صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وصیت جلسه نوزدهم






باسمه تعالی

مسأله دیروز ما به جای مرحوم آقای نائینی گفتم مرحوم آقای آخوند و ظهور آخوند هم یعنی مرحوم آقای خراسانی، اولین حاشیه ­ای که بر عروه نوشته شده است برای مرحوم آقای نائینی است معروف این است، بعضی می­گویند آقای بروجردی هم نوشته و شاید اول هم بوده ولی منتشر نشد به هرحال مطلبی که عرض کردیم مربوط به آقای نائینی(ره) بود.

خلاصه کلام این بود که اگر بعد از وفات موصی ورثه اجازه دادند زائد بر ثلث را و بعد گفتند که ما فکر می­کردیم که این مقدار می­شود حالا فهمیدیم که بیش از این مقدارها هست صحبت در این بود که حرف این­ها را بپذیریم که این مبلغ اضافه را دیگر قبول نکنیم به همان مقداری خیال می­کردند همان کم آن را اجازه دهیم یا حرف آن­ها را قبول نکنیم و بگوییم مفاد کلام شما فلان مقدار بوده و همه اجازه دادید و همه آن باید از ترکه خارج شود.

بعضی ها مثل مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی ایشان هم در حواشی بر عروه ایشان معتقد هستند که قبول می­کنیم حرف آن­ها را یعنی می­گوییم این­ها فکر می­کردند که فلان مقدار کم است همان کمش را امضاء می­کنیم.

بعضی­ها مثل مرحوم آقای نائینی(ره) می­گویند که قبول نمی­کنیم حرف آن­ها را، در نتیجه آن­چه که مفاد کلام هست آن باید کلا خارج شود نه آن مقداری که این­ها می­گویند ما خیال می­کردیم، دو دلیل هم مرحوم آقای نائینی دارند که یکی از آن­ها برای مرحوم صاحب جواهر است، این دو دلیل یکی این هست که ظهور کلمات هرچه که هست باید همان اخذ شود، این­ها قبل از اینکه کلمه ما خیال می­کردیم را بگویند اول که گفتند ثلث مثلا معنایش هم این بوده و آن مقدار زائد را می­گرفته بعد او خارج شود از ترکه، ظهور کلام هرچه که بوده نه آن چیزی که این­ها خیال می­کردند بلکه هرچه که واقعش بوده ظهور مأخوذ است و همان را باید بگیریم.

یک دلیل دیگری که مرحوم صاحب جواهر گفتند و دیگران دارند این هست که مشابه اقاریر، اقرار، در آن­جا هم گفتند که اگر چنان­چه کسی اقراری کرد مفاد کلام مقرّ یک چیز زیادی هست بعد بگوید من فکر می­کردم که چنین و چنان است یا حتی در مقادیر نه بلکه در عناوین، بیع کرده است بعد گفته من فکر می­کردم که بیع ثمن ندارد یعنی هبه است، صلح است و مانند این­ها، این­ها را هیچ کسی قبول نمی­کند به این دو دلیل مرحوم آقای نائینی معتقدند که ادعاء وارث را که بگوید من خیال می­کردم که این مقدار است این را قبول نمی­کنیم و نمی­پذیریم، همان ابتداء جمله که معنای اصلی مطلب بود همان را می­پذیریم، این بیان مرحوم آقای نائینی است.

بعید نیست بگوییم که تا جمله تمام نشده هنوز نمی­شود قضاوت کرد، اگر مطلبی را گفت که معنایش مقدار زیادی است ولی بلافاصله دنبال آن می­گوید منظورم این است، چطور اگر این جمله را بگوید همه قبول می­کنند منظورش، یک کلمه­ای می­گوید بعد بلافاصله می­گوید منظورم این است، نمی­گویند که یک جمله مستقلی است و جدای از اصل کلام ظاهر است برای اینکه هردو را یکی حساب می­کنند بنابراین چطور در آن­جا تفسیر، توضیح، بیان رد نمی­کنید اگر جمله متصله هست، منفصل هم اگر چنانچه معلوم شود که این راست می­گوید همان مطلب باید باشد و باید بپذیرید.

مرحوم آقای نائینی دارند حتی اگر بدانیم که راست می­گوید، این کلام منفصل و خیال می­کردم مثل کلام متصلی است که گاهی به هم می­گوییم، می­گوید مثلا فلان شیخ یا فلان حاجی فلان مطلبی را گفت بعد فورا می­گوید منظورم حاج شیخ نیست فلان شیخ است مثلا، چطور در این چیزهای متصله می­پذیرید، در منفصلات هم باید بپذیرید، بیان است، شرح است، توضیح است، شرح و بیان و توضیح از اصل کلام جدا نیست، نمی­شود قضاوت کرد تا کلام تمام نشده است، اینجا هم این گونه است این درست است که ثلث را اجازه داد ولی ثلثی که در ذهن او بود این بود نه آن­که متعارف از آن می­فهمند بنابراین شرح و بیان و تفصیل نباید از اصل جمله جدا کنیم این معتبر است، در حقیقت می­شود گفت گاهی شخص مطلبی را می­گوید بعد می­گوید منظورم این هست فورا بیان و تفسیر، گاهی کلام را می­گوید و نمی­گوید منظورم این هست ولی برداشت عرفی این است که یعنی این جمله مفسّر اصل جمله هست، گاهی هم شک می­کنیم که آیا به عنوان بیان است حالا چه متصل، چه منفصل یا خیر.

بعید نیست در این موارد آن­چه که به عنوان بیان و تفسیر می­گوید و خودش هم می­گوید که هذا بیان للناس، گاهی به عنوان بیان نمی­گوید و نمی­گوید به عنوان بیان تفسیر و توضیح ولی پیداست که مطلب به عنوان بیان و توضیح هست حتی سوم آن­جایی که نه او می­گوید که به عنوان بیان و تفسیر است و نه واقعا ظهور عرفی در این معنا دارد ولی بالاخره ادعاء او این است که به عنوان توضیح و تفسیر من این را گفتم، بعید نیست که اینجا هم حتی معتبر است.

به هرحال فرمایش مرحوم آقای نائینی درست نیست مرحوم آقای نائینی یک کلمه­ای هم داشتند که حتی آن­جایی که یقین داریم این راست می­گوید منظورش این بوده و نه آن­ چیزی که ما فکر می­کردیم گفت در آن مواردی هم که می­دانیم راست می­گوید آن را هم قبول نمی­کنیم، مرحوم آقای نائینی این چنین می­گوید، این ظاهرا درست نباشد، محاورات عرفی آن­جایی که بیان می­کنند یا ظهور در بیان دارد آن­جاها معتبر است اینکه ایشان می­فرماید که بیان مثل علت غائی است و کلام مثل علت فاعلی است، توضیحات در محاورات ما این تعبیرات نداریم، به هرحال کلامی گفته است بعد هم دنبالش می­گوید منظورم این بود حالا متصلا یا منفصلا، این معتبر است و عرف این را می­پذیرد.

بله در اقرار حسابش جدا هست، در اقرار آن­جا در محل خودش هست، کتاب الاقرار خودش کتاب جدایی است در فقه که مطلبی را اقرار می­کند، اقرار فورا به دوشش آمد، مطلبی به عهده­اش آمد مثل یک معامله هست، معامله که تمام شد ظهور منعقد شد، به هرحال بیشتر عقیده بر این هست که این تفسیر و بیان قبول می­شود.

مسأله 5: ذکر بعضهم مرحوم محقق در شرایع گفته است لو اوصی بالنصف ماله مثلا، نصف مال خودش را وصیّت کرد که بدهید در فلان مطلب فأجاز الورثه این­ها هم اجازه کردند که نصف مال را بدهند ثم قالوا ظننا انّه قلیل بعدا گفتند ما فکر می­کردیم که این مبلغ کمی است قضی علیهم بما ظنّوه به همان مقدار گمانشان برایشان حکم می­کنیم و می­پذیریم منتهی و علیهم الحلف علی الزائد یعنی الآن نفی است زائد قسم باید بخورد که ما آن مقدار اضافه را نمی­دانستیم و منظور ما آن نبود بعد مثال می­زنند به درهم و دینار می­رسد به این مطلب می­فرمایند لأصالة عدم تعلّق الإجارة بالزائد این قسمشان هم طبق اصل است، اصل این است که اجازه به این زائد تعلّق نگرفته است و یکی هم اصالة عدم علمهم بالزائد این­ها هم نمی­دانستند آن زائد را و در ذهنشان نبوده، این در صورتی است که مبلغی کمی و زیادی مطرح باشد اما بخلاف ما اذا اوصی بثمن معیّنة بعین معیّنة به خلاف آن­جایی که یک عین معیّنی را وصیّت کند نه یک مبلغی را، مبلغ بالا و پایین دارد کدارٍ وصیّت کرده موصی این خانه را به فلان خیرات بدهید أو عبد آن­ها هم اجازوا اجازه دادند که به فلان خیرات بدهید ثمّ ادّعوا انّهم ظنّوا انّ ذلک ازید من الثلث بقلیل فبان انّه ازید بکثیر بعدا گفتند ما فکر می­کردیم که این یک مقداری کمی بیش از ثلث است حالا دیدیم خیلی بیش از ثلث است فانّه لا یسمع منهم ذلک محقّق دارد که این را از این­ها قبول نمی­کنیم که بعد مرحوم نائینی همین را می­گوید لأنّ اجازتهم منتهی آقای نائینی می­گوید این و حتی آن مبلغی غیر از عین، هم عین را ایشان این گونه می­گوید و هم مبلغ را این گونه می­گوید که حرف اضاف این­ها قبول نیست و همان ظهور کلام اولی قبول است لأنّ اجازتهم در این موردی که عین خارجی است تعلّقت بمعلوم و هو الدار أو العبد و منهم من سوّی بین المسألتین بعضی معتقدند که هر دو مثل هم این دو مسأله چه عین خارجی معیّن و چه مبلغ که عددی هست، هردو گفتند مثل هم از چه نظر؟ فی القبول یعنی قبول می­کنیم حرف آن­ها را بگوییم این واقعا خیال می­کرده و بپذیریم این خیال می­کرده همان مبلغ کم را بدهد نه اضافه را، گفتم از کسانی که قبول کرده است مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی است و منهم من سوّی بینهما فی عدم القبول بعضی­ها گفتند هردو قسمت مثل هم چه عددی­ها و مبلغی­ها و چه عینی­ها مثل این خانه و آن خانه گفتند هردو مثل هم قبول نمی­کنیم و هذا هو الاقوی و مرحوم سید می­گوید همین را قبول می­کنیم که حلف این­ها را قبول نمی­کنیم خیال می­کرده بی­خود خیال می­کرده اخذاً بظاهر کلامهم فی الاجازة ظهور اولیه، ما می­گوییم ظهور منتهی می­گوییم ظهور با تمام شدن جمله می­گویند همان ظهور اولیه در کل مبلغ است آن دنبالش که متعقّب این است آن را قبول نمی­کنیم و می­گوید ما همان قسمت اول را قبول می­کنیم کما فی سائر المقامات کما اذا اقرّ بشیءٍ که دلیل دومی است که آقای نائینی آورده است، صاحب جواهر هم آورده است که اگر کسی اقرار کرد به چیزی، این کتاب برای زید است ثمّ ادعی انّه ظنّ کذا بعد ادعا کرد من یک خیالی می­کردم فلان کتاب است، أو وهب أو صالح أو نحو ذلک یک چیزی را به دیگری هبه کرد یا صلح کرد و مانند این­ها ثمّ ادعی انّه ظنّ کذا بعد گفت من خیال می­کردم این چیز دیگری است مثلا فإنّه لا یسمع منه.

بعد سید به تبع مرحوم آقای نائینی می­گوید بل الاقوی عدم السماع حتی مع العلم بصدقهم فی دعواهم اینکه ما می­گوییم به ظهور حتی اگر یقین هم کنیم که درست می­گوید مافوق ظهور است یقین هم کنیم ک درست می­گوید بازهم ادعاء این­ها را قبول نمی­کنیم الّا اذا علم این حرف از مرحوم محقق ثانی محقق کرکی می­گوید بله قبول نمی­کنیم الا اذا علم کون اجازتهم مقیّدة بکونه بمقدار کذا مگر اینکه از خارج روی قرائن بفهمیم که اجازه آن مقیّد بوده اینکه مازاد بر ثلث را اجازه داد مقیّد بوده به اینکه فلان مبلغ باشد من اجازه دادم که وصیّت بیش از ثلث نافذ اما به شرط اینکه از میلیون بیشتر نشود، در اینجا که بدانیم اجازه­اش مقیّد بوده البته اینجا اصل عدم اجازه هست، اینجا اگر بدانیم اجازه نیست حتی آن مقداری که خودش خیال می­کرده هم نیست این روی قرائن خارجیه هست، این خلاصه کلام، خواستم تأکید کنم مرحوم آقای نائینی در حاشیه عروه و مقابل ایشان آقا سید ابوالحسن در حاشیه عروه مثل همه اختلافاتی که محشین عروه دارند این هم یکی که یکی این گونه می­گوید و یکی جور دیگر.

آقای شیخ ابوالحسن از کسانی است که هیچ تألیفی ندارد جز همین یک حاشیه بر عروه و مرحوم آقای نائینی چیزهای متعددی، بد نیست این را عرض کنم مرحوم آقا شیخ عبد النبی اراکی در این مسجد فاطمیه قبل از آقای بهجت ایشان نماز می­خواند مکرّر ما زیارتشان کرده بودیم ایشان نقل کردند که وقتی نجف بودم شنیدم که یک مرتاضی از هند آمده از آن­هایی که در مغیبات تصرفات دارند می­گفت من پیش آن مرتاض رفتم گفتم می­خواهم ببینم می­شود امام زمان را زیارت کرد گفت بله خیلی آسان، گفت چه کار کنم؟ گفت فردا صبح در وادی السلام در قبرستان می­روی یک قسمتی را آن­جا می­نشینی یک خط دایره دور خودت می­کشی و هفتاد مرتبه آیة الکرسی می­خوانی به محض اینکه هفتاد مرتبه تمام شد اولین کسی که به طرف شما می­آید امام زمان است او گفت من هم رفتم همین کار را کردم یک دفعه یک عربی آمد گفت کاری داشتید با ما؟ گفتم نه من با شما کاری نداشتم، گفت عجب با چه زحمتی ما را می­خوانند وقتی می ­آییم می­گویند کاری نداریم، می­گفت بازهم نفهمیدم و او هم گذاشت رفت، یک قدری که رفت جلو گفتم اینکه گفت اولین کسی که می ­آید امام زمان است بعد هم گفت که ما را می­خوانند وقتی ما می­ آییم می­گویند نه، بلند شد دنبال امام زمان راه رفت، امام آهسته می­رفت و این می­دوید به امام زمان نمی­رسید، رسیدم خانه کپری که دهاتی­ها در بیابان دارند آقا داخل آن رفت این شخص هم آمد با مشت زد به آن حصیرها و خانه­ های کپری، یک شخصی بیرون آمد و گفت چه کار داری؟ گفتم با همین آقا کار دارم، گفت باید وقت بگیری همین طور که نمی­شود، باش تا من بروم اجازه بگیریم، رفت اجازه گرفت و گفت بیا داخل، رفتم داخل سلام کردم آقا روی تختی نشسته بود من هم روی تخت مقابل نشستم، سوال­هایی می­خواستم بکنم هرچه تلاش کردم یکی از این سوال­ها هم یادم نیامد همین طور آقا را مدتی زیارت کردم و بیرون آمدم تا بیرون آمدم تمام آن سوال­ها را به یاد آوردم که اینجا معلوم می­شود مباحث علمی را آقا امام زمان نمی­خواهد مداخله کند و حوزه کارهای طلبگی خودش را انجام دهد، اصلا مبناء مباحثات و مذاکرات طلبگی بر این است آقا مداخله نمی­کند، به هرحال گفت دوباره برگشتم در زدم باز همان خادم آمد بیرون گفتم با همین آقا کار دارم، گفت آقا رفت، گفتم من اینجا بودم و در هم از این طرف است، گفت این آقا در نمی­خواهد در و غیر در برایش فرقی نمی­کند بعد گفت ولی نائبش هست، وقتی داخل رفتم آقا سید ابوالحسن روی همان تختی که آقا امام زمان نشسته آن­جا نشسته بود، سوال­ها را یکی یکی از آقا سید ابوالحسن پرسیدم همه را جواب داد، بعد تعجب کردم در این بیابان آقا سید ابوالحسن در اینجا چه می­کند، با کمال عجله دوان دوان نجف رفتم، منزل آقا سید ابوالحسن رفتم و گفتم با آقا کار فوری دارم رسیدم خدمت خود آقا سید ابوالحسن تا ایشان من را دید خندید و گفت دیدی که این همان است.






   چهار‌شنبه 10 اردیبهشت 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما