صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وصیت جلسه ششم






باسمه تعالی

گفتیم صحیحه محمد بن قیس دلالت دارد که همین حق قبول و رد به وارث می­رسد که حدیثش را خواندیم 1/30 احکام وصیت، یک شبهه­ای بعضی­ها دارند از جمله مرحوم شهید ثانی در مسالک و علامه در مختلف و آن این است که این روایت اعتباری ندارد، راوی محمد بن قیس است و هو مشترک بین الثقة والضعیف بنابراین اعتباری برای حدیث قائل نیستند ولی مشهور معتقدند که از طریق قائد و سائق که این همان محمد بن قیس بجلّی است که مورد وثوق و ثقه هست لذا از این نظر شبهه­ای نداشتند.

بعضی­ها در این متأخرین یک شبهه دیگری دارند و آن این است که چرا می­گویید صحیحه محمد بن قیس چون اول حدیث دارد علی بن ابراهیم عن ابیه، ابیه یعنی ابراهیم بن هاشم، ابراهیم بن هاشم را کسی معمولا رجالییون صحیح نمی­گویند حسنه گفته می­شود چون ثابت نیست با همه دلالت و عظمتی که دارد توثیق صریحی ندارد، حالا به هرحال روایت معتبری است.

در باب 30 روایت اول که جلسه قبل خواندیم عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَضَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع «فِي رَجُلٍ أَوْصَى لآِخَرَ وَ الْمُوصَى‏ لَهُ‏ غَائِبٌ» نبود و این برای او وصیّتی کرد‏« فَتُوُفِّيَ الَّذِي أُوصِيَ لَهُ قَبْلَ الْمُوصِي» این مرد «قَالَ الْوَصِيَّةُ لِوَارِثِ الَّذِي أُوْصِيَ لَهُ[1]» این وصیّت به وارث این موصی له می­خورد پس وصیّت باطل نیست و منتقل به این می­شود، وقتی وصیّت به این منتقل می­شود معلوم می­شود قبول و رد هم برای این هست و مطلب معلوم است پس روایت به درد خور است مشکلی از این نظر ندارد، شبهات عقلی دیگری که این­ها در مقابل روایت چیزی نیست.

در روایت 2 هم باز این را خواندیم راوی عباس بن عامر است در بعضی نسخ همین است محمد بن یحیی محمد بن احمد ایّوب بن نوح عباس بن عامر بعد سألته عن رجل اولاً مضمره هست سألته در ثانی عباس بن عامر ثابت نیست این توثیق نداشت، بعضی­ها روایت معتبر گرفته­اند اما جامع الرواة که نقل دارد توثیقی نقل نمی­کند، بعضی­ها هم دارند یک کلمه افتاده است عباس بن عامر عن مثنّی و مثنّی باز توثیق ندارد «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أُوصِيَ لَهُ بِوَصِيَّةٍ فَمَاتَ قَبْلَ أَنْ يَقْبِضَهَا» پیش از اینکه این مال را بگیرد موصی له مرد کانّ در ذهن می­آید که قبض دخالت دارد درحالی که نوعاً معتقدند قبض در وصیّت دخالت ندارد هدیه که نیست، حالا این اشعار به اینکه قبض دخالت دارد ولی نوعاً می­گویند دخالت ندارد، «وَ لَمْ يَتْرُكْ عَقِباً» وارثی هم ندارد «قَالَ‏ اطْلُبْ‏ لَهُ‏ وَارِثاً أَوْ مَوْلًى» یک وارثی برایش پیدا کن یا کسی که ولایت دارد «فَادْفَعْهَا إِلَيْهِ» به او بده «قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَعْلَمْ لَهُ وَلِيّاً» اگر ولیّ پیدا نکرد چه؟ «قَالَ اجْهَدْ عَلَى أَنْ تَقْدِرَ لَهُ عَلَى وَلِيّ» بکوش تا یک ولیّ پیدا کنی «فَإِنْ لَمْ تَجِدْ» اگر واقعا پیدا نکردی «وَ عَلِمَ اللَّهُ مِنْكَ الْجِدَّ» معلوم می­شود خیلی حساس است «فَتَصَدَّقْ بِهَا[2]» صدقه بده.

یکی اشکال سندی داشت و یکی اشعار به اینکه قبض دخالت دارد با اینکه ربطی به وصیّت ندارد این بود ولی بالاخره دلالت دارد وقتی او مرده است به وارثش بده، موصی له که مرد به وارثش بده.

در این مسأله و در لقطه که تجسّس و تحقیق سفارش شده است از بعضی تعبیرات روایات استفاده می­شود که خیلی حساس است فإن لم تجد و علم الله منک الجد اگر نیافتی و خدا هم عالم به این معنا هست که تو سعی و تلاش داشتی اشاره به این است که بین خود و خدا کوتاهی نکرده باشی و تأکید در این مسأله هست معمولا در لقطه گفته می­شود که اگر مأیوس هستی دیگر نمی­خواهد نظر ما هم همین بود که از روایات درست است استفاده کردیم که در لقطه یک سال بگردید بلکه صاحبش را پیدا کنید اما اگر می­دانم بی خاصیت است این چه فایده­ای دارد که یک سال بگردم و پیدا نمی­شود درحالی که ممکن است بگوییم شما عالمی که بی خاصیت است اما خدا هم علمی دارد که فوق علم شما هست باید آن یک سال را بگردید و لو اینکه عالم به خلاف هم باشید بعید نیست از روایات این گونه استفاده شود ولی احتمال این معنا هم هست که وقتی مأیوس هستم این خاصیتی ندارد.

عرض می­کردیم که علم ما در مقابل علم خدا ممکن است اثری نداشته باشد، ارزشی نداشته باشد ولی از روایات کانّ استفاده می­شود که علم شما مقابل علم حضرت حق مورد توجه نیست خدا باید بداند که شما جدّ و جهد کردید.

یک روایت دیگری که در باب 30 هست روایت 3، در روایت دوم عرض کردم در سندش عباس بن عامر بود بعد هم عن مثنّی این هم توثیقی نداشت، روایت 3 و عنه عن عمران بن موسی عن موسی بن جعفر عن عمرو بن سعید مدائنی عن محمد بن عمر باهلی مرحوم سید در مورد این روایت وقتی می­خواهد نقل کند در این بحث می­گوید روایت ساباطی یعنی ساباط مدائن اینجا دارد عمر بن سعید مدائنی عن محمد بن عمر باهلی سید به جای باهلی ساباطی دارد همان ساباط مدائنی که عمار که سرتاسر فقه روایات دارد آن هم از همان­جا هست.

به علاوه این اشکال سندی دارد هم محمد بن عمر باهلی توثیق ندارد و هم ساباطی معلوم نیست که این همان باهلی است یا دیگری به هرحال توثیقی برای این نرسیده است و عمران بن موسی هم ظاهراً به همین صورت، به هرحال این یکی هم کافی است که سند درست نیست «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى‏ إِلَيَ‏» می­گوید از امام پرسیدم کسی به من وصیّتی کرده «وَ أَمَرَنِي‏ أَنْ‏ أُعْطِيَ‏ عَمّاً لَهُ‏ فِي كُلِّ سَنَةٍ شَيْئاً» از من خواسته که به یک عمویی که دارد همه ساله به عموی این موصی یک چیزی بدهم «فَمَاتَ الْعَمُّ» حالا آن عمو مرد چه کار کنم که گفته است همه ساله یک چیزی به این عمو بدهی «فَكَتَبَ ع أَعْطِهِ وَرَثَتَهُ[3]» حضرت ظاهرش این است که امام محمد باقر(ع) چون از نظر ما قبل و ما بعد به امام جواد نمی­خورد ظاهراً باید امام باقر باشد، به هرحال می­فرماید به ورثه­اش بده.

اینجا غیر از سند یک مشکلی که دارد این است که ما راجع به وصیّت تملیکیه صحبت می­کنیم، این آیا همین است یعنی وصیّت تملیکیه است؟ این وصیّت به تملیک است نه وصیّت تملیکیه، وصیّت تملیکیه می­گوید این مال برای فلانی است این خود وصیّت تملیکیه است اما وصیّت به تملیک می­گوید شما این مقدار به زید بده این وصیّت تملیکیه نیست وصیّت به تملیک است یعنی باهم فرق می­کند، وصیّت به تملیک یک شبهه­ای است از عهدیه تقریباً حالا عهدیه بیشتر مربوط به مسائل خود شخص است ولی بالاخره یک فعل است این روایت هم این مشکل را دارد، تا اینجا چیزی که به در خور باشد سنداً و دلالتاً همان صحیحه محمد بن قیس است.

حالا غیر از همه این حرف­ها در مقابل صحیحه محمد بن قیس یکی دو روایت دیگر هم داریم ببینیم این چیست، روایت 4/30 باسناد شیخ طوسی عن حسین بن سعید عن حمّاد بن عیسی عن شعیب عن ابی بصیر این یک سند یکی هم عن فضاله عن العلاء عن محمد ابن مسلم جمیعاً عن ابی عبدالله ع قال «سُئِلَ‏ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ أَوْصَى‏ لِرَجُلٍ‏ فَمَاتَ‏ الْمُوصَى‏ لَهُ قَبْلَ الْمُوصِي» از امام پرسیدند درباره کسی که وصیّت کرد به نفع یک کسی، موصی له یعنی آن رجلی که به نفع او وصیّت شده است این موصی له مرد قبل از موصی «قَالَ لَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ[4]» این چیزی نیست.

نوعاً معنا کردند لیس بشیءٍ یعنی این وصیّت باطل است و اعتباری ندارد، اگر معنایش این باشد درست مقابل صحیحه محمد بن قیس است، این هم صحیحه هست و خیلی هم معتبرتر، روایت این خیلی اصح سنداً است از صحیحه محمد بن قیس می­گوید لیس بشیءٍ.

الّا أن یقال فی دلالته اشکال لیس بشیء یعنی این وصیّت باطل است یا لیس بشیء یعنی این موت او ضرری به مسأله ندارد؟ یا لیس بشیء چیز مهمی نبوده، علی ای حال لیس بشیء معلوم نیست چگونه هست، لیس بشیء وصیّت باطل است یا لیس بشیء یعنی وصیّت درست است و این موت ضرری به وصیّت ندارد و از این قبیل احتمالات در حدیث هست بنابراین یک قدری مشکل است.

یک روایت دیگری هم هست روایت 5 همین باب باسناد شیخ عن علی بن حسن بن فضّال عن عباس بن عامر عن ابان بن عثمان عن منصور بن حازم عن الصادق ع باز این مشکلی سندی­اش در عباس بن عامر هست «سَأَلْتُهُ‏ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ أَوْصَى‏ لِرَجُلٍ‏ بِوَصِيَّةٍ إِنْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ» می­گوید اگر چیزی شد این مقدار مثلا به فلانی بدهید «فَمَاتَ الْمُوصَى لَهُ قَبْلَ الْمُوصِي» مرد عین آن تعبیر روایت «قَالَ لَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ[5]».

مرحوم شیخ طوسی می­گوید شاید معنایش این است الوجه انّه لا یکون شیئاً اذا غیّر الموصی الوصیّة کما تضمّنته روایت محمد بن قیس و یجوز أن یکون مراده لیس بشیءٍ ینقض الوصیّة بل تکون بحالها فی الثبوت لورثته أقول (شیخ حر عاملی) و یمکن الحمل علی التقیة لأنّه مذهب اکثر العامّة، سه توجیح ایشان می­کند اول اینکه می­گوید این چیزی نیست اگر موصی وصیّت را عوض کند همان طوری که در روایت محمد بن قیس است یعنی می­خواهد بگوید اگر طبق روایت محمد بن قیس عمل کنید مسأله­ای نیست بنابراین وصیّت درست است کانّ این گونه می­شود.

بعد می­­گوید شاید هم لیس بشیء یعنی چیزی نیست که وصیّت را از بین ببرد پس توجیح اول اگر عوض کنید و طبق روایت محمد بن قیس باشد اشکال نیست، توجیح دوم هم می­گوید چیزی نیست که وصیّت را از بین ببرد یعنی به وصیّت عمل کنید، سوم می­گوید تو چیزی نیست که وصیّت را از بین ببرد و به این تعبیر، لیس بشیءٍ ینقض الوصیّة بعد هم تقیّه می­گوید که شاید تقیه از همه اولی باشد.

علی ای حال این روایت و روایت قبلی مقابل صحیحه محمد بن قیس هست ولی عمل و شهرت در صحیحه محمد بن قیس است.

یک مطلبی به این تناسب عرض کنم اگر روایتی ضعیف باشد شهرت جبران ضعف سند را می­کند مشهور این است و عمل به این می­کنند، روایت ضعیف بوده ولی مشهور فتوا دادند طبق این، این جبران ضعف سند می­کند، اگر اصلا روایتی نداشتیم چطور؟ شهرت فتوایی بر یک مسأله­ای هست هیچ روایتی هم نداریم، یک نظریه این است که این بهتر است یعنی این قوی­تر است یعنی هیچ چیزی نبوده و فتوا دادند پس حتما یک دلیل محکمی داشتند که به ما نرسیده است نظیر مسأله­ای که بعضی­ها مثل مرحوم آقای خوئی(ره) در نجاست و طهارت اهل کتاب دارند، می­گویند با اینکه روایات طهارت اهل کتاب صریح هست ولی مشهور فتوا به نجاست دادند معلوم می­شود یک دلیل محکم و معتبر دیگری بوده که به ما نرسیده و طبق او فتوا به نجاست دادند حالا البته ما این را قبول نداریم، به نظر ما دلالت روایات بر نجاست خوب است نه اینکه چون مشهور گفتند ما می­گوییم ولی علی ای حال یک نظریه است در آن مسأله از نظر اصولی که اگر شهرت ما داشتیم، شهرت کارش این است جبران ضعف سند می­کند یا اگر اصلا سندی نبود و روایتی نبود بهتر، معلوم می­شود که یک دلیل دیگری بوده که به ما نرسیده است.

سه چیز درباره شهرت هست، اول اینکه بدون روایت خودش معتبر است شهرت، دوم اینکه روایتی دارد و این جبران ضعف سند می­کند، سوم اینکه همان طور که در این مسأله سه وجه برای دلالتش گفته شده است در دلالت هم به شهرت پناه ببریم، فهم اصحاب، مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی یک جایی در حاشیه کفایه به نظر می­آید ایشان می­گویند فهم اصحاب یکی از ادله قویّه هست یعنی در کنار ادله دیگر فقهی فهم اصحاب را دلیل می­گیرند.

مرحوم امام هم در کتاب مربوط به بیع شاید آن­جا دیدم اینجا تصریح دارند کانّ اشاره دارد به حرف آقا شیخ محمد حسین می­گویند إن لم یکن دلیلاً لا اقل من کونه من المؤیّدات القویّة اگر دلیل نیست اما مؤیّد خیلی قوی­ای هست. حالا بالاخره شهرت روایت محمد بن قیس است، روایت که هست، سندش هم خوب، بنابراین اگر چنانچه موصی له مرده بود این ارث به وارث می­رسد و او می­تواند این را قبول یا رد کند.

 

 



[1] وسائل باب30 احکام الوصیة ح1

[2] وسائل باب30 احکام الوصیة ح2

[3] وسائل باب30 احکام الوصیّة ح3

[4] وسائل باب30 احکام الوصیّة ح4

[5] وسائل باب30 احکام الوصیة ح5






   شنبه 19 بهمن 1398




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما