صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 97-98

اجاره جلسه صد و چهار






باسمه تعالی


دو مسأله شبیه هم مرحوم سید عنوان کردند اول اینکه اگر کسی را اجیر کرد باری را به محلی ببرد این به محل دیگر برد اینجا حکمش چیست؟ می فرمایند که اجرت را طلب ندارد و اگر صاحب مال بخواهد باید مال را به همان جای اولی برگرداند و اگر بدون اجازه او برگرداند ضامن است.

متن عبارت سید این هست مسأله 12 إذا حمل الموجر متاعه الی بلدٍ کالا را یک جایی برده است فقال المستأجر إستأجرتک الی غیر ذلک و تنازعا می گوید من تو را اجیر کردم که این کالا را به فلان جا ببری و نه فلان جا اگر چنانچه معلوم شد که کدام درست می گویند که طبق همان عمل می شود، اگر اختلاف شد موجر یعنی آن اجیر می گوید قرار ما تا همین جا بوده مستأجر می گوید قرار ما فلان شهر بوده می­فرمایند قول مستأجر مقدم است صاحب کالا می گوید من تو را اجیر کردم فلان جا ببری اشتباهاً جای دیگر بردی قول این مقدم است بنابراین فلا یستحقّ له اجرة عمله پس حق اجرت هم ندارد چون قول او مقدم است و إن طلب منه الردّ الی المکان الاول وجب علیه اگر صاحب این مال گفت این کالا را به همان جای اولی برگردانی باید برگرداند بدون خواسته او حق برگرداندن ندارد دیگر حق دست زدن ندارد مگر اینکه مستأجر اجازه دهد و یضمر له إن تلف أوعاف اگر بدون رضایت این صاحب مال این را بخواهد بردارد و ببرد آن جایی که او می خواهد این ضامن نیست یا به جای اصلی نه آن جایی که این می خواهد بخواهد برگرداند این ضامن است اگر تلف شود یا عیبی بیابد.

اینجا چند مسأله هست اول اینکه اگر قضیه حل شد و قول یکی ثابت شد با بیّنه که فهو یا قول موجر یعنی اجیر ثابت شد بیّنه اقامه شد که قرارشان بر این شهر بوده نه آن شهری که مستأجر می گوید، اینجا قول این ثابت می شود و اجرتش را می گیرد دعوا تمام، حالا اگر در متن واقع خلاف می گوید آن مسأله دیگری است که ان شاء الله برسیم آخر جلسه این را توضیح می دهیم که اگر قضاوت خلاف حقیقت بود حکم واقعی چه می شود و اگر قول مستأجر مقدم شد که بیّنه اقامه کرد که من یک شهر دیگری می خواستم نه این شهر اینجا اجیر حق اجرت ندارد و بنابراین از حالا به بعد هرچه که مستأجر می گوید، اگر جایش هست و راضی هست حالا ببرد آن شهری که مستأجر می گوید قبلا نبرده بوده حالا می برد اما یک وقت است که مدتش گذشت مثلا در فلان جا مثلا جمعه بازار این می خواست روز جمعه بازار این کالا به آن جا برسد این شهر دیگری بود حالا هم بخواهد آن جا ببرد شنبه بازار است و آن جمعه بازار نیست آن اجتماعی که درست می شود برای فلان روز دیگر نیست بنابراین دیگر امکان اینکه دوباره بیاید و بررسی کند وجود ندارد، اگر اختلاف شد و با بیّنه هم ثابت نشد نوبت به قسم می خورد، می فرمایند که قول مستأجر مقدم است برای اینکه بحث در این است که آیا اذن داده که این کالا را به این مکان ببرد یا خیر اصل عدم اذن مستأجر نسبت به اجیر است برای اینکه او می خواهد بگوید اذن دادی و من اجرت طلبکار هستم پس بحث در این هست که آیا اجرت طلب دارد یا ندارد اصل عدم استحقاق اجرت است که زیربنایش هم این می­شود که عدم اذن بر محل است.

علی ای حال مسبّبش که اصل عدم استحقاق اجرت، او اجرت طلب می کند این منکر این اجرت است اصل عدم استحقاق اجرت است بنابراین اجرت بدهکاری ندارد.

حالا اگر اجرت طلب نداشت و فرض هم این است که قابل تدارک هم نیست ولی آن جمعه بازار دیگر تمام شده است و این هم دیگر نمی خواهد بنابراین قاعدتاً اجاره منفسخ می شود حالا اگر منفسخ شد این کالا مال مستأجر است حالا که مال مستأجر هست که از اول هم مال او بوده و قول او هم عمل نشده است بنابراین هرچه که او بگوید می گوید دست به کالا نزن دست بزند ضامن است، اگر بگوید برگردان به جای اول حق دارد بگوید برای اینکه کالای من را فلان جا گفته بودم که نبردی پس حالا باید برگردانید سرجای اولش باید برگردد، در این قسمت که اگر گفت باید برگردانی و واجب است برگرداند بعضی ها از جمله مرحوم آقای گلپایگانی از محشین عروه می گویند خیر، ما نوشتیم در معلقات که بعضی معاصرین هم نظرشان این است مثل آقای گلپایگانی که اگر گفت باید برگردانی واجب نیست برگرداند.

می گویند برای اینکه اذن ندادن به اینکه کالا اینجا باشد که این اجیر آورده است می گویید اذن نداشته اینجا کالا را بیاورد پس عدم الإذن است و عدم الإذن لوازمش را ثابت نمی کند، اذن نبود اصل هم می گوید اصل عدم اذن است اما اثبات نمی کند که پس باید برگردی به جای اولی این لازمه آن است عدم اذن اثبات لوازمش را نمی کند، آیا این مطلب درست است؟ یک وقت است که ما به عدم اذن می خواهیم تمسک کنیم چون اذن نداده است پس برگرداند یک وقت است اذن اگر بود این لازم نبود برگرداند، اذن نیست، اذن نیست بنابراین این آزادی را ندارد اما اینکه لازم است برگرداند نه به خاطر عدم اذن است به خاطر اینکه مالش هست، مال من را چرا دست زدی و آن جا بوده، گفتم فلان جا ببر که نبردی به جای دیگر هم که نگفتم ببری پس از اول دست زدن به این مال برای اینجا خلاف بوده مقتضاء تصرف بدون اذن در مال مردم این است که مالک حق دارد بگوید تو آوردی یک جای دیگر که من نمی خواهم در حقیقت به من ضرر هم می زنی که مال را از جای اولش حرکت دادی و به مقصود ما هم نبردی نه فقط لازمه عدم اذن این است که برگردان به جای اول، لازمه تصرف در مال مردم، شما تصرف کردی بدون اذن حق این تصرف را نداشتی باید زمینه این تصرف را  از بین ببری و این چگونه از بین می رود اینکه برگردد به جای اولش این مقتضاء تصرف در مال مردم است نه فقط از باب عدم الإذن که ایشان به این تمسک کردند به نظر می آید فرمایش ایشان مرحوم آقای گلپایگانی و بعضی از معاصرین به هرحال فکر نکنم که درست باشد.

بنابراین اگر صاحب کالا گفت باید برگردانی به همان جای اولش که این کالا بوده باید به آن جا برگرداند، حالا اگر گفت حالا اینجا آورده­ای اینجا مقصود ما نبوده اما دیگر دستش نزن و همین جا که هست باشد این بگوید که نه من برمی گردانم حق ندارد، مال برای او بوده تا همین جا هم بی خود بوده و می تواند بگوید دست به مال من نزن اگر دست بزند ببرد چه جای اولی و چه جای دیگر ضامن است، اگر تلفی یا چیزی پیش آمد کرد، ظاهراً مطلب همین است و مشکلی هم ندارد.

حالا اصل مسأله می شود بگوییم اینجا اصلا ادعاء و انکار نیست و باب تداعی است، بحث دو جور عنوان می شود یک وقت است می گوید من گفتم ببری اینجا و او می گوید خیر ادعاء و انکار می شود، یک وقت است می گوید من گفتم نجف ببری مثلا تو کوفه بردی یا گفتم قم ببری اصفهان بردی این باب تداعی می­شود، پس هم می شود مسأله به عنوان باب تداعی مطرح شود اگر باب تداعی شد هردو قسم می خورند می گوید نه اصفهان بوده و نه قم نتیجه این گونه می شود نه قرار اجاره بر اصفهان داشتیم و نه قرار اجاره بر قم داشتیم مثلا، اجاره منفسخ می شود اگر تداعی است، اگر ادعاء و انکار است و فقط همان است می­گوید اجیرت کردم ببری اصفهان و او هم می گوید نخیر چنین اجاره ای نبسته بودی و ادعاء و انکار می شود.

آیا قبل از اینکه عمل را انجام دهد با بعد از عمل فرق می کند؟ یک وقت اختلاف کردند در آن که هنوز شروع به کار نکرده هنوز اصلا بار نبرده، این می گوید قرار ما بر این است که ببری اصفهان و او می­گوید که قرار ما بر یک شهر دیگری است هنوز شروع هم نشده است، اینجا اگر تداعی شد این نفی اصفهان و این هم نفی قم عقد منفسخ می شود و اگر هم ادعاء و انکار شد با همین قسم خوردن این باز به هم می خورد.

علی ای حال اگر بعد از عمل هست درست است این یک کاری کرده و کار بی اجرت می ماند اما طبق قاعده هست، این می گوید من این کار را انجام داده­ام و اجرت می خواهم و او هم می گوید اصل عدم استحقاق اجرت است و اجرتی از من طلب نداری، بنابراین چه قبل از عمل و چه بعد از عمل فرقی از این نظر ندارد، قبل از عمل است عقد منفسخ می شود و بعد از عمل هم این حق اجرت ندارد بنابراین چه بحث تداعی باشد و تحالف و چه بحث ادعاء و انکار این است که مرحوم سید به طور مطلق گفته است دیگر بحث نکرده است که تداعی است یا ادعاء و انکار.

یک بار دیگر عبارت سید را ببینید اذا حمل الموجر متاعه الی بلدٍ ظاهر عبارت که برای بعد از عمل است فقال له المستأجر إستأجرتک لا الی بلد فلان بل الی بلدٍ غیره که ظاهرش این است بعد از اینکه کار را انجام داده است حالا اختلاف شده است و تنازعا بنابراین اجرت قراردادی را طلب ندارد قبل از عمل هم باشد که روشن است آن هیچ چیزی طلب ندارد هیچ کاری نکرده است و نفی اجرت می شود، چه قبل الحمل و چه بعد الحمل نظر ایشان همین است منتهی عبارت اولیه­اش برای بعد از عمل است و قبل العمل به طریق اولی، چه باب تداعی باشد و چه باب ادعاء و انکار می گوید مستحق اجرت نیست به طور مطلق گفته است حق هم با ایشان است، چه باب تداعی باشد عقد منفسخ شود با دو طرف قسم می خورند و چه باب ادعاء و انکار باشد بالاخره اصل عدم استحقاق اجرت است و اجرت طلب ندارد.

قرار هم که به هم خورد اگر بخواهد تصرف در این مال الآن بکند ضامن می شود پس به طور مطلق فرمایش درست است و آن قسمت که فقط مرحوم آقای گلپایگانی اعتراض کرده بود آن را هم گفتیم که حق با مرحوم سید است اگر چنانچه گفته است دست نزن نباید دست بزند چه بخواهد جای اصلی برگرداند و چه بخواهد جای دیگر برگرداند اگر بتواند به همان قرار عمل کند مثلا جمعه بازار می خواسته الآن به جمعه بازار می رسیم بنابراین به توافق عمل می کنند انجام می شود و اجرتش را هم می گیرد.

تقریباً عین همین مسأله در مسأله بعدی ایشان در مسأله خیاطت مطرح کرده است عین همین است می­گوید پارچه به شما دادم که قباء کنی و این رفته است پیراهن کرده است عین همین مسأله هست فقط فرقی که دارد این است که حالا که پیراهن کرده است این پارچه از بین رفته است ضامن این لباس است که این پارچه اگر ندوخته بود به درد قبا می خورد و حالا دیگر به درد نمی خورد ضامن این پارچه می شود، نخ­هایی که در این پارچه به کار برده اگر ملک صاحب پارچه هست حق ندارد این نخ ها را بکشد برای اینکه تصرف در جدید است در این مال مثل حمل آن بار به جای دیگر، حق ندارد نخ ها را بکشد و این نخ ها ملک او هست باید به دست خودش برسد تقریباً عین همین مسأله هست با مختصر تفاوت.

چیزی که در این دو مسأله و مسائل قبلی مطرح هست این است که چطور می شود چه باب تداعی و چه باب ادعاء و انکار اگر با یک قسم و مانند این ها نزاع تمام می شود اگر واقع چیز دیگری بود چه باید کرد؟ خود طرفی که اجرت را نداده است اگر بداند که حق با اجیر است در متن واقع ضامن است، طبق قانون قضاوت اینجا اجرت را الآن نمی دهد ولی در مقام خودش می داند که حق با اجیر است.





   دوشنبه 4 آذر 1398




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما