صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

صوم جلسه سی





بسمه تعالی

صحبت در مسأله 12 بود که اگر به حیض، نفاس، مرض نتوانست روزه بگیرد قضاء برایش نیست ولی فرمودند نیابت مستحب است و آن را هم گفتند که اهداء ثواب نیت کنید بهتر است که روزه را به قصد خود بگیرد اهداء ثواب کند.

نظر مرحوم سید و آقایان دیگر را دیروز عرض کردیم، حالا یک شبهه ای در ذهن ما هست و آن اینکه مگر استحباب دلیلش فقط مباحث مربوط به خود این مسأله هست، به طور کلی خیرات و مبرّات درباره دیگران این خودش استحباب است، استحباب لازم نیست که در خصوص این مسأله روایت خاصی ما داشته باشیم بنابراین می تواند قصد استحباب هم داشته باشد منتهی لا به دلیل خاص اینجا، به عبارت دیگر نه به قصد خصوصیت، به قصد ادله عامه، حالا دارند به قصد اهداء ثواب که برای خودش است نه از اول برای او، آن چیزی که احتیاط کردند گفتند که برای خودش بگیرد اهداء ثوابش را به او کند ولی اصلا از اول به نیت او بگیرد منتهی لا به دلیل خاص مسأله بلکه به ادله عامه مطلقه خیرات و مبرّات.

مسأله راجع به خصوص حیض و نفاس و مرض بود آیا موارد دیگر را هم می توانیم ملحق به این سه مورد کنیم مثلا سفر که اگر چنانچه مسافر بود و حاضر نبود بنابراین روزه برایش واجب نیست و بعد هم در همین سفر از دنیا رفت قبل از اینکه حضور پیدا کند گفتیم دلیل فقط در خصوص آن سه مورد است و مسافر را نمی گیرد و هیچ کسی هم فتوا نداده است ولی از بعضی نقل شده است و به دو روایت هم تمسک شده است که این ها را ببینیم چگونه است.

یکی روایت 13 از باب 23، یکی هم روایت 12 از باب 23، هر دو روایت فرق گذاشته است بین کسی که تمکّن من الصوم و لم یصم با آن کسی که لم یتمکّن من الصوم این فرق را گذاشته است، بنابراین اگر در ماه رمضان مسافر بود که روزه ندارد بعد هم نشد و در همان سفر مرد این لم یتمکّن است.

باب 23 روایت 13 که خواندیم مرسله عبدالله بکیر إن مرض فلم یصم رمضان ثمّ لم یزل مریضاً حتی مضی رمضان و هو مریض مورد در مرض است البته ولی فلیس علی ولیّه أن یقضی عنه الصیام آخر روایت دارد لأنّه قد صحّ فلم یقض[1] خوب شده و قضائش را انجام نداده است پس معلوم می شود میزان این بوده است که خوب شد و متمکّن بود یا متمکّن نبود، اگر این است فرقی بین مرض و سفر نیست، در سفر هم اگر بود و متمکّن نشد آن هم مثل همین است، خلاصه عبارت لأنّه قد صحّ فلم یقض خود این موضوعیت تامّه ندارد، قد صحّ به عنوان اینکه تمکّن وقتی صحیح شد یتمکّن پس إن تمکّن و لم یصم اینجا قضاء دارد إن لم یتمکّن و به این جهت لم یصم قضاء ندارد بنابراین پس میزان این است، اگر میزان این است پس بین سفر و مرض چه فرقی می کند، در سفر هم بگوییم.

این روایت که گفتیم مرسله است، درست است که دارد و من بعض اصحابنا و آن جایی که ارسال با کلمه اصحابنا هست با موارد دیگر ارسال مثل عن رجل، عن بعضٍ و مانند این ها فر دارد و یک قدری وثوق می آورد ولی در عین حال نوعاً با شبهه با آن برخورد شده است مخصوصا اینکه موثقّه هست، صحیحه به آن صورت نیست.

روایت 12 این گونه است باسناده شیخ عن محمد بن حسن صفّار عن احمد بن محمد عن علی بن حکم عن محمد بن یحیی عن ابی بصیر این هم سند خوب است، آن مرسله بود و این ارسال ندارد سألته عن امرأةٍ مرضت فی شهر رمضان کسی در ماه رمضان مریض شد و ماتت فی شوال یعنی دیگر نوانست روزه بگیرد فاُوصتنی أن اقضی عنها وصیت کرد که قضاء کنم قال هل مرأة برئت من مرضها خوب شد و روزه نگرفت قلت لا، ماتت قال لا یُقضی عنها فإنّ الله لم یجعله علیها[2] پس میزان این است اگر خدا جعل نکرد قضاء ندارد، اگر جعل کرد قضاء دارد، اینکه مریض بوده جعل نشده است درباره اش پس میزان این است که جعل شد روزه برایش یا جعل نشد، آن روایت گفت میزان این است که تمکّن دارد یا تمکّن ندارد، این هم می گوید میزان این است که جعل شده است یا جعل نشده، در سفر که جعل نشده است بنابراین بگوییم قضاء ندارد.

بعضی طبق این دو روایت فتوا دادند ناقل خاصی از معتبرین نقل نشده است ولی به هرحال بعضی چنین نظریه ای را داده اند، آن اولی که حدیث مرسل بود و اعتمادی نیست، مورد اعراض هم هست، این دومی چون سند خوب است و ملاک را هم لم یجعل قرار داده است یک قدری ببینیم چگونه هست، بعضی گفته اند که این ضمیر لم یجعله به چه چیزی بر می گردد، اگر خدا برایش قرار نداده است چه چیزی را قرار نداده است، اصل روزه را قرار نداده یا قضاء را قرار نداده؟

اصل روزه را خیلی جاها هست که جعل نشده است ولی قضاء دارد بر مریض جعل نشده است بعداً اگر خوب شد قضاء دارد، زن حائض جعل نشده ولی وقتی خوب شد قضاء دارد، نفساء همین طور پس لم یجعله معلو می شود که معنایش این نیست که لم یجعل صوم علیه پس به چه چیزی بر می گردد؟ مورد کلام بحث قضاء بوده است پس لم یجعل قضاء علیه آن کسی که قضاء را خدا برایش قرار نداده است اما اینجا ادله ای که داریم در مباحث متنوع همین بحث در روایات متعدد جعل قضاء شده پس این روایت معارض آن روایات نمی شود، آن روایات جعل قضاء شده است و این می گوید آن جاهایی که جعل قضاء نشده است آن جا قضاء هم ندارد، معلوم است وقتی جعل قضاء نشده است قضاء هم ندارد، بعد روایاتی هم که داریم در خصوص سفر صریح هست به اینکه قضاء دارد بنابراین لم یجعله را اگر بخواهیم یک طوری معنا کنیم که معارض با آن روایات نباشد باید بگوییم لم یجعل القضاء علیه آن وقت مسافر جعل القضاء علیه بنابراین مسافر جعل قضاء علیه بنابراین مشکلی نیست.

روایت 16 صحیحه محمد بن مسلم عن الصادق(ع) فی إمرأةٍ مرضت فی شهر رمضان أو تمثت أو سافرت مریض شده یا حائض شده یا مسافر بوده فماتت قبل عن یخرج رمضان در رمضان هم مرد هل یُقضی عنها قال امّا التمث والمرض فلا آن ها قضاء ندارد و امّا السفر فنعم[3] در سفر بله قضاء دارد.

روایت 15 همین باب فی الرجل یُسافر فی شهر رمضان این هم صحیحه هست فی الرجل یسافر فی شهر رمضان فیموت رفت سفر و مرد یعنی در سفر مرد قال یُقضی عنه[4].

روایت 4 سألته عن إمرأةٍ فی شهر رمضان مرضت أو تمثت أو سافرت فرمود امّا التمث والمرض فلا و امّا السفر فنعم[5].

بنابراین پس این روایت دوم که می گوید لأنّ خدا لم یجعله نه لم یجعل الصوم علیه، لم یجعل القضاء علیه آن وقت در سفر خدا جعل قضاء کرده است با این همه ادله بنابراین مشکلی نیست ضمن اینکه اگر این دو روایت مشکلی هم نداشت و صریح هم بود با روایاتی که تعارض می کند آن ها اظهر، اصح و بنابراین معتبرتر هستند، ضمن اینکه از این ها اعراض و هجر شده و این ها مهجور هستند.

مسأله ای که خیلی ها منتظرش هستند و آن این است که اگر مریض شد در ماه رمضان و بعد این مرض مستمر شد تا رمضان بعد حکم این چطور است؟ بین مرض و غیر مرض را بعضی فرق گذاشتند عبارت سید در عروه در خصوص مرض را این گونه بحث کرده است ایشان اذا فاته رمضان أو بعضه لعذرٍ نتوانست و معذور است و استمرّ الی رمضان الآخر تا رمضان دیگر هم این عذرش ادامه پیدا کرد حالا اول نمی گوید چه عذری بعد ایشان می فرماید فإن کان العذر لمرضٍ اگر عذرشان بیماری و مرض بوده سقت قضائه علی الاصح قضاء هم ندارد چون ماه رمضان که مریض بوده و تکلیفی نداشته و بعد هم مرض ادامه پیدا کرده و قدرت قضاء نداشته است و بنابراین تا حدودی می شود گفت مصداق لم یجعل القضاء علیه هم هست بنابراین قضاء ندارد و مشهور هم همین است، متأخرین قدما تقریبا بیشتر مشهور فقهاء عقیده بر این دارند که وقتی با مرض نتوانسته قضاء کند قضاء از او ساقط است.

روایات بدون فرق بین اینکه مستمر شد تا رمضان قبلی یا رمضان بعدی مستقر شد یا نشد روایات دارد قضاء، ماه رمضان نتوانست روزه بگیرد بعد که شد باید قضاء کند و لو تا ماه رمضان آینده طول بکشد یا نکشد اما جمع بین روایات این طور هست، حالا ببینیم از روایات چه استفاده می شود، ظاهر روایات این است که قضاء ندارد و کفّاره دارد اگر مرض مستمر شد و لو ادله اطلاق دارد که قضاء کند ولی اگر مرض مستمر شد این اطلاق شکسته می شود و منتقل می شود به کفّاره و اینکه قضاء ندارد، مرحوم صاحب جواهر ادعاء کرده است که اصلا تواتر روایات است، حالا تواتر هم نگیریم مستفیض است، به هرحال اگر چنانچه مستمر شد تا رمضان بعد حکم قضاء ندارد و فقط کفّاره هست.

در باب 25 از همین ابواب احکام شهر رمضان روایات اول این است صحیحه محمد بن مسلم هیچ مشکل سندی ندارد و معطل نشویم سألتهما یعنی امام باقر و امام صادق أن رجل مرض روزه نگرفت حتی ادرکه رمضان آخر این مرضش تا رمضان سال آینده رسید فقالا هر دو امام فرمودند إن کان برء ثمّ توانا اگر خوب شده و بعداً سستی کرده و انجام نداده است قبل أن یترکه الرمضان الآخر اینجا قضاء دارد صام الذی ادرکه باید قضاء کند و تصدّق عن کلّ یومٍ بمُدٍّ من طعام علی مسکین به جای هر روز هم یک مُد طعام بدهد و قضاء هم می کند و علیه قضاء و إن کان لم یزل مریضاً اگر همین طور مریضی اش طول کشیده است حتی ادرکه رمضان الآخر صام الذی ادرکه وقتی تا رمضان بعدی ادامه پیدا کرد این ماه رمضانی که الآن وارد شده است این را می گیرد اگر خوب شده چون دارد مرضش ادامه پیدا کرد تا ماه رمضان یعنی ماه رمضان دیگر مرض نیست بنابراین صام الذی ادرکه روزه الآن را می گیرد به جای روزه پارسال تصدّق عن الاول لکلّ یومٍ مُدّاً علی مسکین و لیس علیه قضاء[6].

این یک روایت که صریح به اینکه اگر مرض مستمر شد تا رمضان آینده خود آیه قرآن این تفسیر را ندارد و من کان منکم مریضاً أو علی سفرٍ فعدّةٍ من ایّامٍ اُخر، ندارد اینکه اگر مرضش طول کشید اینجا قضاء ندارد، به طور اطلاق باید قضاء کند فمن کان منکم مریضاً أو علی سفرٍ فعدّةٌ من ایّامٍ اُخر ولی روایات تصریح دارد که اگر مرضش طول کشید دیگر فعدّةٌ من ایّام اُخر نیست، غرض آیه و لو به طور اطلاق می گوید باید قضاء کند ولی روایات جلوی آن اطلاق را می گیرد، از جاهایی که تقیید زده روایات آیات را یکی همین است.

روایت دیگری در همین باب روایت 2 همین باب صحیحه زراره کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه این یک سند، یکی هم عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان این هم یک سند هر دو از ابن ابی عمیر از جمیل از زراره، این محمد بن اسماعیل را شما اگر وقت کردید مراجعه ای کنید بد نیست، معلوم نشده که این محمد بن اسماعیل چه کسی است قرائن نشان می دهد که ایشان یکی از شاگردهای فضل بن شاذان است، اصلا تیره شاذان در نیشابور تیره مفصّلی بوده که بازهم روایاتی داریم که از فرزندان دیگر شاذان روایاتی دارد و نقل شده است در روایات ما، تیره این ها اصلا یک حیّ و قبیله شاخص و مهمی بوده اما شاگردهایی داشته مشخّصا، محمد بن اسماعیل یکی از این شاگردها است که روایات زیادی هم نقل کرده است در فقه اما خصوصیات این شخص خیلی معلوم نیست ولی وثاقتش را روی قرائنی استنباط کردند، مشهور یا بگوییم بیشتر می شود از قرائن استفاده کرد محمد بن اسماعیل مرّار است که روایات هم زیاد از او نقل شده است توثیق صریح نیست ولی از قرائن مختلف وثاقت او ثابت شده است، به هرحال فی الرجل یمرض فیدرکه شهر رمضان و یخرج عنه و هو مریض مریض شد ماه رمضان آمد تا آخر ماه رمضان هم مریض بود و لا یصحّ بعد ماه رمضان هم مریض بود حتی یُدرکه شهر رمضان الآخر تا رمضان بعدی رسید قال یتصدّق عن الاول به جای رمضان اول صدقه بدهد که بعد توضیح می دهیم که صدقه یعنی چه و یصوم ثانی این رمضان بعدی را که ادرکه روزه می گیرد فإن کان صحّ فیما بینهما اگر بعد از ماه رمضان اولی قبل از ماه رمضان دومی حالش خوب شد در عین اینکه حالش خوب شد لم یصم روزه نگرفت حتی ادرکه شهر رمضان آخر آن وقت اینجا صام هما جمیعاً هم این رمضان فعلی را باید بگیرد و هم رمضان قبلی را باید قضاء کند آن وقت آن یتصدّق عن الاول[7] هر دو ماه را روزه می گیرد و به جای آن قبلی صدقه هم می دهد برای اینکه با اینکه حالش خوب شده قضاء انجام نداده.

در روایت 9 این باب هم این تعبیر را دارد این هم تقریبا همان گونه هست و خیلی تفاوت عبارتی جزئی دارد قرب الاسناد عن عبدالله بن حسن این کتاب قرب الاسناد همان طور که می دانید برای عبدالله جعفر حمیری است از ثقات و از بزرگان اصحاب است و کتاب معتبری است، این کتاب قبل ها در دسترس نبود، قدیم بوده ولی به هرحال در دسترس نبود، مرحوم حاجی نوری که این را انجام داد و قبلش هم مرحوم صاحب وسائل ولی کتب اربعه ندارند این سند را و این روایات را، مرحوم آقای بروجردی این کتاب را چاپ کرد و خیلی هم مورد توجه واقع شد، مشکلی که کتاب قرب الاسناد دارد این است که ایشان در اکثریت قاطع روایاتش راوی عبدالله بن حسن است، عبدالله بن حسن علوی بعضی جاها بدون قید علوی مثل همین جا دارد همان علوی است، ایشان نوه علی بن جعفر است برادر زاده امام موسی بن جعفر است و توثیقی اصلا درباره اش نداریم، مرحوم حاجی نوری در مستدرک درباره ایشان بحث مفصّلی دارد که اگر خواستید مطالعه کنید و قرائن متعددی می آورد بر وثاقت ایشان، به هرحال عن جدّه علی بن جعفر عن اخیه موسی بن جعفر قال سألته عن رجل تتابع علیه رمضانان دو رمضان پشت سرهم گذشت لم یصحّ فیهما در هر دو ماه رمضان مریض بود و بین این ها هم مریض بود ثمّ صحّ بعد ذلک بعدا خوب شد کیف یصنع قال یصوم اخیر این ماه رمضان اخیری که خوب شده است انجام می دهد و یتصدّق عن الاول به جای اولی صدقه می دهد لکلّ یومٍ مُدٌّ من طعام لکلّ مسکین[8].

علی ای حال روایات دیگر هم هست از جمله روایت 10 و روایات دیگر، بنابراین اگر چنانچه مریض شد مرضش هم ادامه یافت و لو آیه و بعضی روایات به طور اطلاق دارد کسی که مریض شده است بعد باید قضاء کند، تفصیل نداده است به اینکه استمرّ مرضه الی رمضان آخر او لم یستمر ولی به خاطر این روایات مقیّدة که تفصیل داده است بین مستمر المرض و غیر مستمر المرض باید بگوییم اگر اسمترار پیدا نکرد قضاء ندارد.

اما در مقابل دو عقیده از بعضی فقهاء نقل شده است خلاف این، یک عقیده اینکه قضاء دارد و کفّاره ندارد، یک عقیده هم این است که هم کفّاره دارد و هم قضاء دارد، نظر مشهور فقهاء این است که قضاء ندارد فقط کفّاره دارد اما نظر مرحوم ابن ابی عقیل عمّانی و پدر صدوق علی بن بابویه این است که قضاء دارد کفّاره ندارد، نظر ابن جنید این است که هم قضاء دارد و هم کفّاره، بد نیست که این در ذهنتان باشد صاحب حدائق در یک جایی دارد که ابن ابی عقیل و ابن جنید را باید از عداد فقهاء شیعه خارج کنیم این ها جزء ما نیستند، حالا ایشان خیلی حسّاس است و الّا این طور هم نبوده است که سنّی باشند.

عقیده عمّانی و علی بن بابویه به خاطر یک روایت هست ببینیم که این روایت چطور است، در باب 25 از همین ابواب احکام شهر رمضان روایت 3 عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد ابن عیسی عن محمد بن اسماعیل عن محمد بن فضل، محمد بن فضل کیست؟ مرحوم شیخ طوسی محمد بن فضل را تضعیف کرده است بعضی های دیگر گفته اند مشترک بین دو نفر است و ما نمی دانیم این وضعش چطور است، مرحوم آقای خوئی(ره) روایت را که متعرض می شود می گوید این عبارت به طور اطلاقی که آمده است محمد بن فضل ازدی کوفی است و این توثیق هم ندارد، مرحوم اردبیلی در جامع الرواة می گوید من روات از این و مرویٌ عنها این، این ها را زیاد تتبّع کردم دیدم که از نظر طبقات این ها یک نفر هستند، توضیحا می دانید رجال ما دو جور است، یک جور فقط نام شخص می آید به همراه توثیق و عدم توثیق، یک جور این است که اثبات می شود درجه طبقه بودن این ها، این چه صنعی بوده و شاگرد چه کسی بوده و استاد چه کسی بوده است که مرحوم آقای بروجردی به این طبقه بندی خیلی اعتقاد داشت و از این طبقه بندی گاهی استفاده می کرد که فلان راوی اینجا این هست نه او به خاطر اینکه این شاگر او هست طبق روایات دیگر، زید و عمرو را خوب از هم جدا می کرد.

ما این را یک راه ظنّی حساب می کنیم نه قطعی برای اینکه خیلی از اوقات هست که شخص طول عمر خیلی زیادی داشته است و فوق یک طبقه شاگر تربیت کرده است، ما تا چند سال پیش کسی داشتیم که با یک واسطه از صاحب جواهر نقل می کند، الآن حساب کنید درجه بندی را قبل از این ها چه کسانی بوده، قبل از آن ها کسانی و قبل از آن ها مرحوم آخوند خراسانی، از آخوند خراسانی بالاتر شیخ انصاری، بالاتر از او صاحب جواهر اما تا چند سال پیش کسی داشتیم که با یک واسطه از صاحب جواهر نقل می کند، بعضی ها طویل العمر هستند حالا اگر دو نفر طویل العمر شدند پشت سر هم هر کدام مثلا بالای نود سال الآن که بعضی عمرها بالای صدسال شده است، این وضع طبقه را به هم می زند، حالا بالاخره در کتب رجال اینجا دو نفر مطرح هست یکی محمد بن فضل ازدی کوفی و یکی محمد بن قاسم بن فضل بصری، من نمی دانم مرحوم اردبیلی چطور این دو را می خواهد یکی کند، از چند نظر این ها به هم نمی خورند، محمد بن فضیل ازدی کوفی که ضعیف است از قبیله ازد کوفه است، این که ثقه هست اولا محمد بن قاسم بن فضیل یسار است از قبیله نهد بصره است آن وقت چطور مرحوم اردبیلی می خواهد این دو را یکی حساب کند نفهمیدیم.

مرحوم اردبیلی این را توجیه می کند و می گوید که گاهی از اوقات اسم جدّ را می آورند و اسم پدر را حذف می کنند، آن کسی هم که گفته است محمد بن فضیل محمد بن قاسم بن فضیل است، قاسم را حذف کردند چون جدّش مهم بوده فضیل را آورده اند بنابراین این ها یکی هستند اما فقط این نیست که چرا در آن یکی قاسم نیامده است و این گونه قاسم آمده است، بحث این است او غیر از اینکه قاسم دارد یا ندارد او اهل کوفه است و از قبیله ازد است این اهل بصره است و از قبیله نهد است علی ای حال وثاقتی به این روایت نیست.



[1] وسائل باب23 احکام شهر رمضان روایت13

[2] وسائل باب23 احکام شهر رمضان روایت12

[3] وسائل باب23 احکام شهر رمضان روایت16

[4] وسائل باب23 احکام شهر رمضان روایت15

[5] وسائل باب23 احکام شهر رمضان روایت4

[6] وسائل باب25 احکام شهر رمضان روایت1

[7] وسائل باب25 احکام شهر رمضان روایت2

[8] وسائل باب25 احکام شهر رمضان روایت9






   دوشنبه 30 بهمن 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما