صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

ودیعه جلسه چهارم






باسمه تعالی

در اینکه ودیعه اساسش بر امانت است و طرف که گیرنده هست ضامن نیست الّا تضمین شود اتّفاقی است تقریباً فقط از عمر بن خطّاب نقل شده است که او معتقد بود ودیعه تضمینی هست، ضامن است و امانی نیست، فقهاء مالکی استناد کردند به متن خود آیه قرآن «إِنَ‏ اللَّهَ‏ يَأْمُرُكُمْ‏ أَنْ‏ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ‏ إِلى‏ أَهْلِها[1]» که ردّ را واجب دانسته بدون شهادت گرفتن این دالّ بر این است که ودیعه امانی است و تضمینی نیست، می­ گوید مال را به مستودع بدهید و شاهد هم نمی ­خواهد بگیرید یعنی پس اساسش بر امانت است، استدلال خوبی است که مالکی­ها کردند.

عمر روی اخلاق خشونتی هست که ذاتاً خشن بوده این در فتواهایش اثر کرده و فتوا که به آن صورت نداشته نمی­فهمیده آن زن آمد از او پرسید و با اینکه عرب است نمی­فهمید که معنایش چیست و از این قبیل، شاید آن فساد اخلاقی هم که به او نسبت داده می­شود و بعضی­ها هم نوشته­اند و کذلک کان سیّدنا عمر رضی الله و عنه بعید نیست آن هم مبنایش خشونت بوده که با زن­ها نمی­توانسته روابطی داشته باشد، احتمالا روز حمله­اش هم به بیت صدای فاطمه زهرا(س) بلند شد «یا ابتا ماذا لقینا مِن ابن الخطّاب» چه به سر ما آمده از دست این، درست است که ابوبکر نقشه می­کشید ولی این مجری بود، در نقلی هست که عمر سیّئة من سیّئات ابوبکر یکی از خرابی­های ابوبکر عمر است یعنی پس نشان می­دهد اصل کار و نقشه­ها برای ابوبکر است ولی به هرحال مجری این است که خیلی پلید و کثیف هست و عجیب این است که بعد از چهارده قرن هنوز موقعیتی در جامعه دارد و بعضی حتی از فسادش هم دفاع می­کنند.

در یک جا نوشته بود که به خاطر هوس نبوده بلکه با مزاجش مناسب بوده آن فساد اخلاقی که داشته، به هرحال تقریباً اتّفاقی هست غیر از عمر همه معتقدند که ودیعه اَمانی است.

در بدایة المجتهد از ابن رشد اُندلسی جلد 2 صفحه 305 می­گوید اتّفقوا علی انّها امانة لا مضمونة همه اتّفاق دارند که امانی است الّا عمر بن الخطّاب فقط او منکر است.

یک مسأله­ای عنوان شده و آن این است که حالا اگر این پول را مستودع گرفت و رفت با آن تجارت کرد حتی مالک می­خواسته و به مالک نداده و رفته است تجارت کرده، بناء دارد بعدا پول را تحویل بدهد اما فعلا رفته است و تجارت کرده سود این پول برای چه کسی است؟ خیلی­هایشان گفته­اند که این سود برای خود این مستودع است از جمله ابو یوسف استاد ابوحنیفه، ابن رشد در صفحه 307 همان جلد دوم بدایة المجتهد این مسأله را عنوان کرده است و از ابو یوسف استاد ابوحنیفه و عدّه­ای دیگر، چندین نفر دیگر را نام می­برد همه اتّفاق کردند بر اینکه سود برای خود این است، پول را به صاحبش برمی­گردانند، بعضی گفتند نه چون این سود مربوط به این پول بوده پس سودش هم مثل اصل پول برای مالک است، به هرحال در اینکه امانی است شبهه­ای نیست بین شیعه و عامه الّا ما عن عمر.

اگر ظالمی آمد به زور گرفت، مستودع تلف نمی­کند و اتلاف نمی­کند بلکه ظالمی حمله کرد و گرفت این چطور است؟

در جلسه قبل گفتیم اگر می­شود و لو با دروغ این را از دست ظالم نجات دهد و بگوید این پول برای او نیست و قسم هم بخورد و قسمش هم جایز است و روایات قسم هم در این زمینه زیاد است که ممکن است بعضی از آن­ها را بخوانیم.

قبل از اینکه روایات را بخوانیم یک نکته دیگری اینجا مطرح است و آن این است که اگر طوریه کند چطور است؟ اگر بگوید این مال برای زید نیست که تو با زید دشمن هستی و می­خواهی مالش را ببری این دروغ است ممکن است کسی بگوید دروغ جایز نیست تا بحثش انجام شود اما اگر طوریه کند به گونه­ای که دروغ هم نشود آیا طوریه واجب است؟ اگر چنانچه امکانی باشد که طوریه کند بر کذب مقدّم است قاعدتاً، کذب خلاف است، در اینکه کذب گناه صغیره هست یا گناه کبیره محل بحث است، بعضی معتقدند کذب گناه صغیره است، بعضی معتقدند کبیره هست و بعضی هم معتقدند موارد مختلف است بسته به اهمیّت متعلّق این دروغ هست، اگر مطلب مهم است اینجا کذب صریحاً بگوید و لازم نیست طوریه کند.

علی ای حال در اینکه کذب صغیره هست یا کبیره این محل حرف است و شاید بگوییم موارد فرق می­کند اما آیا در چنین موردی اگر بتواند طوریه کند و دروغ نشود آیا طوریه واجب است؟ در این موارد مسأله ما نحن فیه روایات زیادی داریم که می­گوید قسم به دروغ بخورد اشکال ندارد هم دروغ است و هم قسم به دروغ، یک مورد ندارد که اگر می­تواند طوریه کند حتّی یک روایت نداریم که اگر می­تواند طوریه کند که دروغ نشود ممکن است جهتش این باشد که طوریه کردن خیلی مشکل است، شخص می­خواهد طوریه کند و زبانش می­گیرد و آن مقابلش می­فهمد که این دروغ می­گوید، دروغ گویی به حدّی زود فاش می­شود که گاهی از چهره طرف معلوم می­شود که این دروغ می­گوید، از چشم­های طرف معلوم می­شود، گاهی دیده شده طرف وقتی دروغ می­گوید آن یکی مقابلش می­گوید چشم­هایت را ببینیم یا چهره­ات را ببینم چون مشخص می­شود این قضیه، آن وقت از گفته و کلام جز افرادی که خیلی مهارت دارند زود معلوم می­شود که این دروغ می­گوید آن وقت به هدف نمی­رسد و مال از بین می­رود، اینکه در روایات نگفته است طوریه شاید به این جهت است که هرکسی نمی­تواند طوریه کند و اگر حکم را بگویند چیزهای وسواسی می­شود افراد وسواسی زود فاش می­شوند در این موارد و مال هم از بین می­رود.

روایات در این جهت زیاد است در باب 2 به خصوص از ابواب ودیعه چندین روایت در این زمینه هست بعضی از آن­ها را عرض می­کنم، روایت 6، 4، 14، 5 روایات در این زمینه هست همه هم در باب 2، اصل اینکه امانات هست روایات خیلی هست، ما دنبال روایاتی هستیم که تصریح دارد دروغ و امانت را، اصل اینکه امانی هست در باب 2 روایات خیلی زیاد که بعضی­ها را عرض کردم «ُ اعْلَمْ‏ أَنَ‏ ضَارِبَ‏ عَلِيٍ‏ ع بِالسَّيْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوِ ائْتَمَنَنِي وَ اسْتَنْصَحَنِي وَ اسْتَشَارَنِي ثُمَّ قَبِلْتُ ذَلِكَ مِنْهُ لَأَدَّيْتُ إِلَيْهِ الْأَمَانَة[2]» اگر ابن مجلم آن شمشیر را بدهد به عنوان امانت من پس می­دهم «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ‏ يَبْعَثْ‏ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ‏ الْحَدِيثِ‏ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ[3]»، روایات در این زمینه متعدّد هست در اصل اینکه باید این را رد کرد و خود آیات هم دارد که باید رد شود.

«لَوْ أَنَ‏ قَاتِلَ‏ أَبِيَ‏ الْحُسَيْنِ‏ بْنِ‏ عَلِيٍ‏ ع- ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْه[4]‏»، «أَدُّوا الْأَمَانَةَ وَ لَوْ إِلَى‏ قَاتِلِ‏ الْحُسَيْن‏[5]» روایات متعدد است.

یک نکته­ای هست و اینکه گفتیم که در این روایات طوریه را ندارد، در محل خودش این بحث هست که اصلا طوریه کذب هست یا کذب نیست، آیا کذب مربوط به صفت کاذب است یا صفت خبر، صفت جمله؟ میزان کذب و صدق جمله هست یا قائل؟ اگر میزان جمله باشد طوریه دروغ می­شود برای اینکه این کلمه­ای را می­گوید که خلاف واقع است نیّتش طبق واقع است ولی جمله خلاف واقع است، اگر چنانچه صفت گوینده و قائل باشد آن وقت اینجا صادق است، آیا صفت کذب را صفت جمله بگیریم یا صفت کاذب قائل به اصطلاح؟ این بحثی در محل خودش هست چنانچه آن بحث دیگر را هم عرض کردم که اساساً کذب حرام است و حرام مهمی است کبیره هست یا خیر؟ آن هم بحثی در محل خودش هست، در مکاسب محرّمه هم شیخ به نوعی عنوان دارند و سابقاً هم مکاسب مفصّل این را بحث کرده است.

دروغ بگوید برای اینکه مال را حفظ کند و قسم هم بخورد مال را حفظ کند آیا برای حفظ مال ودیعه دروغ جایز است یا گناه­های دیگر هم جایز است مثلا غیبت یا گناه­های دیگر، اگر غیبت کند می­تواند این مال را نجات دهد، اگر دروغ بگوید گفتند می­شود دروغ بگوید که مال ودیعه را حفظ کند حالا اگر گناه­ها دیگر هست مثلا فحشاء مرتکب شود این مال حفظ می­شود حالا این روایاتی که به این شدّت می­گوید قاتل حسین شمشیر بدهد من به او برمی­گردانم، قاتل علی(ع) شمشیر بدهد من برمی­گردانم به او آیا همه محرمات را می­گیرد که بگوییم اگر بتوانم حفظ کند به هر وسیله­ای شد آن عمل حرام را انجام دهد برای اینکه این مال ودیعه حفظ شود، یک چنین اطلاقی خیلی بعید است که از روایات به دست آید.

علی ای حال در روایات چیزی نداریم اما ذوق متشرعه می­فهمد که این را اجازه نمی­دهند نظیر این مسأله اینکه اگر اکراه و ضرورت در محرمات کبیره بزرگ شود مثلا عاشق زن همسایه هست اگر با او رابطه برقرار نکند شب­ها خوابش نمی­برد یا مریض می­شود آیا اینجا می­شود فتوا به جواز داد؟ چون ضرورت است، خیلی چیزها هست که با ذوق متشرعه حل می­شود و لازم نیست که نصّ فقهی در آن جهت داشته باشیم غرض اینجا مسأله روشن است.

حالا مطلب مهم دیگری که اینجا مطرح هست این است که آیا این مسأله که گفتیم قسم دروغ بخورد برای اینکه مال را حفظ کند می­شود بگوییم این­ها برای خودشان نیست؟ یک ظالمی به من چیزی به عنوان امانت داده است ولی این ظالم، این مال ممکن است برای خودش باشد ولی آدم ستمگری است که اموال را تصاحب کرده به اصطلاح، می­شود بگوییم این گونه جاها حکم امانت دیگر جاری نیست؟

صوری دارد، یک وقت است این مال می­دانیم مال او نیست همین مالی که به من به عنوان ودیعه داده است مثل دزد است، روایات داریم و بعداً هم صحبت می­شود، یک وقت است این مال به عنوان دزدی نیست ولی آدمی هست که همه اموال او قاطی هست یا بگویید همه اموالش حرام است و به زور از مردم گرفته است، اینجا چطور است؟ بسیاری از سلاطین می­گرفتند، اداره دارایی و مالیات خیلی از موارد پول زور و حرام گرفته است این دیگر شبهه­ای ندارد می­آید گریه می­کند و می­گوید والله که من درآمدی نداشتم که از من مالیات این گونه گرفتند حرام می­شود، آیا این گونه مواردی که پول حرامی پیش این ظالم است حالا ظالم یک مالی را به امانت به من داده است آن هم نمی­فهمد برای من خطر ندارد، یک وقتی برای من خطر دارد اینجا لزومی ندارد خطر را متحمل شوم و شاید جایز هم نیست موارد فرق می­کند اما اگر چنانچه خطر هم ندارد مال را به او ندهم بلکه به صاحب حق برسانم یا بالاخره به این شخص ندهم، این چطور است که چیزی را ظالم پیش من امانت گذاشته است ولی من می­دانم که این ظالم است و اموالش برای خودش نیست.

در بعضی روایات این اشاره شده است ببینیم می­توانیم از این­ها چیزی بدست آوریم از جمله روایت 9 باب 2 از ابواب ودیعه شیخ باسناده مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ يَعْنِي مُوسَى ع «عَنْ رَجُلٍ اسْتَوْدَعَ رَجُلًا مَالًا لَهُ‏ قِيمَة» یک کسی مال بسیار ارزشمندی از دیگری به ودیعه گرفته ٌ «وَ الرَّجُلُ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَالُ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ» این کسی که ودیعه گرفته است و حالا به عهده او هست یک کسی از عرب است که «يَقْدِرُ عَلَى أَنْ لَا يُعْطِيَهُ شَيْئاً وَ لَا يَقْدِرُ لَهُ عَلَى شَيْ‏ءٍ» قدرت دارد که به آن طرف هیچ ندهد و پولی که گرفته است به او برنگرداند «وَ الرَّجُلُ الَّذِي اسْتَوْدَعَهُ خَبِيثٌ خَارِجِيٌّ فَلَمْ أَدَعْ شَيْئاً» آن کسی که از این خواسته که ودیعه را بگیرد یک شخص خبیثی است خارجی یعنی ناصبی «فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ» حضرت به من فرمود به او بگو «رُدَّهُ عَلَيْهِ» مال امانی را به او برگردان «فَإِنَّهُ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهِ بِأَمَانَةِ اللَّهِ» به امانت گرفته است پس سریح گفت که برگرداند البته ندارد که مالش چه مالی هست ولی دارد که خبیث و خارجی است، خبیث و خارجی به تعبیر زمان ما وهّابی می­شود یا بگویید ناصبی، گاهی در روایات گفته­اند ناصب کسی است که با شیعه بد است حالا این بحثی در محل خودش هست و این را حضرت فرمود حتما برگرداند به او بعد دنبالش آن شخص یک سؤال دیگری پرسید «قُلْتُ فَرَجُلٌ اشْتَرَى مِنِ امْرَأَةٍ مِنَ الْعَبَّاسِيِّينَ بَعْضَ قَطَائِعِهِمْ» یک کسی یک زنی از عباسیّین یعنی نزدیکان خلیفه بنی العباس بعض قطائعهم یعنی بعضی زمین­هایی که آن­ها داشتند از این زن خریده است «فَكَتَبَ عَلَيْهَا كِتَاباً أَنَّهَا قَدْ قَبَضَتِ الْمَالَ وَ لَمْ تَقْبِضْهُ» سند داد که پولش را هم گرفته است یعنی آن زن نوشت که من پول زمینم را از شما گرفتم درحالی که نگرفته بود حالا قدرت دارد که پولش را به او ندهد چون نوشته است داده­ای پولم را «فَيُعْطِيهَا الْمَالَ» این مال را به این زن از عبّاسیین بدهد «أَمْ يَمْنَعُهَا» یا اینکه پول را ندهد «قَالَ لِيَمْنَعْهَا أَشَدَّ الْمَنْعِ» به او ندهد پول را «فَإِنَّهَا بَاعَتْهُ مَا لَمْ تَمْلِكْ[6]» چیزی را به او فروخته است که مالکش نبوده است، این درست نقطه مقابل صدر حدیث است که می­گفت مال را به او برگرداند.

صدر حدیث «عَنْ رَجُلٍ اسْتَوْدَعَ رَجُلًا مَالًا لَهُ‏ قِيمَةٌ وَ الرَّجُلُ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَالُ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْدِرُ عَلَى أَنْ لَا يُعْطِيَهُ شَيْئاً وَ لَا يَقْدِرُ لَهُ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ الرَّجُلُ الَّذِي اسْتَوْدَعَهُ خَبِيثٌ خَارِجِيٌّ فَلَمْ أَدَعْ شَيْئاً فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ يَرُدُّ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهِ بِأَمَانَةِ اللَّه‏» اینجا تصریح دارد کلمه امانت، آیا سؤال دوم که « فَرَجُلٌ اشْتَرَى مِنِ امْرَأَةٍ مِنَ الْعَبَّاسِيِّينَ بَعْضَ قَطَائِعِهِمْ» که ندارد امانت و ندارد ودیعه، اگر این پول برای آن زن هست الآن پیش این شخص این چیست؟ پول زن پیش این شخص است و آن زن می­گوید بدهی به من نداری ولی این می­داند که پول را به او نداده است آن وقت این پولی که به او نداده است چطور است؟ یا امانت مالکی است یا امانت شرعی و فرقی نمی­کند.

اینجا حضرت می­گوید « لِيَمْنَعْهَا أَشَدَّ الْمَنْعِ فَإِنَّهَا بَاعَتْهُ مَا لَمْ تَمْلِك‏» پول را به او نده چون زمین برای خودش نبوده فروخته است حالا بالاخره پول برای این شخص هست؟ پول به چه مجوزی پیش آن شخص باشد؟ حالا بالاخره این یا امانت شرعی هست یا امانت مالکانه.

 



[1] نساء: 58

[2] وسائل باب2 ودیعه ح8

[3] وسائل باب2 ودیعه ح7

[4] وسائل باب2 ودیعه ح3

[5] وسائل باب2 ودیعه ح12

[6] وسائل باب2 ودیعه ح9






   چهار‌شنبه 4 دی 1398




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما