صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وصیت جلسه سیزدهم






باسمه تعالی

یکی از شرایط وصیّت حرّیّت است، عبد نمی­تواند وصیّت کند حالا عبد بنابراینکه اصلا ملکیت ندارد یعنی مالک چیزی نیست که روشن است لا عتق الّا فی ملک این ملکی ندارد اگر این گونه معنا کنیم لا عتق الّا فی ملک یعنی باید مالک چیزی باشد تا عتقش درست باشد، یک معنا این هست که لا عتق الّا فی ملک یعنی انسان مملوک را می­تواند آزاد کند، حالا به هرحال اگر مالک چیزی نیست که پیداست نمی­تواند وصیّت کند اگر هم مالک چیزی هست طبق روایات نمی­تواند چیزی را آزاد کند.

دو روایت در ابواب وصیّت در این زمینه در باب 78 روایت اول و دوم، روایت دومش یک کلمه هست لا عتق الّا فی ملک، روایت 2 شیخ باسناده عن حسین بن سعید عن علی بن حدید عن جمیل بن درّاج عن عبدالرحمن بن حجّاج سند ظاهرا مشکلی ندارد و در علی بن حدید یک حرفی هست آن هم بیشتر وثاقتش را تایید می­کنند عن احدهما امام باقر یا امام صادق (س) قال «لَا وَصِيَّةَ لِلْمَمْلُوكِ[1]‏» مملوک حق وصیّت ندارد یا قدرت وصیّت ندارد و نمی­تواند وصیّت کند.

در روایت اول هم شیخ باسناد عن حسین بن سعید اهوازی عن نضر بن سوید عن عاصم که عاصم بن حمید است عن محمد بن قیس روایت صحیحه هست عن الباقر ع قال «فی المملوک مادام عبدا و انّه و ماله لأهله» مادامی که عبد هست خودش مالش ملک اهلش هستند یعنی مولی «لا یجوز له تحریر» نمی­تواند چیزی را آزاد کند عبدی را آزاد کند «و لا کثیر عطاء» عطیه زیادی هم نمی­تواند بدهد، آیا یعنی می­خواهد بگوید مالک کم هست و مالک زیاد نیست؟ این توضیح داده نشده است «و لا وصیة الّا ان یشاء سیّده[2]» وصیّت هم نمی­تواند بکند مگر اینکه مولی او اجازه دهد.

به هرحال اگر ملکیت ندارد که واضح است اگر ملکیت هم داشته باشد به حسب این دو روایت صحیح نیست.

اگر وصیّت کرد بعد آزاد شد بعد از وصیّت، خود عبد آزاد شد، مالی هم که وصیّت کرده باقی است روی مبنائی که بگوییم مالک می­شود مال هم باقی است و تحت تصرف خود عبد هم هست، اینجا می­شود گفت درست است وصیّت کرده است به مال خودش بنابر ملکیت بعد هم آزاد شده است، حالا که آزاد شده مال هم که در اختیارش هست هم حرّ است و هم مال هم دارد اینجا قاعدتاً باید درست باشد بعضی­ها گفتند علی اشکال به خاطر اینکه آن موقعی که وصیّت می­کرد عبد بود لذا این مشکل در اینجا گفته شده است.

علی ای حال اگر معلّق کند وصیّت را این چطور است؟ می­گوید مالک چیزی نیست اگر مالک شدم آن فلان چیز که مثلا دارم آزاد باشد، ملک دیگری باشد که وصیّتش معلّق بر مالکیت چیزی است اینجا بحث سر این می­شود که آیا تعلیق مبطل وصیّت نیست؟

تعلیق را در بسیاری از معاملات گفته­اند مبطل است اینجا همان بحث پیش می­آید که تعلیق هست و محل اشکال است، تعلیق بر مقوّم معامله را می­گویند اشکال ندارد مثلا می­گوید این کتاب را به شما فروختم اگر مال من باشد این اگر مالش نباشد بیع اصلا معنا ندارد، این تعلیق بر مقوّم است یا می­گوید زوجتی طالق إن کانت زوجتی اگر زن من هست طلاق، این­ها تعلیق بر مقوّم هست حتی چیزهای شبه مقوّم هذا الکتاب لزید لو ماتّعوا اگر من بودم این کتاب برای زید باشد غیر از این است که بگوید این کتاب برای زید اگر کتاب است آن مقوّم است، این شبهه مقوم است اگر من نبودم، اگر مردم کتاب برای فلانی است.

به هرحال کلاً هم وصیّت یا به مال است یا به عمل است شبیه اینکه می­گفتیم تملیکیه یا عهدیه این دو جور ممکن است، این­هایی که صحبت بود مال و ملک و این­ها بود، مالک می­شود یا نمی­شود و مانند این اما اگر عبد وصیّت کرد که او را در فلان جا دفن کنند که مالی هم نمی­خواهد زمانی بوده که مردن خیلی خرج نداشته، الآن در ایران مردن خرجش بیش از عروسی است واقعاً مصیبتی است، وقتی به مقامات بالا گفتم که هیچ کشور اسلامی مثل ایران از مرده عوارض نمی­گیرند ایشان گفتند بله درست است مثل اینکه قضیه این گونه باشد اما بالاخره قضیه همین است، به هرحال اگر موردی پیش بیاید که وصیّت می­کند به کفن و دفن و تجهیز و این­ها و این مال نمی­خواهد، پول نمی­خواهد خرج کنند.

اینجا بعید نیست بگوییم درست است برای اینکه متوقّف بر ملک و مال و این حرف­ها نیست منتهی چه کنیم که در بعضی روایات به طور مطلق می­گوید هیچ کاری دست او نیست لا یقدر علی شیء، در باب 45 مقدمات طلاق حدیث اول شبیه همین حدیثی است که اینجا خواندیم لا یجوز له تحریر و عتق و وصیّت و هیچ چیزی ندارد و لیس له وصیّة اطلاق دارد حتی وصیّتی که در آن مال نباشد.

حالا بحث­های عبودیت که مورد ندارد فقط یک تمرین و تکراری است، بحث عبد و امه برای ما حل نشده است، قبلا عرض کردم فکر می­کردم چون اسارت مربوط به جنگ است پس این مربوط به مسائل جنگ است و افرادی که اسیر می­شوند را یا باید بکشیم یا آزاد کنیم یا زندان کنیم، راه چهارم اینکه بردگی یعنی تحویل خانواده­ها بدهیم تا پرورش یابد ولی قضیه به این چیزها حل نمی­شود، چطور اهل بیت یک انسان­هایی برده خودشان می­کردند، ما مشکل در اهل بیت دیدیم که قضیه چطور است، اینکه بگوییم چاره نداشتند می­خواستند آزاد کنند راه دیگری نبوده اما این­ها را ادب می­کردند و کتک می­زدند روایت برایتان خواندم حضرت فرمود شرارشان را آزاد کردیم جبران کتک­ها باشد، به هرحال قضیه بردگی برای ما به طور کامل حل نشده.

اجمالا حرّیّت پس شرط وصیّت است اگر چنانچه عبد است وصیّتش اشکال دارد الّا وصیتی که مال در آن نیست، پول در آن نیست احتمالا بگوییم اشکال ندارد اما آن هم خلاف اطلاق این دلیل هست، هذا کلّ مربوط به عبد و امه و شرط حرّیّت.

یکی از شرایط وصیّت این هست که موصی اقدام قتل خود و خودکشی نکرده باشد، اگر موصی اقدام به خودکشی کرد، خودکشی که دنبالش هلاکت است وصیّتی که قبل از این هلاکت کرده است، اقدام کرد سمّی خورد یا چاقویی به خود زد و مانند این­ها و بعد وصیّت کرد و بعد مرد می­گویند این وصیّت اشکال دارد.

عده­ای گفتند که شهرت بطلان است و همین را یک دلیلی برای خودشان گرفتند، سابقا یک وقتی برای شما عرض کردم ظاهراً درباره شهرت دو مسأله هست یک مسأله اینکه خود شهرت دلیل است اگر هیچ روایتی هم نباشد، برای اینکه اگر روایتی، دلیلی و چیزی نباشد در آن فتوا بر آن هست و مشهور معنایش این است که یک چیزی بوده که به دست ما نرسیده است و آن درست است، یک نظر این است که باید یک روایتی باشد مشهور تمسک به آن روایت کردند روایت ضعف سند یا ضعف دلالت دارد آن وقت بگوییم این شهرت جبران می­کند ضعف سند یا ضعف دلالت را که مرحوم آقای آقا شیخ محمد حسن اصفهانی یک جایی در حاشیه کفایه به نظر می­آید ایشان صرف شهرت دلالی و لو بدون روایت، صرف شهرت دلالی فهم حکم را و لو بدون روایت ظاهرش این است که می­خواهد دلیل بگیرد.

مرحوم امام هم یک جایی دارند که اگر فهم اصحاب دلیل نباشد لا اقل از مؤیّدات قوی است، به هرحال صاحب حدائق ادعاء شهرت می­کند که قاتل اگر وصیّتی کرد وصیّتش اعتبار ندارد، خیلی­ها هستند که اقدام به خودکشی می­کنند و نمرده وصیّت­هایی هم دارد این وصیّت اعتبار ندارد.

صاحب جواهر تعبیر دارد که بلا خلاف که این یک چنین وصیّتی اعتبار ندارد، علامه در مختلَف دارد که یک چنین آدمی که خودکشی می­کند این سفیه است آن وقت سفیه همان طور که لا تؤتوا السفهاء اموالکم این هم در حقیقت یک نوع تحویل مال به او هست یعنی مال را در اختیار او قرار می­دهیم، اگر وصیّتش درست است یعنی هرچه تو بگویی قبول داریم در مال، این سفاهت است و نمی­شود حرفش را قبول کرد و وصیّتش اعتبار ندارد.

از طرفی حیاتش استقرار ندارد مثل ذبح حیوان می­ماند، چطور یک حیوانی را وقتی ذبح می­کنند اگر حیات مستقّره ندارد ذبح را بعضی اشکال کردند الآن هنوز زنده است اما حیاتش اقرار ندارد و پنج دقیقه دیگر می­میرد این را می­خواهند بگویند که چون حیات استقراری ندارد این ذبح چطور آن­جا اشکال دارد اینجا وصیّت اشکال دارد.

نظیر اینکه در زمان ما رسم شده است راجع به سکته مغزی می­گویند وقتی سکته مغزی می­شود در حقیقت سکته نیست، مرگ مغزی است چون مرگ مغزی است خودکشی و کشتن دیگران او را می­خواهند بگویند اشکال ندارد به این معنا که اگر قلبش به درد دیگری می­خورد هنوز نمرده ولی قلبش را بشکافند و در بیاورند به دیگری پیوند بزنند آیا می­شود گفت این درست است؟ هنوز زنده است نمرده ولی می­گویند پنج دقیقه دیگر می­میرد بعضی دکترها می­گویند این حیات نباتی دارد نه حیات انسانی و حیوانی، این چه حرفی است مگر نبات خون به این صورت دارد و ضربان قلب به این معنا دارد، به هرحال گفته شده است در زمان ما درباره مرگ مغزی هم این حرف را دارند، ما یقین داریم که این اشکال دارد و این هنوز زنده است، در رساله من تأیید کردم که این آدم کشی است، نمی­دانم به اجازه چه کسی، می­گفتند به اجازه بالاها خیلی ها این کار را کردند اگر این نسبت ها راست باشد واقعا اشکال دارد، می­گویند حیاتش چون اسقرار ندارد در حقیقت در حکم میّت است در مرگ مغزی.

اینجا هم از علامه در مختلف نقل است که یک چنین آدمی که خودکشی می­کند حیاتش چون اسقرار ندارد در حکم میّت است چیزی که در حکم میّت است وصیّتش اعتبار ندارد، از طرفی قاتل اگر کسی را بکشد از مقتول ارث نمی­برد حالا قاتل و مقتول خودش شده است چطور اگر دیگری را می­کشت این از او ارث نمی­برد حالا از خودش هم پس ارث نبرد به این معنا که وصیّتش اعتبار ندارد، عقیده مشهور تقریباً این است منتهی به تعبیرات مختلف.

مرحوم ابن ادریس حلّی ایشان می­گویند مقتضاء قواعد کلی این است که اگر هنوز عاقل است وصیّت این باید درست باشد، اولاً حیات دارد و لو حیات غیر مستقره بالاخره حیات دارد و عاقل است و مکلّف است بنابراین پس وصیّتش هم درست است، آیه قرآن که تبدیل و جایگزین کردن وصیّت را اشکال کرده است و آن­هایی که تصرف می­کنند در وصیّت دیگران و دست کاری می­کنند مورد نهی قرار گرفته است بنابراین پس این وصیّت اعتبار دارد، به طوری کلی هر وصیتی اعتبار دارد لولا دلیل خاص، اینجا کانّ می­خواهد بگوید دلیل خاصی نداریم.

از طرفی قرآن که می­گوید که به وصیّت عمل کنید حالا شما یک روایتی پیدا کردید که حالا می­خوانیم در آن روایت اشکال شده است یعنی گفتند وصیّت قاتل قبول نیست، قرآن را کنار می­گذارید و به خبر واحد عمل می­کنید؟ ابن ادریس عمل به خبر واحد را قبول نمی­کند با وجود قرآن بعضی هستند که می­گویند فقه قرآنی، روایت را کلا قبول نمی­کنند ابن ادریس قرآن را می­گوید با خبر واحد نمی­توانیم تخصیص بزنیم، اعتباری برای خبر واحد در مقابل او قائل نیست.

علامه حلی وقتی حرف ابن ادریس را نقل می­کند دارد که لا بأس به، از شهید ثانی نقل شده است می­گوید حرف ایشان حسنٌ در مسالک دارد، علامه در قواعد دارد، نفهمیدیم این استقرار حیات ندارد آن وقت کجا ما در وصیّت داریم که یکی از شرایط استقرار حیات است مثل ذبیحه­ای که می­خواهیم بکشیم بگوییم استقرار حیات، چنین چیزی ما دلیلی بر این معنا نداریم.

مهم قضیه روایتی است که در این باب داریم، در باب 52 از ابواب وصایا روایت اول شیخ طوسی باسناد عن احمد بن محمد یعنی ابن عیسی معروف این است عن حسن بن محبوب عن ابی ولّاد صحیحه هست سمعت اباعبدالله ع «مَنْ‏ قَتَلَ‏ نَفْسَهُ‏ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِي‏ نَارِ جَهَنَّمَ‏» اگر کسی عمدا خودش را بکشد در فتاوا هم هست باید عمد باشد نه سهو، متعمدا یک معنایش اینکه مقابل سهو یعنی سهوی نباشد، جهالت هم نباشد، یک معنایش هم این است که به طور عصیان، به معصیت خدا، می­فهمد که خلاف شرع است ولی این کار را می­کند بعضی­ها هستند که فکر می­کنند خلاف شرع نیست در زمان ما هم شاید باشد می­گوید وجود من به درد نمی­خورد چرا زنده بمانم فکر می­کند این اشکال ندارد، خودکشی­ها گاهی زیاد اتفاق می­افتد در زمان ما گاهی خبر می­آورند فلان شخص از بالای پل عابر پیاده خودش را پرت کرد و امثال این­ها و لو از راه مشکلات زندگی، اقتصادی و غیر ذلک و این­ها باشد، علی ای حال یک وقت است خیال می­کند که اشکال ندارد، یک وقت است که واقعا می­فهمد و علی وجه العصیان روی معصیت این کار را می­کند «خَالِداً فِيهَا قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ أَوْصَى بِوَصِيَّةٍ ثُمَّ قَتَلَ نَفْسَهُ» اگر وصیّت کرد بعد خودکشی کرد «مِنْ سَاعَتِهِ» بعد از وصیّت خودکشی کرد همان موقع «تَنْفُذُ وَصِيَّتُهُ» وصیّتش نافذ است؟ «قَالَ فَقَالَ إِنْ كَان‏ أَوْصَى قَبْلَ أَنْ يُحْدِثَ حَدَثاً فِي نَفْسِهِ» اگر پیش از اینکه این کار را بکند وصیتی کرد چه کار کرد؟ «مِنْ جِرَاحَةٍ أَوْ قَتَل لَعَلَّهُ يَمُوتُ أُجِيزَتْ وَصِيَّتُهُ فِي الثُّلُثِ» در ثلث آن وصیّتش نافذ است، وصیّت قبل از اقدام خودکشی اما «وَ إِنْ كَانَ أَوْصَى بِوَصِيَّةٍ بَعْدَ مَا أَحْدَثَ» اول خودکشی کرد بعد وصیّت «فِي نَفْسِهِ مِنْ جِرَاحَةٍ أَوْ قَتَل لَعَلَّهُ يَمُوتُ» یک جراحتی کرد یا اقدام به خودکشی کرد که شاید دنباله این بمیرد یعنی یک وقت یک چاقو به خودش می­کشد و همه می­دانند نمیمیرد، یک وقتی که یک چاقو زدنی و مانند این سمی یا چیزی می­خورد که به حسب نود درصد افراد می­میرند اینجا  «لَمْ تُجَزْ وَصِيَّتُهُ[3]».

مهم ما این روایت است حالا اگر چنانچه کسی اقدام به خودکشی کرد این آیا وصیّتش باطل است و فی نار جهنم؟ بله نار جهنمش چه فرقی می­کند، من قتل نفسا أن زکیة بغیر نفس و این­ها فرق نمی­کند خودش هم همین طور مثل دیگران.

 

 



[1] وسائل باب78 وصیت ح2

[2] وسائل باب78 وصیت ح1

[3] وسائل باب52 وصایا ح1






   چهار‌شنبه 10 اردیبهشت 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما