صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 93-94

صلاة جلسه سیزدهم


بسمه تعالی

مواردی که در روایات تجویز شده است به امام دیگر در اثناء عدول کند، بعضی روایات ضرورت و شبه ضرورت را می رسانند، یعنی در صورت عدول جایز است که عذر داشته باشد.

بعضی روایات جلسه قبل خوانده شد و بعضی روایات را در این جلسه بیان می کنیم.

1- شیخ طوسی باسناده، عن محمد بن احمد بن یحیی، عن عباس مروان، عن ابن سنان، عن طلحة بن زید، ( ابن سنان اگر عبدالله سنان باشد ثقة است اگر محمد بن سنان باشد مانند آقای خوئی او را قبول ندارد، و در جامع الرواة او را متهم به غلو کرده است.

اما به نظر ما که مانند ابن سنان را متهم به غلو می کردند، مقام ائمه را خوب درک نمی کردند و در فلسفه کسی وارد باشد می فهمد که طبق روایت نقل شده این ها را خدا نگوییم و پایین تر از آن هر فضلی برای آنها بگوییم غلو نیست و کسی ابن سنان را متهم به دروغ گوئی نکرده است. طلحة بن زید را هم شیخ توثیق کرده است.

عن رجل امّ بقوم اصابه رعاف بعد ما صلّی رکعة او رکعتین. یک رکعت یا دو رکعت خواند، خون دماغ شد، فقدم رجلا ممن فاته رکعة او رکعتان، کسی دیگری که یک رکعت و یا دو رکعت دیر رسیده مقدم کرد و جلو انداخت، که او نماز را با این بخوانند پس مأمومین با دو امام تبادلی نماز خواند، امام فرمود: یتم بهم الصلاة ثم یقدم رجلا نماز را با آنها تمام می کند فیصلّی بهم فیقوم هو و یتم بقیة الصلاة[1][9]، اصابه الرعاف، معلوم می شود عذر بوده است، خون دماغ شده است و این شبه ضرورت است.

2- قال امیرالمؤمنین(ع)(از جزمیات صدوق است) ما کان من امام قدم فی الصلاة و هو جنب ناسیاً، کسی امام جماعت شد در حالیکه جنب بود و فراموش کرده بود.

او احدث حدثاً، یا محدث شد، او رعف رعافاً، رعاف شد، او ازاً فی بطنه، ازّ یعنی آروغ، آروغ زدن در شکم که این معنا درست نیست و در اکثر نسخ اذاً است یعنی اذیت شدن و اسهال شکم، فشار می آورد،( اسهال در غائط یا در ریح) فرمود: فلیجعل ثوبه فی انفه ثم ینصرف. لباسش را پیش دماغش بگیرد که من خون دماغ شدم و می رود فلیأخذ بید رجل فلیصلّ مکانه، دست مردی را می گیرد که به جایش نماز بخواند ثم لیتوضاء این ذیل حدیث را که دوباره امام قبلی به جماعت نماز را تمام کند ما قبول نداریم ولی اصل روایت عدول از امامی به امام دیگر را بیان کرده است.

 

قبلا یک روایت را خواندیم اعتلّ، مریض شده است، این روایات عذر و شبه ضرورت را می گوید.

و بعضی روایات دیگر است که عذر و شبه ضرورت را نگفته اند، مثلا شخصی حاضر به مسافر اقتداء کرده است و می داند مسافر است، و روایت هم اطلاق دارد که از اول می دانسته مسافر است و یا در اثنا معلوم شده مسافر است، هر دو قسم را شامل می شود.

3- باسناد شیخ عن سهل بن عبدالله عن ابی جعفر یعنی احمد بن محمد بن عیسی، عن احمد بن محمد بن ابی نصر(بزنطی) عن داود بن حصین، این هم توثیق شده کثیر الروایت هم است.

عن فضل بن عباس بن عبدالملک این هم توثیق شده است. عن الصادق(ع) لا یؤم الحضری المسافر، و لا المسافر الحضری، شخص حاضر امام نشود برای مسافر و مسافر هم امام نشود برای حاضر، فان ابتلی بشیء من ذلک، اگر مبتلا شد به این، مبتلا یعنی پیش آمد، نه ضرورت، فان أم قوما حضربین اگر امام شد مسافر به حاضرین، فاذا اتم الرکعتین سلّم، دو رکعت که تمام شد سلام می دهد، ثم اخذ بید بعضهم فقدّمه، دست یکی از آنها را می گیرد جلو می اندازد فامّهم. امام دوم می شود. فاذاصلّی المسافر[2][10]، به حاضر اقتداء کند مشکل ندارد دوباره اقتداء می کند، مشکل صورت اول است که حاضر به مسافر اقتداء کرده است این مورد، ضرورت نیست، ابتلاء ضرورت نیست، یعنی پیش آمد، و روایت اطلاق دارد که از اول می دانسته مسافر است یا در اثناء می دانسته است، هر دو را شامل می شود پس ادنی العذر را روایات در بر می گیرد، مگر کسی بگوید روایات ادنی العذر را می گویند و روایت آخر که حضری به مسافر اقتداء کرد گرچه عذر را نمی گوید ولی در ارتباط به امامی است که نمازش را تمام کرده است و به جای خودش امام دیگر می آورد ولی بحث ما در این است نماز امام اولی تمام نشده عدول می کند، پس روایات اطلاق ندارد که بحث ما نحن فیه را شامل شود.

لذا فقط دو تا استصحاب حکمی- موضوعی علامه بر جواز عدول باقی می ماند.

ولی در مقابل این دو استصحاب ارتکاز منفی متشرعه است که قبول نمی کنند مأموم بدون هیچ عذری از امامی به امام دیگر عدول کند، به علاوة سیره است بر عدم عدول اما اگر راجع به سیره بگویید سیره بر عدم عدول نداریم و همینکه سیره بر خلاف نباشد مسأله درست است، ولی ارتکاز متشرعه است.

مسأله ی ما نحن فیه مانند این مسأله است که بدون دلیل از مرجعی به مرجع تقلید دیگر عدول نموده تقلید کند، بدون عذر شرعی نمی تواند عدول کند مگر بداند مرجع دوم اعلم است یعنی علم تفصیلی به اعلمیتش داشته باشد یا اینکه علم اجمالی داشته باشد بر اینکه اعلم است یا مساوی است، از تألیفاتش علم پیدا می کند که از مرجع اول عقب تر نیست. مگر اینکه شرایط مرجعیت را نداشته باشد اوّلی، مانند آقای وحید بهبهانی(ره) که از مراجع بزرگ بود و در اواخر مبتلا به مریضی فراموشی شد که همه ی علوم فقه از یادش رفت و خودش مقلد شاگردش مرحوم سید مهدی بحرالعلوم(معروف) شد و کتاب لمعه را هم که درس می گفت از روی کتاب می گفت.

پس اطلاق ادله روایات عدول، مورد ما نحن فیه را شامل نمی شود برای اینکه روایات در باره عذر و شبه ضرورت بود یا در رابطه با کسی که نمازش تمام شده بود مثل اقتداء به مسافر. اما بحث ما نحن فیه در رابطه با عدول اختیاری از امامی به امام دیگر است که جایز نیست.

استاد: اگر قائل به جواز عدول بدون عذر شدیم، متفرعاتی دارد که بحث می شود و عدول با عذر هم متفرعاتی دارد: در موردی که امام عذر دارد آیا واجب است کسی را به جایش بگذارد یا نه؟ صاحب مدارک با شک و تردید این وجوب را گفته است چون می گوید اختیاراً قصد فرادا نکرده است لعذر فرادا شد شاید واجب باشد و در آخر پس در وجوب انتخاب امام دوم بر امام اول تأمل کرده است.

صریح بعضی روایات است که اشکال ندارد قصد فرادا کند:

1- باسناد صدوق عن جمیل بن دراج، عن زراره، عن احد هما(ع):

سألته عن رجل صلّی بقوم رکعتین، پیش نماز شد، ثم اخبرهم انه لیس علی وضوء پس یادش آمد که وضوء ندارد و به آنها خبر داد وضوء ندارم، قال: یتمّ القوم صلاتهم مردم نمازهایشان را فرادا می خوانند، فانه لیس علی امام ضمان[3][11]، امام ضامن دو رکعت که بی وضوء خوانده نیست، پس نایب گرفتن واجب نیست.

ظاهراً تمسک صاحب مدارک به روایتی است که در جلسه قبل خواندیم و آن روایت داشت لاصلاة الا بامام، نمازشان نماز نیست مگر امام داشته باشند، یا اینکه بعضی روایات داشت لاصلاة الجماعة، جماعت حساب نمی شود یا اینکه نماز کامل نیست پس وجوب گرفتن نایب از این روایات بدست نیامد و می توانند فرادا بخوانند.

 اگر گفتیم واجب است نایب بگیرد با آن روایاتی که داشت فلیقدم بعضهم امام این کار را انجام دهد یا مأمومین این کار را بکنند یعنی برای که واجب است تعیین جانشین.

2- روایت را خواندیم که اگر دو رکعت نمازش تمام شد( مسافر که امام بوده است) بعد از سلام، ثم اخذ، که اخذ؟ امام اخذ. بید بعض المأمومین فیقدم[4][12]، پس این وظیفه ی امام است.

3- از بعضی روایات استفاده می شود تعیین نایب وظیفه ی امام نیست:

صحیحه حلبی دارد، وظیفه مأمومین است:

سئل عن رجل امّ قوماً، کسی امام جماعت شد فصلّی بهم رکعة، یک رکعت را خواند مات، مرد قال: یقدمون، یعنی وظیفه ی مأمومین است کسی را به عنوان امام جماعت تعیین کنند، یقدمون رجلا آخر.

استاد: قائم مقام امام حتما از مأمومین باشد، یا کسی دیگر که از راه رسیده است، قائم مقام می تواند باشد، مثلا با گوشه ی چشم نگاه کرد کسی وارد شد در مسجد و او را تعیین کند؟ گاهی پیش می آید که به جای امام اصلی و راتب به گمان اینکه نمی آید کسی دیگر را امام جماعت انتخاب کردند.

به نظر من آنکه جزء مأمومین نیست و لو امام راتب بوده است نمی شود نایب امام جماعت اولی قرار دهند، دلیل ما روایت است: قدّم رجلا منهم[5][13]، یعنی از مأمومین انتخاب کنند.

سئل عن الامام قد احدث فانصرف و لم یقدم احداً ماحال القوم قال: لاصلات لهم الابامام، یعنی نفی کمال نماز است. فلیقدم بعضُهم[6][14]، آن روایت داشت منهم، این روایت دارد بعضهم، بعضی مأمومین باشد، احتمال دارد، چون مأمومین در دست رس

بودند فرموده از این ها انتخاب کن و الا لزوم ندارد، ولی ظاهر حال روایت همین است که از مأمومین باشد. بنابراین روایت یک باب 43 جماعت اطلاق داشت که رجلا آخر، اطلاقش منزّل می شود به همین قید که رجلا منهم.

صاحب حدایق در جلد 11 و بعضی محشین عروة از جمله سیدنا الاستاد، امام (ره) می فرمایند فرق ندارد که امام جماعت نایب از مأمومین باشد یا غیر مأمومین باشد، اینکه روایت از مأمومین را گفته است وجوب را نمی رساند به خاطر اینکه آنان در دست رس بودند.

استاد: با وجود این روایات که تصریح داشت بعضهم- منهم- نمی توانیم بگوییم فرقی ندارد که قائم مقام از مأمومین باشد یا از غیر مأمومین، بله احتمال دارد که مأمومین در دست رس بودند آنها را ذکر کرده است، ولی این صرف احتمال است.

علی ای حال که نایب گرفتن امام لازم باشد یا نه از مأمومین باشد یا غیر مأمومین این امام دوم جماعت از کجا شروع کند؟ از ادامه نماز امام اول جماعت مثلا تشهد را امام اولی خوانده است از همانجا شروع کند اگر امام دوم مأموم نبوده بعد نماز خودش را ادامه دهد؟

صاحب حدایق می فرماید : علامه ظاهراً نظرش همین است که از ادامه نماز شروع کند بعد صاحب حدایق می گوید از ظاهر عبارت علامه اولویت بدست می آید در کسی که مأموم نبوده است و به جای امام اولی قرار گرفته است.

برای اینکه مأموم تابع بوده، چگونه تابع می رود به جای متبوع قرار می گیرد و کسی که تابع نبوده مستقل بوده است نتواند ادامه نماز را بخواند، بلکه به طریق اولی اینکه مأموم نبوده می تواند ادامه را شروع کند.

استاد: صاحب حدایق نظر علامه را متوجه نشده است، بلکه مقصود علامه این است: در قائم مقام شدن کسی که مأموم نبوده اولویت دارد چون مستقل است نه اینکه غیر مأموم به طریق اولی از ادامه امام اول جماعت شروع کند و صاحب حدایق می گوید این حرف علامه غریب جداً، چون امام دوم بدون تکبیر و قرائت و نخواندن قسمت قبلی نماز، ادامه را شروع کند و این ادامه فقط ذکر است نه نماز. ولی به نظر ما صاحب حدایق متوجه مقصود علامه نشده است.



[1][9] وسائل ج 8 باب 18 جماعت ح 5

[2][10] وسائل ج 8 باب 18 جماعت ح 6

[3][11] وسائل ج 8 باب 36 جماعت ح 2

[4][12] وسائل ج 8 باب 18 جماعت ح 6

[5][13] وسائل باب 18 جماعت ح 6

[6][14] وسائل باب 72 جماعت ح 2

   دوشنبه 31 فروردین 1394




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما