صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وصیت جلسه پانزدهم






باسمه تعالی

خلاصه کلام در قاتل خود که خودکشی کرده این بود که گرچه آیه قرآن درباره اهمیت وصیّت به طور قاطع حرف زده اما به هرحال روایت مخصص داریم و قتل نفس را از مورد صحت وصیّت خارج کرده پس این تعبیر ابن جنید که این حیّ است، عاقل است، صریح قرآن را دارد این­ها به درد نمی­خورد با وجود روایت معتبر، این در قضیه قتل بود.

در قضیه پدر و مادر می­توانند جعل ولیّ و قیّم کنند این هم مسأله خاص مهمی نداشت ولی در روایات متعددی اصل ولایت را برای پدر، مادر، مادر را بعضی­ها گفته­اند که توضیح می­دهم، در باب 92 وصایا، 88، 46، 47 ولایت تثبیت شده است پدر نسبت به فرزندان جعل ولیّ کند از جمله در باب 47 َ: «سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ‏ وَصِيِ‏ أَيْتَامٍ‏ يُدْرِكُ‏ أَيْتَامُهُ فَيَعْرِضُ عَلَيْهِمْ أَنْ يَأْخُذُوا الَّذِي لَهُمْ» می­گوید از امام پرسیدم درباره یتیمانی که به حدّ بلوغ رسیده­اند آن وصیّ می­گوید بیایید مال خود را بگیرید بالغ شدید «فَيَأْبَوْنَ عَلَيْه» نمی­گیرند «كَيْفَ يَصْنَعُ» چه کار کند مال پیش این مانده است «قَالَ يَرُدُّ عَلَيْهِمْ وَ يُكْرِهُهُمْ عَلَيْهِ[1]» پول را پس بدهد و مجبورشان هم کند که پول را بگیرند، پول نزد وصیّ بوده این وصیّ پول­ها را تحویل داده نمی­گرفتند به زور به آن­ها داده است، وصایت امضاء شده است در حقیقت.

در باب 46 «فِي‏ رَجُلٍ‏ مَاتَ‏ وَ أَوْصَى‏ إِلَى‏ رَجُلٍ‏ وَ لَهُ ابْنٌ صَغِيرٌ» کسی مرده است شخص دیگری را هم وصیّ قرار داده است یک بچه صغیری هم داشت «فَأَدْرَكَ الْغُلَامُ» بچه بالغ شد «وَ ذَهَبَ إِلَى الْوَصِيِّ» رفت پیش وصیّ، درست نقطه مقابل آن روایت، در آن روایت بچه پولش را نمی­گرفت اینجا وصیّ پول را نمی­دهد «وَ قَالَ لَهُ رُدَّ عَلَيَّ مَالِي لِأَتَزَوَّجَ» پیش وصیّ می­رود و می­گوید پول من که پدرم پیش تو دارد را بده که من ازدواج می­خواهم بکنم «فَأَبَى عَلَيْهِ» پول را نمی­داد «فَذَهَبَ حَتَّى زَنَى» مبتلاء به زناء شد «فَقَالَ يُلْزَمُ ثُلُثَيْ إِثْمِ زِنَا هَذَا الرَّجُلِ ذَلِكَ الْوَصِيُّ الَّذِي مَنَعَهُ الْمَالَ وَ لَمْ يُعْطِهِ فَكَانَ يَتَزَوَّجُ[2]» دو ثلث گناه زناء این مرد که وصیّ شده است دو ثلث گناه این شخص به این وصیّ می­رسد که مال را به این تحویل نداده است و این رفت گرفتار زناء شد.

در گناهی که سبب و مسبّب دارند ما داریم که سبب هم در این گناه شریک است اما دو ثلث گناه به سبب می­رسد و یک ثلثش به مسبّب این روایت خیلی عجیب است، در سوره نور ملاحظه کردید که تعبیر آیات سوره نور تصریح به اینکه این­ها قسمت بزرگ گناه را دارد این سهم از این عذاب را دارد، تعبیر این دو ثلث به این صراحت جایی ندیده بودم، به هرحال روایات در این زمینه متعدد هست که به سبب گناه می­رسد و روایت هم داشت که بیشترش می­رسد.

گفتیم اگر چنانچه پدر یا جد خودشان نمی­خواهند مداخله کنند می­توانند قیّمی معیّن کنند او مداخله کند، حق دارند از طرف خودشان کسی را معیّن می­کنند، اگر پدر و جدّ هیچ کدام نیستند نوبت به حاکم شرع می­رسد که جزء قدر متیقن حسبه همین است، گفتیم اینکه به آن حسبه گفتند از همان احتساب است، یحتسبون الاجر من الله تبارک و تعالی، اگر هیچ کدام از این­ها نباشد یعنی نه جدّ، نه پدر و نه حاکم بعد نوبت به عدول مؤمن می­رسد اما وقتی حاکم هست حاکم شرع.

در این جهتش حرفی نیست، نصوص ولایت حاکم در محل خودش مفصل است و عقاید هم در این جهت مختلف است و بعضی­ها معتقدند به عموم ولایت برای فقیه یعنی حاکم شرع، اختصاص به این امور حسبه یعنی اموری که زمین مانده است و به قصد قربت کسی باید برود این کار را انجام دهد ندارد، بعضی­ها فقط امور جزئی زمین مانده مثل همین موارد، بعضی­ها هم که خیلی سخت مثل مرحوم آقای خونساری، مرحوم آقای حجّت (ره) این­ها هردو معتقدند که مجتهد حتی در آن­چه که معروف است اگر کسی خمس مالش را نداد حاکم شرع می­تواند مثلا معاملاتش را امضاء کند و خمس منتقل به ثمن شود، اگر او قبول کرد مشتری او بدهد یعنی معامله قبلی درست شود و لو خمسش را ندادند منتقل شود این به ثمن، ثمن خمسش را بیایند بدهند، آقای حجّت و آقای خونساری هردو در این مسأله اشکال می­کنند و می­گویند ولایت ثابت نیست حتی در این گونه موارد.

مرحوم آقای خوئی این جزئیات را قبول دارد امام ولایت عام به معنای حکومت و این­ها را قبول ندارد، ملاحظه کردید ایشان انتقاد می­کند از تمام ادله­ای که در این زمینه آورده شده، مرحوم فیض کاشانی در کتاب الحسبه وافی جلد 9 ایشان تفصیلی دارد و اثبات می­کند عموم ولایت را تقریبا.

به هرحال پدر، جدّ، حاکم شرع، آیا مادر سهمی از این ولایت دارد؟ بعضی­ها هم در زمان ما و هم در گذشته، در گذشته­ها به خصوص ابن جنید معتقد بوده که ولایت به مادر می­رسد بعد از پدر شاید بر جدّ هم مقدم کرده است تعبیرش این است که بعد از پدر ولایت به مادر می­رسد، ظاهرا منظورش این بوده که مادر بیشتر هوا خواه بچه هست از نظر عاطفی توجهش به بچه هست او خوب است ولایت را داشته باشد، و خواه نا خواه اگر ولایت را دارد می­تواند از طرف خودش قیّم هم معیّن کند حالا قیّم زن باشد یا مرد، ظاهر حرف ابن جنید این است.

حالا ما همه می­دانیم که زن­ها عاطفی و احساسی هستند و احساسات آن­ها در مقایسه با مردها قوی تر است و اینکه گفته شده است ناقصات العقول منظور همین است نه اینکه عقل کم دارند، منظور این است که عقلش محکوم احساس است، شنیده­اید که یکی از علماء شاید مرحوم صاحب جواهر ایشان ولایت را که اثبات می­کرده برعکس درباره زن­ها اعتقاد داشته که ولایت سهمی ندارند و ناقصات العقول و این حرف­ها همسرش مقابل ایشان اعتراض می­کرده که چطور راجع به زن­ها چنین تعبیری دارید، ایشان هم گفته بوده حالا معلوم می­شود یک دو روزی به دختر همسایه پیغام داد که بیایند منزل و نظافت کنند او هم آمد نظافت کرد وقتی همسرش فهیمد سر و صدا و داد و فریادی راه انداخت، گفت هذا دلیل، علی ای حال منظور این نیست که عقل کم دارد بلکه احساس خیلی قوی است.

حالا به هرحال فرمایش ابن جنید هم بر اساس احساس است حالا ایشان چرا این گونه هست چه عرض کنم، ایشان هم بر اساس احساس یک چنین مطلبی را دارد.

به هرحال پدر، جدّ و حاکم چیز دیگری در این میان مطرح نیست، اگر وصیّ از طرف میّت اموال دستش هست این چطور؟ وصیّ باید به وصایت عمل کند، به وصیّ بدهند یا با وجود پدر وصیّ می­تواند عمل کند، اگر وصایت این گونه باشد بگوید تو وصیّ ما هستی به این عمل کنید که پول­هایی که به شما می­دهم با این پول کار کن دست شما باشد تا این­ها بزرگ شوند و به آن­ها تحویل دهی، لازم نیست که به پدر بدهد یا به جدّ بدهد، عمل وصیّ معیّن شده و خود طرف معیّن کرده بوده و لو پدر و جدّ هستند ولی طبق دستور موصی وصی پول را پیش خودش نگه می­دارد در آن دو سه روایتی هم که خواندیم ندارد که جدّی دارد یا ندارد، ممکن است جدّ هم دارد ولی در عین حال پول دست وصیّ است تا آن یتیم­ها بالغ شدند.

به هرحال اصل قضیه ولایت پدر و جدّ مشخص است، در این ابوابی که عرض کردم باب 47، 46، 88، 92 همه در ابواب وصایا این­ها آمده است.

این صحبت­هایی که شد راجع به موصی و وصی و ولی و این­ها بود، یک صحبتی هم راجع به موصی به هست یعنی خود آن مال، کل چیزی که غرض عقلائی در آن باشد حالا عین باشد یا منفعت یا حق اگر قابل انتقال باشد، بعضی حقوق قابل انتقال نیستند، عین، عین موجود بالفعل یا در قوّه­اش هست بالاخره درست می­شود، یک وقتی الآن باغی هست می­گوید این را وقف کردم یک وقت بذری کشت کرده و می­داند چند ماه دیگر درخت می­شود، یک عین بالقوّه.

نجس بودن و پاک بودن دخالت ندارد مثل سگ ممکن است حفاظت این سگ برای آینده حفاظت این­ها به درد می­خورد، انواع سگ­هایی که مفید هستند، در سگ همان طور که می­دانید بعضی انواعش مملوکیتش را قبول ندارند، بعضی­ از آن­ها مسلّم است که مملوک نیستند مثل سگ هراش که بی­خود است و کاره­ای نیست، بعضی سگ­ها مملوک هستند کلب صید، سگ شکاری مسلّم است که مملوک هستند و قیمت و ارزش دارد و مملوک است و می­تواند وصیّت هم شود درباره آن­ها و خود این ها مال شوند یعنی موصی به، بعضی سگ­ها هم محل بحث است که آیا این­ها موصی به قرار می­گیرند، مالکیت دارند یا ندارند، مملوکیت دارند یا ندارند مثل سگ حافظ منزل یعنی سگ نگهبان، در اینکه این­ها مملوک هستند یا نیستند و به ملکیت در می­آیند یا خیر بعضی­ها شبهه کردند، سگ هراش مسلّماً مملوک نیست، سگ شکاری مسلّماً مملوک هست، سگ نگهبان منزل این­ها محل حرف است که مملوک هستند یا خیر، سگ­هایی هم که فقط تزیینی هست یقیناً مملوکیت ندارند، هیچ خاصیتی ندارد جز به عنوان تزیین در خانه­ها نگه می­دارند و برای بازی بچه ها و این موارد.

فرقی نمی­کند مالی که می­گذارند به عنوان مال وصیّت ( موصی به ) چه مسلمان باشند کسانی این­ها را نگه می­دارند و وصیّت می­کنند و چه کافر باشند فرقی نمی­کند چون کفّار هم مکلّف به فروع هستند بنابراین نجاست و غیر نجاست در این­ها هیچ فرقی از این نظر ندارد.

دو مطلب هست در فقه خیلی مطرح هستند یکی اینکه کفّار مکلّف به فروع هستند همان طور که مکلّف به اصول هستند، یکی هم اینکه کفّار یقرّرون علی مذهبهم بالنسبة الینا آن در مذهب خودشان تقریر می­شوند، در مذهب خودشان با آن­ها عمل می­شود، در باب 3 از ابواب میراث مجوس، در باب 4 از ابواب میراث اخوه و اخوات، آن جلد را نیاورده­ام، در این جا روایات متعددی هست که این­ها وقتی معتقد به چیزی هستند تقریر می­شوند روی همان مذهب خودشان.

مرحوم سید عروه دارد که یقرّرون علی مذهبهم و ان لم یکن عملهم صحیحا این­ها روی مذهب خودشان تقریر می­شوند و با آن­ها عمل می­شود و لو اینکه عمل صحیح نیست، بعضی از مراجع فعلی نوشته­اند که اگر عمل صحیح نیست چطور تقریر بر این عمل ناصحیح شوند این معنا ندارد.

در فقه دو مطلب هست یکی قاعده الزام و یکی قاعده التزام، قاعده الزام یعنی چیزی که خودش علیه خودش قبول دارد شما هم این را بپذیرید، در همین روایتی که عرض کردم نوعاً همه­اش این گونه است مثلا این معتقد است که این سهم الارث برای او کم می­شود و بیشترش به این یک نفر دیگر می­رسد پس خودش مقرّ به اینکه این برای خودش نیست برای او هست می­گوید به همین عقیده­اش عمل کنید و از او بگیرید اشکال ندارد و برای شما حلال است، این قاعده الزام است، قاعده الزام موارد متعددی در فقه مطرح است در رابطه شیعه و سنی و امثال این­ها.

قاعده التزام نه چیزی علیه آن هست، حکم است، به هر صورت چه علیه باشد چه له باشد بالاخره برنامه­اش این گونه هست که معتقد است این برای او هست، این قاعده الزام و التزام در سرتاسر فقه مطرح است و خیلی جاها به آن عمل می­شود، بعضی تعبیرشان این است که از قواعد مسلّمه عند الشیعه هست که آن­ها چیزی که دارند در رابطه با آن­ها عمل کنید، در سرتاسر فقه هم مسائل مربوط به عمل ما یا عمل آن­ها این قواعد آمده است چنانچه در مسائل نجاسات و طهارت هم مرحوم صاحب حدائق معتقد است سنّی ها نجس هستند منتهی تا امام زمان ظهور نکرده معامله طهارت می­شود با این­ها، حالا توضیح مفصلی است در این زمینه، آیا منظورشان این است که مثلا بعضی چیزها را آن ها نجس می­دانند بعضی چیزها را پاک می­دانند و ما نجس می­دانیم مثلا ابو حنیفه وقتی منی روی لباس خشک می­شود بسابید و بریزد این دیگر پاک است و آب کشیدن نمی­خواهد عقیده ابوحنیفه این است، این در مسائل فرعی یک مطلب است.

در مسائل اعتقادی میزان کفر را ما شهادتین می­دانیم چیز دیگری را میزان کفر نمی­دانیم حتی اعتقاد و عدم اعتقاد به قیامت را، معاد را جزء چیزهایی که کفر بیاورد نمی­دانیم و فقط میزان شهادتین است بنابراین کفر را هم اگر کسی بگوید مبناء درستی ندارد ولی متفرعات چرا الی ماشاء الله چبرهایی هست که آن­ها پاک می­دانند و ما نجس می­دانیم باید هم که پرهیز کنیم.

به هرحال قاعده الزام و قاعده التزام یا بگویید قاعده تقریر علی مذهبهم این معنا را شیعه قبول دارد و در این روایاتی که هم که عرض کردم باب 3 میراث مجوس، باب 4 میراث اخوه و اخوات چندین روایت در این زمینه هست منتهی این­هایی که در این ابواب دارد قاعده الزام است بیشتر یعنی خودش الزم علی انفسهم می­گوید حق من نیست می­گوید شما قبول کنید و لو شما می­گویید حق او هست ولی شما بگیر مصرف کن و اشکال ندارد این هم یک مطلب است.

وصیت به مال دیگری مسلّم است که درست نیست یک نحو فضولی می­شود، وصیّت به مال دیگری یک نحو فضولی است و درست نیست.



[1] وسائل باب47 وصایا ح1

[2] وسائل باب46 وصایا ح1






   چهار‌شنبه 10 اردیبهشت 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما