صفحه نخست / تالیفات / فلسفی منطقی کلامی / آغار فلسفه

مرحله سوم: وجود فى نفسه و فى غيره


فصل اول

وجود از جهتى تقسيم مى‏شود به وجود فى غيره و وجود فى نفسه. توضيح اينكه وقتى در قضاياى صادق مثلاً «انسان خندان است» نگاه مى‏كنيم، مى‏بينيم غير از موضوع و محمول چيز ديگرى دارد كه رابط آن دو به يكديگر مى‏باشد. كه اگر موضوع به تنهائى و يا محمول به تنهائى بود اين رابطه نبود. و اگر هر يك از آن دو با شى‏ء ثالثى كه به نظر ما رابطه ندارند تصور مى‏شدند رابطه مزبور نبود. اين يك مطلب. ديگر اين كه وقتى دقت مى‏كنيم ملاحظه مى‏كنيم كه وجود چنين رابطه‏اى يك وجود مستقل سومى ميان دو وجود ـ موضوع و محمول ـ نيست وگر نه احتياج به دو رابط ديگر داشتيم كه اين وجود مستقل رابطه را به آن دو يعنى موضوع و محمول ربط دهد يعنى مجموعا پنج تا بشوند! اگر دو رابطه آنها هم مثل رابطه اولى مستقل باشند باز هم چهار رابطه ديگر مى‏خواهيم كه آنها را به هم ربط بدهد كه مجموعا بشوند 9 تا و همين طور تا بى نهايت پيش بروند.

و بنابراين وجود رابطه يك وجود مستقلى نبوده قائم به طرفين مى‏باشد يعنى در طرفين وجود دارد و از آنها خارج نيست و به هيچ وجه استقلال وجودى و مفهومى نداشته و جدا از طرفين نمى‏باشد، ما چنين چيزى را وجود رابط مى‏ناميم و آنچه برخلاف اين است مانند وجود موضوع و محمول (در مثال) كه معنى و مفهوم مستقلى دارند

(73)

وجود محمولى و مستقل ناميده مى‏شود. و بنابراين وجود دو گونه شد: مستقل و رابط.

از آنچه گفتيم معلوم مى‏شود كه:

1ـ وجودهاى رابط، ماهيتى ندارند زيرا ماهيت چيزى است كه در پاسخ سؤال از «چيستى» يك شى‏ء مى‏آيد و بنابراين حتما يك وجود مستقل داراى معنا و مفهوم مستقلى خواهد بود. و مى‏دانيم كه وجود رابط اين طور نيست.

2ـ اينكه چون وجود رابط ميان دو چيز است مستلزم اين است كه نوعى اتحاد ميان آن دو باشد زيرا وجود رابط جدا و خارج از آن دو نمى‏باشد.

3ـ وجود رابط در واقعيت و خارج (يعنى مطابق ـ به فتح باء) قضاياى هليات مركبه است كه معنايش ثبوت چيزى براى چيزى است، و اما هليات بسيطه (كه فقط ثبوت يك چيز را افاده مى‏كنند مثل انسان موجود است) در واقع و خارجشان وجود رابط نمى‏باشد، زيرا ميان يك چيز با خودش رابطه‏اى نيست. به هيچ وجه جدائى و تغايرى ندارند تا رابطه بخواهد وحدتشان دهد. البته اين مربوط به واقع خارجى اين قضاياست، و اما در خور قضيه ذهنى يا لفظى، در تمام قضايا رابط هست.

فصل دوم

در اين جهت اختلاف دارند كه وجود رابط و وجود مستقل اختلاف نوعى و ذاتى دارند كه به هيچ وجه قابل تغيير نيستند و وجود رابط حتى با توجه و التفات ثانوى هم امكان استقلال مفهومى ندارد، يا اينكه

(74)

اختلاف نوعى و ذاتى نداشته امكان تصور استقلالى با توجه ثانوى براى وجود رابط مى‏باشد.

تحقيق، موافق نظريه دوم است. زيرا همان طور كه در بحثهاى مربوط به علت و معلول خواهيم گفت. وجود معلول در قياس به وجود علت، وجود رابط است، از طرفى مى‏دانيم كه معلولهاى امكانى كه سراسر جهان را گرفته‏اند، برخى جوهرند و برخى عرض هستند و برخى مجردند و... و همه اينها وجودهائى مستقل و محمولى هستند. خودشان را كه مى‏بينيم متعلقند و ماهياتى (جوهر و...) دارند. وقتى در قياس با علتشان مى‏بينيم غير مستقل و رابط هستند. پس اختلاف انواع وجود ـ رابط و مستقل ـ اختلافى ذاتى و نوعى نيست تا لايتخلف باشد، بلكه با ديدهاى مختلف فرق مى‏كنند و از جهتى رابط و از جهت ديگر مستقل حساب مى‏شوند.

از آنچه گفتيم ضمنا معلوم مى‏شود كه هر مفهومى در استقلال و عدم استقلال، تابع وجود مى‏باشد. وجود مستقل، مفهوم مستقل مى‏دهد و غير مستقل، غير مستقل. مفهوم از اين جهت مبهم بوده تابع وجود است.

فصل سوم

«وجود لغيره و لنفسه»

وجود فى نفسه كه مستقل بوده و از ماهيت خويشتن عدم را دور ساخته تحققش مى‏دهد، اگر علاوه بر اين، از يك شى‏ء ديگر ـ غير از خودش ـ نيز يكنوع عدم را دور سازد. طرد عدم و نيستى از ماهيت خودش كه در هر وجود فى نفسه است، روشن است، يعنى ماهيت

(75)

انسان مثلا كه فى نفسه با وجود و عدم هر دو مى‏سازد، به وسيله وجود، عدم را از خود دور كرده فقط وجود دارد ولى منظور از دور ساختن عدم و نيستى از يك شى‏ء ديگر اين نيست كه از ماهيت يك شى‏ء ديگر هم طرد عدم كند و آن را وجود دهد، اينكه امكان ندارد. مگر ممكن است يك وجود دو ماهيت داشته باشد يعنى واحد بشود كثير؟

نه منظور اين نيست. بلكه منظور اين است كه عدمى مقارن، را زائد بر اصل ماهيت و ذات شى‏ء را بر طرف كند مثلا علم، يك ماهيتى است كه با وجود و عدم هر دو مى‏سازد، وقتى وجود پيدا مى‏كند ديگر عدم ماهيتش از ميان رفته و فقط وجود ماهيت آن در كار است، ولى وجود ماهيت علم فقط همين كار را نمى‏كند بلكه ضمنا از موضوع خود ـ شخص عالم ـ نيز صفت جهل را كه نوعى عدم همراه و مقارن اوست، برطرف ساخته عالمش مى‏كند. قدرت هم همين طور است، همان طور كه از ماهيت خويش عدم را طرد مى‏كند از موضوعش (شخص قادر) نيز عجز را كه نوعى عدم مقارن است كه همراه شخص است برطرف مى‏سازد.

دليل اين كه اين نوع وجود هم داريم، وجود اعراض خارجى است. همه عرضهاى خارجى اين طورند كه هم از ماهيت خويش طرد عدم كرده آن را تحقق مى‏بخشند و هم از موضوع خويش طرد يك نوع عدم مى‏كنند، مثلاً وجود سفيدى ديوار هم عدم سفيدى را به وجود مبدل مى‏سازد و هم ديوار، را موصوف به سفيدى مى‏كند. وجود صورت نوعى جوهرى ـ مانند نفس نباتى درخت يا نفس درّاك انسان و همه صورتهاى فلسفى جوهرى ـ نيز همين طور است. هم صورت مزبور را تحقق مى‏بخشد و هم ماده و هيولاى صورت مزبور را كه به تنهائى

(76)

نمى‏تواند موجود شود تكميل مى‏كند و نقص خويش را بر طرف مى‏سازد.

اين طرد عدم از غير، موجب شده كه اين گونه وجودها را وجود «لغيره» و يا «نعتى» و «توصيفى» بخوانند. در برابر وجودى كه فقط طرد عدم از خود مى‏كند مثل وجود انواع تام جوهرى چون وجود انسان و فلان درخت و فلان حيوان. و اين وجود را وجود «لنفسه» مى‏نامند.

بسيارى از فلاسفه وجود لنفسه را به دو قسم: وجود بنفسه و بغيره تقسيم كرده و گفته‏اند: بنفسه آن است كه وجودش همان طور كه در خود و براى خود است. از خود نيز باشد. و وجود بغيره آن است كه وجودش از ديگرى مى‏باشد.

ليكن اين تقسيم در حقيقت مربوط به بحث علت و معلول است و از بحث در نوع وجود خارج مى‏باشد و در محل خود از آن بحث خواهيم كرد.

(77)

(78)





فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما