صفحه نخست / تالیفات / فلسفی منطقی کلامی / لولا فاطمه (س)

واسطه فيض بودن معصومين عليهم‏السلام


پيش از اين گفتيم كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام نه تنها در رده علت غائى عالم هستند بلكه جزو علل فاعلى جهان مى‏باشند، در تكميل آن بحث مى‏گوييم: قاعده فلسفى «الواحد لا يصدر عنه إلاّ الواحد و الواحد لا يصدر إلاّ من الواحد: از يكى فقط يك صدور مى‏يابد و يك فقط از يك صادر مى‏شود» كه يك قاعده فلسفى بديهى و از شؤون قاعده سنخيّت علّت و معلول مى‏باشد، به ما مى‏فهماند كه: بايد بين ما و خداوند وسائطى در خلق و فيض و كمال و قضاء حاجات و...باشد، فلاسفه از وسائط مزبور، «عقول مقدسه» تعبير مى‏كنند كه گروه مشاء از فلاسفه آن‏ها را ده عدد، و گروه اشراقيون عدد مزبور را بدون دليل دانسته و معتقدند تعداد عقول بسيار زياد و شايد غير متناهى باشند. مرحوم علامه مجلسى ره مى‏گويد: «بيشتر امورى كه فلاسفه براى عقول ذكر كرده‏اند به حسب روايات ما براى ارواح اهل بيت عليهم السلام ثابت مى‏باشد. فلاسفه عقل را قديم مى‏دانند، در روايات متواتر ما، براى ارواح پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ائمه عليهم‏السلام تقدم در خلقت ذكر شده است، يا بر همه مخلوقات تقدم دارند و يا بر ساير ارواح و روحانيّات، فلاسفه عقول اصطلاحى خود را واسطه در ايجاد، يا شرط در تأثير مى‏دانند. در روايات، اين معنا ثابت است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام علّت غايى همه مخلوقات هستند و اين كه اگر آن‏ها نبودند خداوند افلاك و غير آن را خلق نمى‏كرد. در روايات ما هم ثابت است كه همه علوم و حقايق و معارف توسط پيامبر و اهل بيت بر همه خلق حتى بر فرشتگان و پيامبران ديگر افاضه مى‏شود. خلاصه اين كه با روايات مكررّه ثابت شد كه آن‏ها وسائل بين حق و خلق هستند، در افاضه همه رحمتها و علوم و كمالات بر همه خلق، هر قدر توسل به آن‏ها و اعتراف به كمال آن‏ها بيشتر باشد فيضان كمالات از خداوند بيشتر خواهد بود...»(1)

در روايت «علل الشرايع» صدوق (ره) از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده كه: خداوند مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را هفت هزار سال پيش از خلقت دنيا آفريده است. گفتم: آن گاه شما كجا بوديد؟ فرمود: در برابر عرش خدا، تسبيح و تحميد و تقديس وتمجيد او مى‏كرديم. گفتم: به چه صورت؟ فرمود:«هيا كل و أشباح نور...»(2) كلمه پيش در اين گونه احاديث به معناى زمان نيست، زمان متولد از حركت ماده است، و آن قبل از ماده بوده است، پس منظور از پيش و قبل رتبه است، مى‏توانيد به معناى چيزى جايگزين زمان بگيريد يعنى به هر حال عالم طبيعت پس از خلقت عالم انوار بوده است، حالا به هر معنى كه از كلمه «پس» منظور باشد. و در روايت «عيون» از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است كه: «اوّلين مخلوق الهى ارواح ما بوده است كه خداوند آن ارواح را ناطق به توحيد و حمد خويش نمود و سپس ملائكه را آفريد»(3) و در روايت كافى از امام صادق عليه‏السلام آمده است كه: «خداوند به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: من تو و على را پيش از خلقت آسمان‏ها و زمين وعرش و دريا به صورت نورى آفريدم»(4) و در روايت ديگرى در «كافى» از امام جوادآمده: «درازل فقط خداوند بود. سپس محمّد و على وفاطمه عليهم‏السلام را آفريد و آن‏ها هزار سال پيش از خلقت ساير اشياء بودند...»(5) در روايت جابر از امام باقر عليه‏السلام نيز اين طور آمده: «اولين مخلوق الهى محمد و عترت رهيافته و هدايتگر او هستند، آن هنگام آن‏ها شبح نور در برابر خداوند بودند. گفتم: شبح نور چيست؟ فرمود: سايه نور، بدنهاى نور بدون روح...(6)

روايات بسيار ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد كه فهم برخى تعبيرات در اين روايات احتياج به توضيح دارد كه فرصتى ديگر مى‏طلبد. ليكن اجمالاً اين مطلب به دست مى‏آيد كه «انوار اهل بيت» (و نه «ارواح» كه مجلسى فرموده است،(7) نور چيز ديگرى غير از روح مى‏باشد. «روح» پس از خلق بدن است، «نور» وجود شى‏ء در مراتب تحقق علت است) وسايط خلق مى‏باشند.

مرحوم صدرالمتألّهين نيز در شرح حديث: «بنا أينعت الأثمار...» اصول كافى مى‏فرمايد: «غير از نقل، از راه برهان عقل هم براى ما روشن است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام در رده علت فاعلى عالم هستند و نه فقط علت غائى، يعنى نه فقط عالم طبيعت به هدف آن‏ها خلق شده و هدف از خلق طبيعت، وجود كسانى چون آن‏ها بوده است، بلكه آن‏ها علت تحقق عالم طبيعت هستند...»

البته منظور ايشان نيز انوار اهل بيت مى‏باشد نه روح و نه نفس ونه وجود طبيعى ايشان. و بدين سان است كه جملات زيارت جامعه كبيره معنى مى‏دهد كه: «بكم فتح الله و بكم يختم و بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء أن تقع على الأرض إلاّ بإذنه و بكم ينفّس الهمّ و يكشف الضرّ...؛ خداوند به وسيله شما آغاز و ختم خلقت كرد و به وسيله شما باران مى‏فرستد و به وسيله شما كرات آسمان را از سقوط حفظ مى‏كند و به وسيله شما پريشانى‏ها را بر طرف مى‏كند و مشكلات را حل مى‏كند...»

و همچنين جملات زيارت مطلقه امام حسين عليه‏السلام كه: «بكم يباعد الله الزمان الكلب و بكم فتح الله و بكم يختم الله و بكم يمحو ما يشاء و يثبت و بكم يفكّ الذّل من رقابنا و بكم يدرك الله ترة كل مؤمن يطلب بها و بكم تنبت الأرض أشجارها و بكم تخرج الأرض ثمارها و بكم تنزل السماء قطرها و رزقها و بكم يكشف الله الكرب و بكم ينزّل الله الغيث و بكم تسبّح الأرض التي تحمل أبدانكم و تستقّر جبالها عن مراسيها، إرادة الربّ في مقادير أموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم...؛ به سيله شما خداوند زمان سخت را دور و به وسيله شما آغاز و ختم مى‏كند و به وسيله شما چيزهايى را كه بخواهد محو و يا ابقاء مى‏كند و به وسيله شما خوارى و ذلت را از گردن ما بر مى‏دارد، و به وسيله شما زمين، درخت مى‏روياند و ميوه مى‏دهد و آسمان، باران ور وزى مى‏دهد و خداوند مشكلات را بر طرف مى‏كند... زمين كه حامل بدن‏هاى شماست به وسيله شما گردش مى‏كند و تسبيح خدا مى‏گويد و كوهها در لنگرگاه خود استقرار مى‏يابند... اراده خداوند در همه تقديرات بر شما وارد و از خانه‏هاى شما صدور مى‏يابند...»

برتر بودن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام بر فرشتگان

روايات در اين زمينه بسيار زياد است. اهل مطالعه به كتابهاى حديثى مفصّل و بخصوص ج اول و چهارم كافى و ج 15و 17 و 18 و 20 و 21 و 36 و 37 و... از موسوعه «بحارالانوار» رجوع نمايند. اجمالاً منظور ما اين است كه عقل و نقل متوافق اند كه بين حق و خلق طبيعت، واسطه‏اى در كار است. منتها فلاسفه گفته‏اند كه آن وسائل مجردات عالم عقل مى‏باشند. روايات و متون مذهبى مى‏گويند كه آن وسائط پيامبر و اهل بيت عليهم‏السلام هستند، و اين با هم منافاتى ندارند. زيرا در بحث‏هاى فلسفى نيز معلوم است كه دو گونه عقل داريم: عقل در سلسله نزول و عقل در سلسله صعود، اولى همان مجردات تامّ عالم بالا هستند كه به قول ابن سينا در دانشنامه و عيون الحكمه، همان فرشتگان در زبان شرع مى‏باشند، دومى انسان هايى هستند كه در مقام كمال به مرتبه عقل رسيده‏اند و مى‏دانيم كه دومى مهمتر از اولى است. زيبايى و كمال اولى خدادادى و ذاتى است ولى دوّمى گر چه با خواست و توفيق الهى ليكن با زحمت و اختيار خود به كمال رسيده است. همانطور كه قرآن فرمود:«يا أيها الإنسان إنّك كادح إلى ربك كدحا فملا قيه؛ اى انسان! تو با زحمت به سوى خدا مى‏روى و سپس به ملاقات او خواهى رسيد.»(8) اينها با زحمت و فعاليت به وصل رسيده‏اند. روايات ما هم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله واهل بيت عليهم‏السلام را ما فوق ملائكه مى‏داند. به همان روايات در مآخذى كه اشاره كرديم مراجعه كنيد به تصريح مى‏رساند كه: «معرفت فرشتگان از معرفت پيامبر و اهل بيت مى‏باشد».: «هلّلنا فهلّلت الملائكه... سبّحنا فسبّحت الملائكة...؛ ما تهليل و تسبيح گفتيم و سپس فرشتگان گفتند.» جبرئيل وقتى به حضور پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏رسيد همچون برده‏اى در برابر مولاى خود مى‏نشست، «... قعد قعدة العبيد...»(9) اينها و نظائر اين‏ها درباره پيامبر واهل بيت عليهم‏السلام ، همگى افضليت آن‏ها را از جميع مخلوقات مى‏رساند. عالم نور اشاره به مراحل بيش از طبيعت دارد كه همه ماها پيش از طبيعت به نوعى ديگر در عالم تجرد بوده‏ايم، مراحل و راه‏هاى زيادى طى كرده‏ايم تا به اين جا رسيده‏ايم، از مقام هاهوت و سپس لاهوت و سپس عالم انوار وعقول و سپس عالم نفوس و سپس عالم انشاء و سپس جهان ناسوت و از اين پس نيز مراحل زيادى داريم تا به منشأ اصلى و وطن مألوف خود و وصل به حضرت حق برسيم و به ملاقات حق نائل شويم. حالا به ملاقات رحمانيت برويم يا قهاريّت، بسته به رفتار خودمان است.

 «من ملك بودم و فردوس برين جايم بود   آدم آورد در اين دير خراب آبادم»
البته ضرورت شعر بوده و گرنه فوق ملك هم بوديم.

تداوم امامت به وجود فاطمه عليهاالسلام

در اين ميان حضرت زهراء عليهاالسلام خصوصيتى ممتاز دارد كه آن كمال و نورانيت ذاتى آن حضرت به وسيله نحوه انعقاد نطفه وخصوصيات دوران حمل و تولّد و رضاع با تربيت عقل كل (پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله )، تكميل گرديد. و با عمر كوتاه خود پس از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مهمترين ركن رسالت يعنى امامت على عليه‏السلام را حفاظت كرده است. اگر او نبود امامت تداوم نداشت. بگذرم از اين كه او به طور طبيعى مادر يازده امام پس از على عليه‏السلام بوده و از اين راه امامت را حفاظت كرده است، اگر او نبود امامت تداوم نداشت، رسالت ابتر و ناقص بود و اگر رسالت نبود خلقت معنا نمى‏داد. پس چه اشكالى دارد كه بگوئيم: اگر فاطمه نبود على يعنى امامت نبود و اگر على يعنى امامت نبود پيامبر يعنى رسالت نبود. و در اين مقام، توضيحى تاريخى از مشكلات اجتماعى ولايت پس از رحلت نبى اكرم، روشنگر خواهد بود:

با دقت در تاريخ صدر اسلام به خوبى فهميده مى‏شود كه حكومت پس از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تحمّل وجود على عليه‏السلام را نداشت، على عليه‏السلام افضل و اعلم و اشجع واسبق در ايمان و ازهد و... از همه بود و كنار بودن او از حكومت براى حكومت گران بود. در همه انقلاب‏ها اين چنين است كه اگر حكومت غصب مى‏شود مظلومترين افرادجامعه لايق‏ترين آن‏ها به حكومت است. اين گونه افراد اگر از حكومت بر كنار باشند سكوتشان ضربه‏اى بر حكومت است تا چه رسد به اين كه بخواهند عليه حكومت قيام كنند، اگر داخل دستگاه شوند باز هم حكومت تاب تحمل آن‏ها را ندارد. زيرا چون مى‏فهمند و درك صحيح دارند. تسليم بى چون و چراى هيئت حاكمه نخواهند بود.

اين افراد چه كنند؟ اگر قيام كنند كشتار مى‏شود، مردم پايمال مى‏شوند و خوف هجوم ضد انقلاب به اساس مى‏باشد و اينها چون براى انقلاب زحمت كشيده‏اند حاضر به اين نيستند، اگر سكوت كنند حكومت به اين قانع نيست، اگر در دستگاه وارد شوند آن‏ها تحملشان را ندارند و چون اهل تملق نيستند همه جا جايشان نيست، اگر اهل تملق بودند كه اساسا با نظام‏هاى قبلى درگير نمى‏شدند.

در خصوص ائمه عليهم‏السلام مطلب ديگرى هم هست و آن اين كه بر اساس قواعد فلسفه و روايات ما همه ممكنات عالم و از جمله قدرت مخالفان از طريق اين بزرگان و از كانال وجودى آن‏ها به عالم امكان مى‏رسد، اگر امام بخواهد مى‏تواند دشمن را با توجهى از بين ببرد ليكن روى مصالحى - و مهمتر از همه رعايت نظم نظام عالم، و رعايت اين كه ايمان مردم از روى عقل باشد نه با جبر و با فشار معجزه، جز در ضرورتهاى مهم - اين كار را نمى‏كند. و راستى كه تحمّل و خورد كردن چنين قدرت بزرگى در خويشتن فشار بسيار عظيمى مى‏باشد. سليم بن قيس هلالى از سلمان و عبدالله عباس در جريان آتش زدن در و درگيرى در برابر خانه على عليه‏السلام نقل مى‏كند: على عليه‏السلام با يك پرش گريبان عمر را گرفته او رابر زمين زد و بينى و گردن او را كوبيد و فكر كشتن او را نمود، ليكن به ياد فرموده پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و وصاياى او در خصوص صبر و تسليم افتاده فرمود: «اى پسر صهاك! اگر برنامه و عهد پيشين الهى نبود مى‏فهميدى كه تو وارد خانه من نمى‏شدى! عمر فقط التماس مى‏كرد...(10)

غايت بودن فاطمه عليهاالسلام براى خلق پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام

اجمالاً مى‏خواهم بگويم: روايت مربوط به «غايت خلقت بودن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام و به ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام » از نظر اين بنده كاملاً با همه قواعد سازگار است هر چند سند قسمت اخير يعنى غايت بودن حضرت زهرا عليهاالسلام براى آفرينش پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام ، و همچنين هدف بودن خلقت على براى آفرينش پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اعتبار سندى ندارد، ليكن كذب و بطلان آن هم ثابت نيست. قسمت اخير را جنة العاصمة /148 از «كشف اللئالى» تأليف صالح بن عبدالوهاب عرندس نقل مى‏كند. مستدرك سفينة البحار هم در ج 3، ص 334 از «مجمع النورين» /14 مرحوم فاضل مرندى نقل مى‏كند نويسنده ضياء العالمين كه جد امّى مرحوم صاحب جواهر مى‏باشد نيز نقل مى‏كند.

مرحوم تهرانى در «شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشور» /84 و... نيز نقل مى‏كند، صالح بن عبدالوهاب و برخى روات سائق او مجهول هستند ولى اين نكته دليلى بر كذب روايت نيست.

به علاوه اينكه بايد توجه گردد كه اثبات وثاقت روات احكام فقهى، با راويان اعتقاديّات، متفاوت است. چرا كه راويان احكام فقهى مشكلى در رفت و آمد و معاشرت نداشته‏اند، و بدين جهت عدالت و وثوق آن‏ها مورد كلام و بحث واقع مى‏شده است ليكن راويان اعتقاديات خصوصا مسائل دور از دسترس فهم متعارف مردم، افرادى منزوى از معاشرت متعارف و معمول، بوده‏اند و چندان اهل تماس در مجامع متعارف و مطرح در مباحث روز، نبوده‏اند و چه بسا كه مجهول بودن آن‏ها امرى متوقّع بوده و ضررى به اعتبار حديث نمى‏زند، وقتى مطابق با قواعد باشد، گرچه عدالت و وثوق آن‏ها هم معلوم نباشد ليكن همين كه اين مسائل را مى‏فهميده‏اند معلوم مى‏شود از «اصحاب سرّ بوده‏اند» به نظر من راوى دعاء رجب «... لا فرق بينك و بينها...» نيز همين طور است كه سابقا توضيح داده شد.

____________________________________

1. بحارالانوار، 1/103.

2. بحارالانوار، ج 57، ص 78.

3. همان، ج 57، ص 58.

4. كافى، 1/440 و...

5. همان.

6. همان.

7. ايشان معناى احاديث را ارواح گرفته است. حقيقت اين است كه: روح، نفس، نور، هر يك معناى خود را دارند، روح يك موجود مجرد فوق طبيعت است و از ملك هم برتر مى‏باشد، نفس، تجلى روح و فيض او و تدبير او نسبت به بدن است، پس نفس فعل روح است و ما از عالم نفس هستيم نه روح. اما نور اشاره به مراتب و درجات وجودى پيش از تحقق يك شى‏ء است، همه ما پيش از اين عالم طبيعت چيزى بوده‏ايم، عدم محض نبوده‏ايم، در توده گاز يا ابر اوليه، و قبل از آن در جلوات تجردى اسماء و صفات كه آن جلوات همه نورند، ليكن ما نورانيت خود را به علت شواغل مادى از دست داده‏ايم ليكن اهل بيت فوق طبيعت هستند، حوادث طبيعت در آنها اثر تأثير گذار در روحياتشان ندارد «لم تنجسك الجاهلية بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها = يا حسين! جاهليت ترا تحت تأثير اخباث و انجاس خود قرار نداده است».

8. انشقاق/ 6.

9. علل الشرائع، 1/7 و بحارالانوار، 60/304.

10.بحارالانوار، 43/198.





فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما