صفحه نخست / قواعد فقهیّة

قواعدفقهیّةجلسه سیزدهم





بسمه تعالی

نظر ما این شد که وضوء و غسل حرجی صحیح هست و اشکالی ندارد، در ضرری هم که قبلا گفتیم جایز است، اشکالی که اینجا مطرح می شد این هست که طبق آیه 43 سوره نساء وضوء و غسل مقابل تیمم هستند یعنی قسیم هستند یعنی جمعشان باهم نمی شود. یا آب هست و ضرری ندارد و مشکلی نیست، مریض نیست طرف که اینجا جای وضوء هست، یا آب نیست یا اشکالی در استعمال آب است جای تیمم هست ولی این طور که ما توضیح دادیم هم وضوء درست است و هم تیمم، برای اینکه از طرفی آیه نفی حرج می گوید وقتی استعمال آب حرج دارد پس حکم وضوء را برداشتیم، در حقیقت ما جعل علیکم فی الدین من حرج یک نحو حکومتی بر لم تجد ماءً دارد یعنی این هم می شود لم تجدوا مثل اینکه کسی بگوید اکرم العلماء بعد هم بگوید ابنی عالمٌ، می گوید ان لم تجدوا ماءً تیمم کنید بعد می گوید حرج هم لم تجدوا هست، این جا پس جای تیمم است ولی در عین حال شما می گویید در عین اینکه حرجی هست وضوء صحیح هست و جای وضوء هم هست، هم وضوء و هم تیمم، این خلاف این آیه است و اشکال این است، متن آیه را ببینید، یا ایهاالذین آمنوا لاتقربوا الصلاة و انتم سُکاری حتی تعلموا ما تقولون ولاجنباً الّا عابری سبیلٍ حتی تغتسلوا[1].

 خیلی آیات کریمه قرآن عجیب است و دقت زیادی می خواهد، قابل ترجمه نیست به آن صورت، ای مؤمنین به نماز درحال مستی نزدیک نشوید تا بدانید که چه می گویید، این یعنی اینکه در حال مستی نماز نخوانید بعد می گوید ولاجنباً در حالت جنابت هم یعنی نماز نخوانید الا عابری سبیلٍ یعنی نماز بخوانید درحال عبور؟ این مربوط به محل نماز است یعنی در مساجد حاضر نشوید مگر به عنوان عبور، اول آیه خود صلاة است دنباله آیه مکان صلاة است، این از نوع خاص استعمالاتی است که در عرف متعارف نیست حتی تغتسلوا، حالا پس باید غسل کرد بعد راجع به اینکه اگر غسل نشد تیمم و ان کنتم مرضی اگر مریض بودید او علی سفرٍ، مریض بودید و ضرر داشت یا مریض بودید و حرج داشت؟ این دوتا را مشخص نمی کند شاید شامل هردو باشد و ان کنتم مرضی او علی سفرٍ او جاء احدٌ منکم من الغائط اولامستم النساء فلم تجدوا ماءً یا از حدث اصغر آمدید یا حدث اکبر و آب پیدا نکردید، آب پیدا نکردید یعنی به همه می خورد؟ کنتم مرضی فلم تجدوا ماءً، کنتم علی سفرٍ فلم تجدوا ماءً یا اینکه فقط به دوتای اخیر می خورد یعنی حدث اصغر و حدث اکبر؟ این چطور است و آیه چطور هست؟ و ان کنتم مرضی یعنی حدث اصغر دارید یا ندارید؟ اگر حدث اصغر ندارد که وضوء نمی خواهد پس ان کنتم مرضی و محدث به حدث اصغر هم هستید، این جاء احدٌ منکم من الغائط چرا مقابلش شده است؟ این نباید مقابلش شود، و ان کنتم مرضی و جاء احدٌ منکم من الغائط باید این طور باشد ان کنتم مرضی و محدث به حدث اصغر بودید پس چرا با اُو عطف کرده است؟ می گوید و ان کنتم مرضی، مریض بودید، مریض که بودید با وضوء بودید یا بی وضوء بودید؟ اگر با وضوء باشید مریض باشید یا نباشید این مسئله ای نیست، پس ان کنتم مرضی و بی وضوء بودید، بی وضوء بودید یعنی چه؟ یعنی یا محدث به حدث اصغر یا محدث به حدث اکبر، پس چرا با اُو عطف شده است؟ ان کنتم مرضی، او علی سفرٍ مسافر بودید، مسافر بودید با وضوء یا بی وضوء اگر مسافر بودید و با وضوء که مشکلی ندارید پس اگر مسافر بودید و بی وضوء و بی وضوء یعنی محدث به حدث اصغر یا حدث اکبر باز چرا با اُو عطف شده است؟

 پس بنابراین ان کنتم مرضی او کنتم علی سفر و جاء احدٌ منکم من الغائط او لامستُم النساء نه اَو جاء احدٌ منکم من الغائط، در صورتی که اینجا با اُو آمده است این است که یک قدری مشکل است که ما چگونه آیه را بیان کنیم، و ان کنتم مرضی او علی سفرٍ او جاء احدٌ منکم من الغائط او لامستُم النساء.

جواب اشکال این است که این فلم تجدوا به دو معنا به کار می رود: یکی فلم تجدوا یعنی آب نبود، یکی فلم تجدوا یعنی آب مضر بود پس این دو معنا است، فلم تجدوا آب نبود، فلم تجدوا یعنی وجدان معتبر یعنی واجدیت معتبر، واجدیتی که به درد بخورد، اگر شخص مریض بود که این واجدیت به درد نمی خورد یا علی سفرٍ بود، این علی سفرٍ هم می خورد به اینکه آب نداشت به اصطلاح، این فلم تجدوا یک معنای جامعی دارد درحقیقت به معنای نبود یا مضر بود، یک چنین چیزی که بخواهیم درستش کنیم آن وقت بعضی اقسامش عدم وجدان است بعضی اقسامش عدم امکان و استعمال است جامعش فلم تجدوا است نیافتید، حالا نیافتید یعنی آب نیافتید، نیافتید یعنی برای وضوء نیافتید.

اما مهم این است که فلم تجدوا ماءً فتیمّموا صعیداً طیّبا، تیمم، تیمم برای کجاست؟ فلم تجدوا ماء یکی از موارد فلم تجدوا ماءً طبق حاکمیت ما جعل علیکم فی الدین من حرج عبارت است از آن جایی که مشقت باشد، زحمت و حرج داشته باشد، این هم از مصادیق فلم تجدوا ماءً هست پس بنابراین جای وضوء نیست و جای تیمم است، طبق حاکمیت ما جعل علیکم فی الدین من حرج در مورد آن جایی که آب را واجدیم ولی حرج است می شود مصداق فلم تجدوا ماء، اگر مصداق لم تجدوا است پس تیمم است آن وقت چطور ما بگوییم که اگر حرج باشد در عین حال وضوء درست است؟ یعنی پس اینجا هم محل وضوء هست و هم محل تیمم، هردو درست است، درحالی که ظاهر آیه نشان می دهد این ها قسیم همدیگر هستند، اگر هم محل وضوء هست و هم محل تیمم طبق آیه که تقابل برقرار کرده است پس اجتماع نقیضین است اگر نه محل وضوء هست و نه محل تیمم که بگویید هیچ کدام موضوعش نیست می شود ارتفاع نقیضین، این اشکال بود.

جوابش این است که بله اگر خود آیه را در نظر بگیریم همین است ولی وقتی آیه را با آیه دیگر ما جعل علیکم در نظر بگیریم، روی هم که می ریزیم، جمع می کنیم می بینیم بله درست است آیه تقابل برقرار کرده است ولی با حاکمیت ما جعل علیکم فی الدین من حرج تقابل به این معنا از بین می رود یعنی در مورد حرج اگر وضوء هم بگیرد درست است بنابر اینکه گفتیم توضیح دادیم جلسه قبل امتنانی هست و امتنان هم فقط الزام را بر می دارد نه صحت و جواز را بردارد بنابراین با توجه به جمع آیه ما جعل علیکم فی الدین من حرج با این آیه مشکل رفع می شود، بله خود آیه تقابل است ولی آن آیه را هم که در کار می آوریم دیگر تقابل نیست. وضوء نگیرید تیمم کنید صحیح هست برای اینکه مصداق لم تجدوا هست طبق اینکه حرجی باشد یکی از موارد لم تجدوا هست برای اینکه حرج حکمش را برداشته است، از طرفی حرج امتنانی هست و امتنان در رفع الزام است نه در رفع صحت و جواز در عین اینکه لم تجدوا هست باز هم وضوء درست است.

پس خود آیه تقابل است و این ها به منزله نقیضین هستند ولی با توجه به حاکمیت ما جعل علیکم فی الدین من حرج این تقابل و تناقض از بین می رود، حالا ببینید که اجتهاد چقدر دشوار است، (مرحوم آقای حاج شیخ یک وقتی یک بحثی را خیلی معطل شده بودند زیاد بعد آخرش فرموده بودند که این چیست که می گویند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل، نه ملا شدن چه مشکل منتهی بگو آدم شدن محال است، حالا یکی از قمی ها هم از ایشان پرسیده بود که دعا کنید آدم شویم، ایشان فرموده بودند چه توقع بالایی، می توانی علی شوی!؟ آدم یعنی علی)، بنابراین این شبهه هم برطرف شد.

یک شبهه دیگری در این آیه هست، ما گفتیم که وضوء و غسل ضرری هم درست است این را مفصل توضیح دادیم، درحالی که در این آیه می فرماید که ان کنتم مرضی این دیگر جای وضوء نیست، ان کنتم مرضی او علی سفر او جاء من الغائط او لامستم النساء اینجا تیمم، این مرض یا مرض حرجی است یا مرض ضرری، اگر مرض حرجی است بگویید که ماجعل می گوییم امتنان است پس رفع صحت امتنان نیست ولی اگر مرض مرض ضرری است دیگر لاحرجی هم نیست که بگویید امتنان در رفع الزام هست نه جواز، وقتی مریض هست که دیگر جای تیمم نیست پس این می شود مثل روزه چنان چه در روزه دلیل داریم که برای مریض روزه درست نیست پس اینجا هم بگوییم برای مریضی که آب ضرر دارد وضوء درست نیست، این شبهه را چکار کنیم که به حسب ظاهر آیه اگر مریض شد پس وضوء صحیح نیست نه اینکه آن طور که ما می گفتیم حالا که وضوء گرفته است وضوء او درست است.

جواب این شبهه را هم شبیه همان جوابی که در باب حرج دادیم، ما با توجه به لاضرر می فهمیم که این مریض به عنوان اضرار دارد می فرماید خودش موضوعیت خاصی ندارد چون ضرر دارد و ادله اضرار اگر حرمت اضرار را می خواهید بگویید با وضوء عموم و خصوص من وجه، اگر چنان چه لاضرر را می خواهید بگویید لاضرر امتنانی است جواز و صحت را بر نمی دارد و مثل لاحرج می شود به علاوه اینکه در لاضرر گفتیم این ممکن است حکم مولوی است یعنی لایضر احدٌ اخاء آنه بیانی که شد و آن سه وجهی که جلسه قبل جواب دادیم.

بنابراین بعید نیست که مطلقا بگوییم که چه وضوء و غسل ضرر و چه وضوء و غسل حرجی واجب نیست وضوء بگیرد و غسل کند ولی اگر چنین کاری کرد این خلاف امتنان هست که بگوییم حالا که چنین کردی بازهم بگوییم باطل است، این بعید نیست که قائل به صحت شویم.

حالا در روزه هم لولا اجماع بعید نیست همین حرف را هم آن جا بزنیم ولی در آن جا تقریبا ظهور اجماع هست که از مریض صحیح نیست. ممکن است بگوییم فرق دارد چون روزه یک ضرر معتنا به می آورد برای بیمار ولی وضوء یک آب سردی یک لحظه گرفته است و تمام می شود، حالا این خلاصه بحثی که تا کنون درباره غسل ضرری یا حرجی داشتیم. خلاصه اینکه ما می خواهیم بگوییم که هم لاضرر و هم لاحرج این ها امتنانی هستند و رفع الزام با امتنان می سازد نه رفع جواز و صحت، وضوء گرفت حتی مرد، با وضوء مرده است، این کار حرام بوده بحثی در آن نیست ولی اینکه بگوییم باطل هم هست ممکن است که کسی اشکال کند بگوید این دلیلش امتنانی هست و امتنان با رفع الزام مناسب است نه با رفع صحت و جواز، بعید نیست که این طور بگویند.

روی بیانی که از مرحوم سیدنا الاستاد امام(ره) عرض کردیم ایشان معتقد بودند چه ضرر و چه حرج مطلقا باطل است کانّه می خواهد، البته ایشان این بیان را نگفته اند بیانشان همین بود که من در جلسه قبل عرض کردم تمسک به آیه و بعضی جهات دیگر ولی کانّه این هم در ذهنشان بود شارع می خواهد جلوی این را بگیرد بعدا، وقتی طرف بفهمد باطل است دیگر دنبال این کار نمی رود می خواهد کانّه جلویش را بگیرد ولی این احتمال است ولی احتمال هم هست که بگوییم همان که گفتیم حدیث امتنانی هست و در رفع جواز و صحت امتنانی نیست.

در معلقات هم ما آورده ایم در شرح عروه که آقایان می خواهند بگوید که در یک چنین موردی تنجّز نداشته است و چون خبر نداشته است، ربطی به تنجز ندارد موضوع واقعی که ضرر هست، در (22:41)....هم که می گویید نیست، مریض که بوده ان کنتم مرضی خودش خبر نداشته است، اگر مریض است جای تیمم است اصلا جای وضوء نبوده و امر نداشته خیال می کرده امر دارد با اینکه آقایان صحیح می دانند. ما نگفتیم که همه جا تابع مشهور هستیم ولی به هرحال مشهور را خیلی مهم می دانیم و قبول داریم ولی وقتی برایمان روشن شد که دیگر کارش نداریم.

بنابراین اینکه مرحوم آقای آقاضیاء عراقی در عروه یک حاشیه ای دارند آن جا در این مسأله دارند که یقین داریم که تخییر نیست، نمی شود قبول کرد به حسب ظاهر تخییر است، آیه خودش با تخییر نمی سازد ولی آیه را جمع کنید با آیه ما جعل نتیجه می شود تخییر، قطع داریم که تخییر نیست این را نمی توانیم بپذیم. عرض کردم به خصوص این نکته را در نظر بگیرید که اگر لاضرر را جنبه واقعی می دهید و می گویید واقعا در مورد ضرر حکم برداشته شده است، احکام ضرری را برداشتیم، اگر برداشتید چه فرقی می کند که من بدانم یا ندانم، اگر من فکر کنم که ضرر ندارد ولی ضرر داشت اینجا حکم نبوده است پس چرا می گویید صحیح هست؟ صرف اینکه آقایان می گویند چون تنجّز نداشته است، تنجّز نداشته است ولی بالاخره موضوع ضرر بوده است و در مورد ضرر هم که حکم نیست پس چرا می گویید درست است؟ به هرحال من فکر می کنم که قاعدتا باید بگوییم صحیح هست، خلاف احتیاط بله به خاطر شهرت و ادله و این ها ولی قاعدتا باید بگوییم صحیح هست.

نظیر این مسئله را عرض بکنم آقایان می گویند که شخص وسواسی اگر در نماز چند مرتبه تکرار کرد نمازش اشکال دارد از روی وسوسه، چرا اشکال دارد؟ ذکر نیست که ذکر هست، یک وقت است که از صورت نمازگذار خارج می شود مثلا دو هزار دفعه می گوید مالک یوم الدین آن هم روی شبهه لفظی یا غیرالمغضوب ولاالضالّین در ضاد شک می کند و زیاد می گوید و از صورت نماز گذار خارج می شود ولی پنج یا ده دفعه تکرار کرد، می گویند عمر به خصوص خیلی وسواسی بوده به خصوص در ولاالضالین آخرش هم زبانش را می گرفته این طرف دهن و آن طرف دهن تا ضاد ولاالضالین را بگوید، عرض کنم که حالا تکرار کرد اما به صورتی نیست که از صورت نمازگذار خارج شود چه اشکال دارد؟ ذکر که هست، فوقش وسوسه بوده حرام کرده است، مثل ضرر که حرام کرده، دلیل وسوسه اولا ندارد حرمت، دارد که از کار شیطان است ولی هرکار شیطان که حرام نیست، شیطان کارهای مکروه هم می کند ولی اگر به فرض بگویید حرام، وسوسه اش حرام است ولی این ذکر است ما اعمال شخص وسواسی را باید درست بدانیم و باطل ندانیم، این هم شبیه همین مسئله هست.

مسئله بعدی که داریم این هست که آیا این قاعده نفی عسر و حرج همان طور که واجبات مثل وضوء، غسل و حتی نماز نه اصل نماز، اصل نماز که حرجی نیست، خصوصیات نماز مثلا رکوع را کامل انجام دهد، قیام را کامل انجام دهد اگر حرجی باشد مثلا می نشیند این ها را می گیرد، روزه را می گیرد و مانند این ها حتی حج را می گیرد، آیا محرمات و گناه را می گیرد که در آن موارد هم بگوییم اگر حرجی شد مرتکب شود؟ جایز باشد، ظاهر این است که می گیرد یعنی اگر به حسب ظاهر عبارت را نگاه کنیم که می گیرد، ما جعل علیکم فی الدین من حرج، دین که فقط واجبات نیست محرمات هم هست، نفی حرج شده از هر حکمی چه واجب و چه حرام، ظاهر این است.

بعضی از بزرگان و اساتید ما هم معتقد بودند که می گیرد از جمله این ها مرحوم آقای داماد(ره) نزدیک چهل سال قبل من در این موضوع با ایشان صحبت می کردم ایشان گفت که چه اشکالی دارد حرج را بگوییم آن جا هم جاری است، هم ضرر و هم حرج، می گفتیم که کسی اگر واقعا زنا نکند ناراحت می شود تجویز می کنید؟ ایشان جواب می دادند این ها به خاطر چیز اهم است و اینجا حکمش را می دانیم همان نظیر بحثی که من گفتم در ضروریات که بحثی نداریم، این گناهی که اهم است می دانیم و جای بحث ندارد اما فرض کنید که حرج در نظر است حالا اگر گفتیم که نظر به اجنبیه حتی به وجه کفّین حرام است و لو بدون شهوت، خوب زن ها مشتری این کاسب هستند، بخواهد سرش را بیندازد و جنس را بدهد این ها می روند جای دیگر و کجا می روند؟ عملا بدتر می شود کار، می رود پیش آن بی دین هایی که می گویند و می خندند و دست می دهند و همه کاری می کنند، هم کسب این متدیّن به هم می خورد و هم آن ها فاسد تر می شوند.

بنابراین در خصوص زناء به خاطر اهمیتش مسأله روشن است ولی در چیزهای دیگر مثل همین نظر مثلا که خیلی اهم نیست که آن طور آدم یقین داشته باشد، ایشان می خواست بگوید که جایز است و چه اشکال دارد. در واجب هم همینطور یک واجباتی هست که مهم هست خیلی اهمیت دارد، آن جاه هم معتقد بودند که لاحرج نمی آید مثلا کسی اصل نماز خواندن برای او حرجی است از باب بطالت و تنبلی، گاهی درجه تنبلی به حدی می رسد که همین طور که افتاده است حوصله این که بلند شود نماز بخواند ندارد، بگوییم لاحرج چون سختش هست به خصوص اینکه بعضی ها حرج را ادنا المشقة معنا کردند، مقاییس اللغة جلد دوم صفحه 50 نوشته الحرج تجمّع الشیء و ضیقه، تنگی شیء فشرده هست، صحاح اللغة دارد مکانٌ حرج ضیق کثیرالشّجر درخت ها به هم پیچیده است، صرف اینکه درخت ها به هم پیچیده است این کلمه صادق است بنابراین صرف انا المشقة صادق است بعضی ها هم گفتند ادنا المشقة من عین آن عبارت را نیاوردم، بنابراین اگر تنبلی می شود نماز بخواند آن جا لاحرج را می آورید یا نمی آورید؟

لذا مرحوم آقای داماد معتقد بود واجب و حرام فرق نمی کنند، درجه اهمیت فرق می کند، اگر درجه اهمیت خیلی بالا هست لاحرج نمی گیرد نه واجب را و نه حرام را، ولی اگر درجه به آن اندازه نیست لاحرج می گیرد چه واجب و حرام را فرق نمی کند، این عقیده ایشان بود.

از جمله مرحوم آقای حکیم در مستمسک در جلد پنجم مستمسک آنجا به یک تناسبی این بحث را عنوان کردند یادم نیست به تناسب چه مسئله ای، صفحه اش را اینجا ننوشته ام، ایشان معتقدند که بله چه اشکالی دارد ولو مشهور جاری نمی دانند ولی ما جاری بدانیم چه اشکالی دارد.

حالا حرف این ها را ما قبول کنیم یا اینکه قبول نکنیم؟ یک روایتی دارد در باب کسانی که یک بیماری فساد اخلاقی و فحشا دارند درباره مخنّثین که بیماری مخنّث است، در روایت دارد حضرت وقتی که منع می کند این روایت ظاهرا در باب تحریم لواط آنجا هم هست، بعد راوی می گوید که لیس یصبرون[2] آخر این بیچاره یک بیماری دارد که اصلا نمی تواند تحمل کند، نمی تواند صبر کند، حضرت فرمود نه این طور نیست، بل هم یصبرون و انّما یطلبون اللذّة می تواند صبر کند فقط دنبال التذاذ است، اجازه نداده است در این حرام حرج و مانند اینها جریان پیدا کند.

 به نظر ما هم کار به این آسانی ها نیست که بگوییم فرقی بین واجب و حرام نیست، محرمات مخصوصا محرماتی که کبیرة هست به نظر ما مشمول حرج نیست حالا من جهاتی را عرض می کنم ببنید که این چطور است.

ظاهر لفظ عموم است که این ها را هم می گیرد اما مشهور فقها می گویند نمی گیرد بلکه شاید اجماعی باشد، اگر ما حرج را حرج شخصی بدانیم که نوعا هم فقها این گونه معنی کردند، ما جعل علیکم فی الدین من حرج یعنی اگر شخص شما بر حرج هستید ما برداشتیم می خواهد بر دیگران حرج باشد یا نباشد آن وقت اغلب چیزهای حرام حرجی است برای خیلی اشخاص اغلب محرمات پس باید بگوییم این ها محرمات را مرتکب شوند، محرمات مثل واجبات نیستند، خیلی ها هستند نماز هرچه بخواهی می خواند اما بگویی این کار حرام را نکن می گوید نه، در محرمات خیلی مشکل تر است، نماز را می خواند جلو غیبت را نمی تواند بگیرد، نمی تواند به این معنی که سخت هست، دارد که بعضی از صحابه پیامبر ریگ در دهانشان می گذاشتند که حرف نزنند به خاطر اینکه سخت است، این واقعا حرج است، مَثَل عامیانه شده است که غیبت نُقل مجلس است یعنی بدون این مجلس گل نمی کند، خدا رحمت کند مرحوم آقا میرزا هاشم عاملی(ره) در راه به هم رسیدیم گفت بیا خانه باهم صحبت می کنیم هیچ چیز که نشد اقلا یک کم غیبت مراجع می کنیم خوب هست خودش البته مزاح می خواست کند منظور اینکه می خواست بگوید این دیگر نُقل مجلس شده است. مسؤلیت خیلی سنگینی است، یقین بدانید که در هر شرایطی و هر طور حوزه نقائصی داشته باشد بازهم حوزه به طور اجمال مورد نظر امام زمان است، هیچ چیز در کل عالم هستی به اندازه حوزه مورد نظر امام نیست، با تمام گله هایی که می دانیم امام دارد، گله از برنامه های درسی و گله از خیلی از افراد ولی در عین حال همین حوزه اگر نباشد مردم اصل دین را از کجا بگیرند و احکام خود را از کجا بگیرند؟

این را من از آقای حاج آقا مرتضی حائری(ره) نقل می کنم، مرحوم میرزای شیرازی در خواب خدمت آقا امام زمان رسید، امام فرمود میرزا محمدحسن دفترهایت را بیاور حساب هایت را ببینم، دفترها را ایشان باز کرد، امام وقتی نگاه کرد گفت این پولی که به این دادی قبول ندارم، به او دادی قبول ندارم، این را قبول ندارم و همین طور، میرزا خیلی ناراحت شد دفتر را بست گذاشت جلوی آقا، گفت آقا من نمی توانم اداره کنم خودتان اداره کنید، من استعفا می دهم، حضرت تبسمی فرمود گفت میرزا انجام بده خودت اما دقت بیشتر کن، نمی شود، امام که خودش غائب است اگر مرجعیت هم نباشد با همه خرابی هایی ای که هست بله جزء چیزهای حوزه بعضی کسانی از خارج حوزه بازهم می آیند شهریه می گیرند حرام است که آن ها بگیرند اما حالا امام زمان چکار کند؟ می تواند بگوید خودش که غائب است پس موضع را رها کند پس احکام را چکار کنیم، با تمام نقائصی که هست بازهم بیش از همه جا مورد نظر آقا امام زمان است و مکاشفه هم روی این قضیه شده است که کاری ندارم.

حالا عرض ما در این بود که اگر غیبت کردن حرجی شد یعنی ترک آن حرجی شد، زیاد هم پیش می آید، صحبت رسیده به یک جایی که الآن باید بگوید و جلوی خودش را خیلی سخت است که بگیرد آن وقت ما جعل را اگر شامل محرمات هم بگیریم بعد میان اینها کلا جایز و تجییز قائل شویم.

 من دو سه جهت در ذهنم هست که ماجعل محرمات و خصوصا کبائر را نگیرد. یک وقت عناوینی دیگری غیر حرج است مثل ضرر، مثل تقیه که پای خون درمیان هست ولی اگر این مسائل نیست حساب تقیه نیست که جانش در خطر باشد، حساب ضرر نیست، صرف حرج است، دو سه وجه مدنظرم هست که گناهان مخصوصا کبیره را مشمول لاحرج نمی دانیم همانطور که واجبات مهم را هم نمی دانیم و به خاطر اهمیت هست، اهمیت خاص و موردی ولی اینجا بگوییم گناهان خاص به خصوص کبائر را نگیرد.

اول اینکه در خصوص محرمات فساد یعنی فحشا این دوتا آیه در قرآن کریم داریم که آوی از تخصیص و تقیید است لسان آن آبی از تخصیص و تقیید است، یکی در سوره نحل آیه 90 و دیگری در سوره اعراف آیه 28، اول اعراف را عرض می کنم عبارت این است و اذا فعلوا فاحشةً قالوا وجدنا علیها آبائنا وقتی یک کار زشتی انجام می دهند عذر می آورند و می گویند پدران ما هم همین کارها را می کردند والله امرنا بها خدا اصلا اجازه داده است بلکه امر کرده است قل انّ الله لایأمُربالفحشاء[3] بگو خداوند هیچ وقت امر به فحشا نمی کند البته در خصوص این آیه روایات بعضی روایات در کافی هست حضرت می پرسد که این کدام فحشائی هست که کسی می گوید الله امرنا بها مگر در مردم کسی هم دارید که یک کار فحشائی انجام دهد و بگوید خدا گفته است بکن، هیچ جایی ما سراغ داریم، در هر فرقه ای از فرقه های اسلامی، مثلا زنا کند یا فسادهای بدتر از او بعد بگوید خدا گفته است چنین موردی نداریم ما بعد حضرت فرمود منظور از این فحشا تصدّی حکومت است یعنی فلان و فلان را مقدم می دارند بر مولی علی این است که فحشاء هست حالا ما به مصداق کار نداریم ولی غرض این عبارت آبی از تخصیص هست انّ الله لایأمرُ بالفحشاء اتقولون علی الله ما لاتعلمون با این جمله خیلی سفتی که ذیلش هست اتقولون علی الله ما لاتعلمون یعنی که آوی از تخصیص و تقیید است بنابراین حرج هم باشد نمی شود. حالا ضرر را هم ضرر جزئی را یقینا ما نمی گوییم باز در اینجا باز آبی از تخصیص هست.

آیه دوم این طور هست انّ الله یأمُرُ بالعدل والاحسان و ایتاءذی القرآن و ینهی عن الفحشاء والمنکر والبَغیِ یَعِظُکم لعلکم تذکرون[4]، خدا امر به عدل و احسان می کند و اعطاء و ایتاء ایشان و نهی می کند از فحشا و منکر و از ظلم و تجاوز به حقوق دیگران یعظکم پند می دهیم شما را، موعظه می کنیم حواستان جمع باشد لعلکم تذکرون خیلی سفت است تعبیر آیه، ینهی، یعظکم، لعلکم تذکرون همراه با بقی است که ظلم خیلی مهم است بنابراین این آوه از تقیید است چه حرج باشد چه غیر حرج، این یک وجه دارد، حالا دو وجه دیگر هم داریم که جلسه آینده عرض خواهیم کرد ضمن اینکه بعد آن هم قاعده اعانت بر عسر این هم مسائل زیادی در فقه دارد و مفید هست این قاعده این هم دنباله همین است و در جلسه آینده انشاءالله عرض می کنیم.



[1] سوره نساء: 43

[2] الکافی ج8 باب من امکن من نفسه ح10

[3] سوره اعراف: 28

[4] سوره نحل: 90






   چهار‌شنبه 28 تیر 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما