صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه ششم






باسمه تعالی


یکی از شرایطی که برای وقف ذکر کردند تأبید است ابدی بودن در مقابل منقطع بودن تقریباً همه قبول دارند شرط تأبید را ولی صحبت در این است که آیا می­شود با یک عناوین دیگری او را انقطاعی کرد اختلاف نظر هست، گاهی منقطع الاول است گاهی منقطع الوسط و گاهی هم منقطع الآخر است، انقطاع گاهی در انشاء و عبارت آورده می­شود گاهی معلّق بر یک قضیه خارجی است، ببینیم که چطور هست.

عده­ای ادعاء اجماع دارند که می­شود شخص بگوید وقف کردم اگر فرزندانم محتاج شدند وقف به هم بخورد و برگردد، انقطاع است، انقطاع معلّق بر حوادث خارجی، بعضی­ها این را اشکال می­کنند و ادله­ای که برای اشکال و بطلان این می­آورند چند مطلب هست که ببینم چگونه هست.

اول اینکه گفته می­شود عقد منقطع وقف با مقتضاء عقد وقف منافات دارد برای اینکه وقف را هرکسی می­شنود یعنی برای ما نیست برای آن­ها هست، ابدیت مقتضاء عقد است و شرط اینکه اگر محتاج شدم  برگردد خلاف مقتضاء عقد است.

این جوابش این است که خلاف مقتضاء اطلاق است نه اصل عقد، اصل عقد بالاخره یک مقداری که اشکالی در آن نیست قبل الانقطاع از آن استفاده می­کنند پس منافات با اطلاقش دارد که همه موارد را بگیرد.

یک اشکال دیگر شده است گفته شده است که در این تعلیق است و عقود و ایقاعات تعلیق معنا ندارد، می­گویید این وقف است، اگر خودم یا فرزندانم محتاج شدند وقف به هم بخورد تعلیق در وقف، انشاء در وقف، این را هم اشکال کردند، تعلیق در انشاء عقد.

این هم گفته شده است که تعلیق در منشاء است نه در انشاء، نمی­گوید وقف کردم و این وقف که انشاء عقد است یا ایقاع متوقّف است بر عدم حاجت، اگر حاجت شدم عقد نکردم، نباشد نه اینکه من عقد نکردم، اگر محتاج شدم این وقف نباشد این قید انشاء نیست بلکه قید منشاء هست مثل اینکه می­گوید این ده متر زمین را فروختم منهای یک متر، این مربوط به آن مورد است در حقیقت در عوض و معوض است مثلا.

یک اشکال دیگری بعضی­ها گفتند و آن این است که گفتند وقف بر نفس است، اینکه وقف می­کند می­گوید اگر محتاج شدم برگردد وقف بر نفس می­شود، وقف بر نفس را خیلی­ها اشکال می­کنند.

این را هم می­توانیم بگوییم که این وقف بر نفس نیست، وقف تمام می­شود آن وقت رجوع به نفس می­کند برای اینکه آزاد است و مانعی ندارند، یک وقت است می­گوید وقفتُ این مال را برای پسرم این ­می­شود گفت به لفظ برگردد به اصطلاح، یک وقت است که خلاصه در عقد است خلاصه وقف بر نفس است این، چه شما قید انشاء بیاورید و چه قید منشاء بیاورید قید هرکدام بدانید نتیجه­اش چیست؟ می­گویید بالاخره خودت می­خواهی بخوری این وقف بر نفس است.

ولی بعضی از این هم جواب داده شده است که وقف بر نفس یعنی وقف کند و متعلّق وقف هم نفس است اما می­گوییم اگر وقف بر نفس اشکال دارد وقف باطل است از اینجا به بعدش، از اول که طوری نبوده، منقطع الاول که نیست، اولش درست است آن آخرش که استفاده خودش هست این وقف بر نفس شده است.

یکی هم گفته شده است این رجوع در صدقه هست، وقف صدقه هست روایاتش را خواندیم، آن وقت رجوع در صدقه هم ردّ کردند اخلاقاً و هم اشکال دارد فقهاً برای اینکه در راه خدا هست وقتی چیزی در راه خدا داده شد دیگر پس گرفتن معنا ندارد.

این هم جواب داده شده است، این رجوع در صدقه نیست، از اول انشاء و متعلّق عقد و خود عقد محدود است به زمانی معیّن، می­گوید اگر خودم محتاج شدم و بچه­هایم محتاج شدند برگردد این در حقیقت توضیح محدوده صدقه هست نه رجوع در اصل صدقه کلاً.

وجه دیگری هم گفته شده که آن تقریباً بر می­گردد به همان تعلیق، حالا این­ها چیز روشنی دست نداد که واقعاً بتوانیم بگوییم اشکال دارد، بعضی روایات هم هست ببینیم از این روایات چه استفاده­ای می­کنیم و مربوط به این بحث هست یا خیر.

در باب 7 از ابواب وقف چند روایت هست مربوط به انقطاع، ببینیم این انقطاع است یا ابطال از اصل است و اصلا معنای حدیث چیست.

روایت 2/7 صفّار می­گوید نامه نوشتم به امام عسکری(س) «أَسْأَلُهُ‏ عَنِ‏ الْوَقْفِ‏ الَّذِي‏ يَصِحُّ كَيْفَ هُوَ» از امام پرسیدم وقف صحیح چگونه هست، شبهه اش این است که می­گوید «فَقَدْ رُوِيَ أَنَّ الْوَقْفَ إِذَا كَانَ غَيْرَ مُوَقَّتٍ فَهُوَ بَاطِلٌ» اگر وقف وقت معیّن ندارد این باطل است  «مَرْدُودٌ عَلَى الْوَرَثَةِ» وقت معیّن ندارد یعنی اصلا وقفش زمان ندارد؟ زمان محدود دارد؟ آن وقت غیر موقّت یعنی چه پس، موقت یعنی محدود، غیر موقت نامحدود می­شود که، اگر وقت غیر موقّت است یعنی پس مطلق است، دائم است، ابدیت دارد؟ بعد می­گوید «وَ إِذَا كَانَ مُوَقَّتاً فَهُوَ صَحِيحٌ مُمْضًى» اگر عقد وقف موقت باشد این صحیح است، موقّت نباشد غیر موقّت باطل است و موقّت صحیح است «قَالَ قَوْمٌ» ظاهرش این است که صفار این را می­گوید برای امام نوشته است «إِنَّ الْمُوَقَّتَ هُوَ الَّذِي يُذْكَرُ فِيهِ أَنَّهُ وُقِفَ عَلَى فُلَانٍ وَ عَقِبِهِ» وقف موقّت یعنی آن­که می­گوید وقف بر این شخص و نسل او پس نه موقّت زمانی است به معنای محدوده فردی هست، از شیخ طوسی هم نقل می­شود یک چنین توجیهی که این روایت مربوط به زمان نیست، مربوط به محدوده فردی و افراد است، غیر موقّت اذا کان غیر الموقّت یعنی محدوده فردی، اگر موقّت باشد صحیح و ممضی هست بعد می­گوید «إِنَّ الْمُوَقَّتَ هُوَ الَّذِي يُذْكَرُ فِيهِ أَنَّهُ وُقِفَ عَلَى فُلَانٍ وَ عَقِبِهِ» یعنی افراد «فَإِذَا انْقَرَضُوا» اگر این­ها به طور کلی منقرض شدند و مردند «فَهُوَ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ» این وقف برای فقراء و مساکین است «إِلَى أَنْ يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا» بعد باز صفّار ادامه می­دهد «قَالَ وَ قَالَ آخَرُونَ هَذَا مُوَقَّتٌ إِذَا ذُكِرَ أَنَّهُ لِفُلَانٍ وَ عَقِبِهِ مَا بَقُوا» موقّت همین­که اسم می­برند معیّن می­گویند این و نسل این این موقّت است «وَ لَمْ يُذْكَرْ فِي آخِرِهِ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِين‏ إِلَى أَنْ يَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا» این جمله آخری که در قسمت اول بود اینجا دیگر آورده نشده است حالا «فَمَا الَّذِي يَصِحُّ مِنْ ذَلِكَ» این عبارت­هایی که مختلف بود بالاخره کدامش درست است، کدام عقد موقت صحیح است و کدام باطل است «وَ مَا الَّذِي يَبْطُلُ» حضرت در جواب یک کلمه نوشت «فَوَقَّعَ ع الْوُقُوفُ بِحَسَبِ مَا يُوقِفُهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ[1]» وقف­ها به حسب ایقافی است که انجام می­دهند إن شاء الله تبرکاً آخرش آورده است، معنایش این است وقتی شما می­گویید ابد، ابد می­شود و اگر موقّت بود موقّت می­شود و آن چیزی که شایع در مردم هست وقت زمانی است، همان وقت زمانی را اگر خود واقف در نظر می­گیرد و وقف به این صورت می­کند درست است، این صریح ذیل روایت است.

حالا به هرحال از بعضی روایات دیگر هم شاید این معنا استفاده شود، قاعده­اش هم این است این مال در اختیار این آدم است زحمت کشیده این پول را جمع کرده همه اختیارات دست این است که چه کاری با آن مال بکند، می­تواند بخورد، می­تواند به فرزندانش بدهد و یکی هم اینکه می­تواند وقف کند، وقف باید طوری باشد که مردم تشویق به وقف شوند و کار را آسان بگیرید، مثل طلاق نباشد که بگویید دیگر تمام شد دستش هیچ کجا بند نیست، این خودش زحمت کشیده و خودش جمع کرده و اختیارش دست خودش هست و قاعده­اش این است که این جواب اطلاقی که امام فرموده ببینیم خود واقف چه می­خواهد بگوید هرچه او بگوید ما همان را قبول داریم.

بعضی ادعاء اجماع کردند بر صحت وقف تأبیدی، ابدی، بعضی خواستند بگویند که در مفهوم وقف اصلا خوابیده است، وقف که می­کنیم یعنی ما دیگر هیچ کاری به آن نداریم و ابدی است، بعضی تمسک کردند به اوقاف ائمه که خواندیم هیچ کدام وقف­هایی که اهل بیت کردند محدوده چیز نبوده ولی به نظر در یک روایت دارد که الّا اینکه بنی فاطمه محتاج شوند، حالا قاعده همین است اختیارات دست خودش هست.

اگر چنانچه شک کنیم که ابدیت شرط هست یا شرط نیست اصل عدم اشتراط است بنابراین می­شود قبول کرد این معنا را اگر هرطوری که واقف وقف کرده است همان طور قبول است، مرحوم شهید ثانی در مسالک، مرحوم فیض در مفاتیح، عروه در ملحقات این­ها تأیید کردند که ابدیت شرط نیست بنابراین به نظر می­رسد که مشکل خاصی نباشد و بعضی روایات دیگر هم که ضمناً می­خوانیم باز یک قدری می­شود این معنا را از آن استفاده کرد.

حالا ابدیت و تأبیدی که آقایان شرط کردند دو جور ممکن است، یک جور اینکه همه می­گویند این مال را وقف کردم برای همیشه برای محتاجین، این همیشه هست هم عموم افرادی دارد و هم عموم ازمانی همیشه این گونه هست، گاهی از اوقات بر قبیله یا فرد خاصی است منتهی دنبالش باز علی البدل افرادی را می­آورد، وقف کردم این منزل را برای اعلم شرع، اعلم که مرد برای اعلم بعدی، آن هم که مرد بعدی و هکذا تا قیام حضرت، این هم نباید اشکال داشته باشد.

بعضی خواستند بگویند که این خلاف ابدیت است و وقف به این گونه درست نیست، حبسش کنید، در حبس و تحبیس یک توسعه­ای در معنا و مرادش دادند که خیلی در مقایسه با وقف آزادتر است، وقف را هم که خیلی­ها تعریف کردند که وقف در حقیقت همان معنای مفهوم ذاتش این گونه هست که دوام از آن استفاده می­شود.

اگر وقف کرد بر کسانی که یا قبیله هرچه، این­ها منقرض می­شوند دیگر کسی ندارد اینجا و در این انشاء وقف نگفت بعد این­ها را چه کار کنید این منقطع الآخر می­شود، اگر منقطع الآخر شد چه می­شود؟ وقف از این به بعد باطل می­شود یعنی در حقیقت قسمت اول باطل نبوده و قسمت بعد باطل است و این را تحویل می­دهند به مالک که این را وقف کرده است در اختیار خودش هست که چه کار کند.

در حبس آن را همه قبول دارند که به جای وقف حبس بگویید انشاء حبس شود، این را همه تقریباً قبول کردند، ببینیم که مطلب چطور است.

حبس یک فرق عمده­ای با وقف دارد و آن این است که در وقف ملکیت اصلا از دست این بیرون می­رود، این کسی که وقف کرد دیگر مالک این نیست مگر در همین منقطع به شرط اینکه قبول کردیم، در حبس باقی به ملک این واقف است درست نقطه مقابل وقف، در وقف کلاً از ارتباط با این تمام می­شود اما در حبس این به ملکیت او باقی است و به ارث می­رسد به ورثه­اش و تصرفات مختلف هم می­تواند انجام دهد، مالک است ملک خودش است، می­تواند حتی هبه به دیگری کند منتهی می­گوید مثلا این قسمت تا فلان موقع را دادیم فلان شخص استفاده کند، این دست او باشد و این ملک برای شما، در حبس ملک باقی است و همه تصرفات درست است ولی در وقف این گونه نیست.

اصل روی همین است که نمی­دانیم ممنوعیت دارد یا خیر اصل عدم ممنوعیت است و استصحاب حالت سابق است ملکیت، اجماع را هم بعضی تمسک کردند که حالا روشن نیست.

در باب 3 سکنی دارد می­دانید مقابل وقف سکنی و عمری رقبی این­ها عناوین ثلاثة تقریبا یک تفاوت­های جزئی، روایت 3:

«سُئِلَ‏ عَنِ‏ السُّكْنَى‏ وَ الْعُمْرَى فَقَالَ إِنْ كَانَ جَعَلَ السُّكْنَى فِي حَيَاتِهِ فَهُوَ كَمَا شَرَطَ» اگر در زمان حیاتش خود واقف به اصطلاح، خود این کسی که حبس کرده است اگر سکنی را جعل کرد و قرار داد برای کسی در زمان حیات این طبق شرط عمل می­کند «وَ إِنْ كَانَ جَعَلَهَا لَهُ وَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ حَتَّى يَفْنَى عَقِبُهُ» اگر جعل کرد برای آن طرف و برای بعد از او و نسل او تا اینکه نسلش تمام شود «فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَبِيعُوا» این­ها تصرفاتش کامل نیست حق ندارد بفروشد، حق ندارد به عنوان ارث هم به ورثه برساند یعنی قانون ارث هم به این­ها نمی­خورد، او استفاده می­کند برای موردی که گفته است به ترتیب انجام می­شود و به ارث هم نمی­رسد ملک به همان مالک قبلی است «وَ لَا يُورِثُوا ثُمَّ تَرْجِعُ الدَّارُ إِلَى صَاحِبِهَا الْأَوَّلِ[2]» این خانه­ای که وقف کرده است برمی­گردد به صاحبش پس ملکیت او باقی است، بر می­گردد نه اینکه از ملکش بیرون رفته و حالا بر می­گردد بلکه یعنی همان طور که قبلا بوده حالا ظهورش، مقام اثباتش برگشت می­شود.

در روایت 2 این باب دارد:

«فِي‏ الرَّجُلِ‏ يُسْكِنُ‏ الرَّجُلَ‏ دَارَهُ» یک کسی خانه­اش را به دیگری می­دهد تا بنشیند یعنی از باب سکنی «قَالَ يَجُوزُ» اشکال ندارد «وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُسْكِنُ الرَّجُلَ دَارَهُ وَ لِعَقِبِهِ» این چطور است که به خود آن طرف و به نسلش «مِنْ بَعْدِهِ قَالَ يَجُوزُ وَ لَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَبِيعُوا وَ لَا يُورِثُوا قُلْتُ فَرَجُلٌ أَسْكَنَ دَارَهُ حَيَاتَهُ» یک کسی حالا این خانه را برای زندگی خودش گذاشت «قَالَ يَجُوزُ[3]» اینکه اشکالی نداشته، منظور این بوده یعنی اینکه حبس شده بر دیگران حالا خودش داخل آن بنشیند با اینکه حبس بر دیگران هست این را هم گفتند که از این معنا از اختیارات حابس هست، بنابراین حبس یک تفاوت­هایی دارد که غیر از این جهت اصلی که زمانش توسعه دارد مطلبی دیگری هست که عرض خواهیم کرد.

 

 

 

 

 

 



[1] وسائل باب7 وقف ح2

[2] وسائل باب3 سکنی ح1

[3] وسائل باب3 سکنی ح2






   سه‌شنبه 28 بهمن 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما