صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه دوازدهم






باسمه تعالی

قرآن را باز کردم که چند آیه ای قبل از شروع کارهای روزانه بخوانم آیه آمد «انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» غصه هایی که گلوگیر بود، اشکهایی که به مژه ها گره خورده بود با ابابیل الهی فرو ریخت و باز شد، جا دارد به همه متصدیان امور و شخص اول مدیریت مملکت تبریک بگوییم، یک وقتی من به ایشان گفتم که شما یا فیلم مالک ریگی دیدید که جوان شیعی را فقط به جرم تشیّع سر میبرد ندیده بودند، گفتم من دیدم و این بسیار دشوار است، وقتی مالک را گرفتند در هواپیما که از نقشه کشیهای بسیار عجیب جنگی بود این قضیه، بسیار جالب، صبح اول وقت تلفن کردم و تبریک گفتم به ایشان، این تبریک امروز فوق تمام تبریکهای گذشته است، آمریکا از آن عظمتش فرو ریخت و ایران به طرف اوج صعود کرد امیدواریم این اشک شوق و شادی ملت پایان پذیر نباشد و عنایت آقا امام زمان(س) بر کل جهان تشیّع مستمر گردد انشاءالله.
متفرعاتی در بحث ما هست، واقف بعد از اینکه وقف را انجام داد دیگر نمیتواند تغییر بدهد، دو جور تغییر داریم، تغییر به ادخال و اخراج موقوف علیهم این یک جور تغییر است، یک جور تغییر هم تغییر عنوانی که عنوان موقوف علیه را یا عنوان وقف را عوض کند، در مورد دوم که عنوان را عوض کند دلیل میخواهد تغییر این عنوان، وقف محقق شده بر عنوان علماء مثلا حالا بیاید عنوان را عوض کند و لو با همان محتوا یا فلان مسجد را وقف کردند به عنوان اسم گذاری واقف، مسجد فلان، حالا اسم را عوض کنند و لو با نام یکی از اهل بیت، خیلی این کار شد در این سالهای اخیر، اینها هم شاید اشکال داشته باشد که تغییر در عنوان و لو با همان محتوا.
اما اولی یعنی تغییر در ادخال و اخراج موقوف علیهم در بعضی روایات دارد که حق دارد واقف میتواند ادخال و اخراج کند بعضی روایات دارد که ادخال ممکن است و اخراج خیر، بعضی روایات کلا دستکاری در وقف را اشکال کرده است.
در باب 5 از ابواب وقوف بعضی از این روایات آمده است، سه روایت را دیروز خواندیم که در عنوان هرسه روایت یعنی روایت اول و سوم و قسمتی از آن روایت داشت اشکال ندارد که تغییر بدهد و کسانی را وارد کند، این بحث عنوان نیست و حقیقت است، اما در قسمتی از روایت اول دارد  «لَيْسَ‏ لَهُ‏ ذَلِكَ‏ إِلَّا أَنْ يَشْتَرِطَ أَنَّهُ مَنْ وُلِدَ لَهُ فَهُوَ مِثْلُ مَنْ تَصَدَّقَ عَلَيْهِ» جوابش اینکه «فذلک له» اگر شرط کند اشکال ندارد، این قاعدتاً اطلاق و تقیید است یا جمعی که مرحوم شیخ فرموده است قبض و عدم قبض، او به نظر نمیآید اگر قبض نشده است اصلا یتصدق صادق نیست، بهتر همین است که جمع کنیم به شرط و عدم شرط که در صریح آن روایت هست.
در روایت 4 هم گرچه سندش مشکل دارد مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي كِتَابِ إِكْمَالِ الدِّينِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْكِنْدِيِّ عَنْ أَبِي طَاهِرٍ الْبِلَالِيِّ قَالَ كَتَبَ جَعْفَرُ بْنُ حَمْدَانَ‏ «اسْتَحْلَلْتُ بِجَارِيَةٍ إِلَى أَنْ قَالَ وَ لِي ضَيْعَةٌ قَدْ كُنْتُ‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَصِيرَ إِلَيَّ هَذِهِ الْمَرْأَةُ سَبَّلْتُهَا عَلَى وَصَايَايَ وَ عَلَى سَائِرِ وُلْدِي عَلَى أَنَّ الْأَمْرَ فِي الزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ مِنْهُ إِلَيَّ أَيَّامَ حَيَاتِي» تا زنده هستم بتوانم کم و زیاد کنم «وَ قَدْ أَتَتْ بِهَذَا الْوَلَدِ» آن جاریهای که استحلال کرده بودم حِل شده بوده برای من او بچه آورد «فَلَمْ أُلْحِقْهُ فِي الْوَقْفِ الْمُتَقَدِّمِ الْمُؤَبَّدِ» آن بچه را ملحق به آن وقف دائمی که در اصل وقف بوده نکردم «وَ أَوْصَيْتُ إِنْ حَدَثَ بِي حَدَثُ الْمَوْتِ أَنْ يَجْرِيَ عَلَيْهِ مَا دَامَ صَغِيراً» وصیت کردم که اگر مردم مادامی که آن بچه کنیز صغیر است کمکش کنید، نمیگوید از کجا کمکش کنید بعید نیست این از همان وقف باشد «فَإِنْ كَبِرَ» اگر بزرگ شد «أُعْطِيَ مِنْ هَذِهِ الضَّيْعَةِ حَمْلَهُ مِائَتَيْ دِينَارٍ غَيْرَ مُؤَبَّدٍ» تا کوچک هست به او کمک کنند ظاهرش این است که از همان وقف، وقتی بزرگ شد این بچه از همین ضیعهای که او را وقف کرده بودند و تصدق شده بوده از همین ضیعه دویست دینار ولی نه دائمی به او بدهند بعد از این دویست دینار دیگر هیچ حقی در این وقف ندارند «وَ لَا تَكُونُ لَهُ وَ لَا لِعَقِبِهِ بَعْدَ إِعْطَائِهِ ذَلِكَ فِي الْوَقْفِ شَيْ‏ءٌ» بعد از اینکه دویست دینار را دادند دیگر هیچ حقی ندارند، این نامه را ابوطاهر بلالی میگوید جعفر بن حمدان نوشته است برای آقا امام زمان آخرش دارد «فَرَأْيُكَ أَعَزَّكَ اللَّهُ» نظر شما چیست؟ «فَوَرَدَ جَوَابُهَا» اینگونه جواب آمد «يَعْنِي مِنْ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع أَمَّا الرَّجُلُ الَّذِي اسْتَحَلَّ بِالْجَارِيَةِ» آن کسی که این جاریه را به عنوان حلیت گرفته بوده یعنی مالک دیگری تحلیل به این کرده است، به اینجا میرسد «إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا إِعْطَاؤُهُ الْمِائَتَيْ دِينَارٍ وَ إِخْرَاجُهُ مِنَ الْوَقْفِ» دویست دینار به او بدهند و او را از وقف کنار بگذارند «فَالْمَالُ مَالُهُ فَعَلَ فِيهِ مَا أَرَادَ» مال خودش بوده اختیار دارد.
این روایت یک قدری اشکال سندی دارد اما از نظر دلالی خیلی مهم است هم ادخال را دارد و هم اخراج را دارد، میگوید تا کوچک است از همین به او بدهند، وقتی بزرگ شد از همین دویست دینار بدهند، این از این ضیعه هست این داخل میشود، بعداً بعد از این دویست دینار دیگر حقی ندارند اخراج میشود، هم ادخال را دارد و هم اخراج را دارد در آخر حدیث این تعبیر را دارد اینکه دویست دینار به او بدهند یعنی از آن ضیعه ادخال، اخراجه من الوقف بعد از این دویست دینار دوباره بیرونش کنند اخراج میشود «فَالْمَالُ مَالُهُ فَعَلَ فِيهِ مَا أَرَادَ» این هم ادخالش را تایید کرده است و هم اخراجش را بلکه تمامیة الوقف.
در روایت 5 هم این گونه دارد: «سَأَلْتُهُ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ تَصَدَّقَ‏ عَلَى‏ وَلَدِهِ‏ بِصَدَقَةٍ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ يُدْخِلَ غَيْرَهُ فِيهِ مَعَ وَلَدِهِ أَ يَصْلُحُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ يَصْنَعُ الْوَالِدُ بِمَالِ وَلَدِهِ مَا أَحَبَّ» وقتی وقف میکند مال بچه میشود ولی والد میتواند تصرف کند، ندارد تصرف به عنوان وقف، میگوید تصرف به عنوان اینکه مال بچهاش هست، وقف کرده است وقف برای فرزندش هست و در مال فرزند پدر حق تصرف دارد «وَ الْهِبَةُ مِنَ الْوَلَدِ بِمَنْزِلَةِ الصَّدَقَةِ مِنْ غَيْرِهِ»
به هرحال حالا این قابل توجیه هست، این مال ولد را والد حق تصرف دارد خلاف قواعد کلیّه هست، منظور این است که این وقف چون برای بچه بوده و بچه خودش بوده این دیگر خیلی مهم نیست و اختیار دارد مثل تعارف میماند، آن دو سه روایت اولیهای که خواندیم روایت هم اشکال سندی ندارد و هم دلالت خیلی روشن که اگر شرطی کرده است در ضمن وقف میتواند تغییر بدهد، موردش هم ادخال است اما بعید نیست هم ادخال و هم اخراج برای اینکه ملاکش این است برای اینکه میخواهد بگوید مال برای شما و حق تصرف دارد. 
بنابراین در ادخال و اخراج به مقتضای آن چند روایت و لو راجع به ادخال را فقط دارد ولی بعید نیست که ملاکا به تعبیر اینکه دارد برای خودش است هم ادخال را بگیرد و هم اخراج را بگیرد منتهی با شرط، این روایت شرط ندارد اختیار دارد هم بر ادخال و هم بر اخراج اما سند مشکل دارد.
مسأله بعدی اگر کسی وقف کرد و بعد فراموش کرد که عنوان وقفش چه بوده این باید چه کار کند؟ نمیداند عنوان وقفش فقهاء بوده، علماء بوده، فقرا بوده و معلوم نیست چه بوده، اگر تصادق عنوانین میشود یک جا جمع شود باید این کار را بکند نمیداند برای فقرا وقف کرده است یا برای علماء یک عالم فقیر پیدا کند این تصادق عنوانین است به هردو بدهد، اگر چنانچه تصادق عنوانین نمیتواند باشد متباینات هستند اینجا قاعدتاً باید توزیع شود، نمیداند وقف کرده است برای علماء یا برای کسبه مثلا حالا فرض کنید کسبه هم کسبه غیر عالم، متباینات هستند، وقف آیا بر علماء کرده است یا بر کسبه غیر عالم متباینات هستند، اینجا بگوییم توزیع، تقسیم میکند، میداند وقف شده است نمیداند بر اینها شده است یا بر آنها قاعدتاً بعید نیست اینجا راه دیگری ندارد، حالا عدل و انصاف است؟ به هرحال این دو عنوان است و بر یکی از این دو عنوان وقف شده است و نمیدانیم بر کدامش هست، بعید نیست قاعده عقلائی اینجا توزیع باشد.
احتمال دارد بگوییم قرعه، احتمال قرعه ما بیشتر میدهیم برای اینکه القرعة لکل امر مشکل این هم یک امر مشکلی است که پیش آمد کرده است، قرعه مشکل گشا هست، روایاتی که در باب قرعه داریم قاعدهاش این است که بر آن عمل شود اینجا مورد مشکل هست و مورد قرعه هست.
حالا اگر چنانچه غیر محصور بود، عنوان یک عنوانی است که نمیدانیم چیست و غیر محصور، نمیشود جمعش کرد و نمیشود توزیع هم کرد یا اگر هم بر عنوان نیست و بر اشخاص است نمیدانیم وقف کردیم بر زید یا عمرو یا بکر یا خالد همین طور یعنی غیرمحصور، عنواناً غیر محصور است یا اشخاصاً غیر محصور است اینجا باید چه کار کنیم؟ قاعدتا دیگر مجهول المالک است، مجهول المالک به حاکم شرع میرسد، نمیدانیم برای چه کسی است، وقف نمیدانیم برای چه کسی است و غیر محصور هم هست مثل اینکه یک مال خارجی افتاده است نمیدانیم برای چه کسی است این مجهول المالک است و قاعدتاً به حاکم شرع میرسد.
اگر چنانچه جهات غیر محصور است نمیداند به مسجد وقف کرده یا به این امام زاده یا آن امام زاده، قم فقط حدود چهارصد امام زاده دارد حالا شهرهای دیگر را هم اضافه کنید جهات است نه اشخاص و نه عنوان، اینجا قاعدتاً هیچ راهی نداریم به غیر از وجوه برّ، در وجهی از وجوه برّ میتواند که مصرف شود، بعید نیست از بعضی روایات هم این معنا استفاده شود.
یک روایت برایتان بخوانم راجع به تغییر، در باب 10 از همین ابواب وقوف روایت 5 که روایت مفصلی هست که داخل آن این را دارد « تَصَدَّقَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ بِصَدَقَتِهِ هَذِهِ وَ هُوَ صَحِيحٌ‏ صَدَقَةً حَبْساً بَتّاً بَتْلًا مَبْتُوتَةً لَا رَجْعَةَ فِيهَا وَ لَا رَدَّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ الدَّارِ الْآخِرَةِ لَا يَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يَبِيعَهَا وَ لَا يَبْتَاعَهَا وَ لَا يَهَبَهَا وَ لَا يَنْحَلَهَا وَ لَا يُغَيِّرَ شَيْئاً مِمَّا وَصَفْتُهُ عَلَيْهَا» بعد هم به تفصیل دارد اول به این بلدم بعد به او بلدم بعد به ولد او و بعد به ولد او و هکذا خلاصه این تعبیر لایغیّر، به نظر در روایت 4 این باب هم مشابه این بود به هرحال هر تغییری دلیل میخواهد اما در خصوص ادخال و اخراج آن روایت این را قبول کرد بگوییم که این چه فرقی دارد.
در روایت 4 دارد: «مَنْ‏ تُوُفِّيَ‏ مِنْ‏ وُلْدِ مُوسَى‏ وَ لَمْ‏ يَتْرُكْ وَلَداً رُدَّ حَقُّهُ عَلَى أَهْلِ الصَّدَقَة» اگر یک طبقهای و بچهای دیگر نماند از ولد موسی که موقوف علیهم هستند این حق خودش را برمیگرداند به اهل صدقه، اهل صدقه یعنی اهل این وقف یا اهل صدقه که مستحقین هستند؟ که همه هم برای ذکور است «لَيْسَ لِوُلْدِ بَنَاتِي فِي صَدَقَتِي هَذِهِ حَق‏».
به هرحال مشهور همانی است که عرض کردیم در تغییر، حالا صحبت این بود که از بعضی روایات استفاده میشود که در جهات نمیدانیم چگونه هست به وجوه برّ صرف کنیم.
روایت 6: « مَنْ وَقَفَ عَلَيْهِمْ هَذِهِ الضَّيْعَةَ اخْتِلَافاً شَدِيداً» اگر بینشان اختلاف شدیدی شد «وَ أَنَّهُ لَيْسَ يَأْمَنُوا أَنْ يَتَفَاقَمَ ذَلِكَ بَيْنَهُمْ بَعْدَهُ» بعد ممکن است دعوا شود «فَإِنْ‏ كَانَ‏ تَرَى‏ أَنْ‏ يَبِيعَ‏ هَذَا الْوَقْفَ وَ يَدْفَعَ إِلَى كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ مَا وَقَفَ لَهُ مِنْ ذَلِكَ أَمَرْتَهُ» چه کار کنیم اینها را که اختلاف شدید است و نمیدانیم وقف برای چه کسی است، اینجا نمیگوید چجور اختلافی است، عنوانا، جهةً «فَإِنْ‏ كَانَ‏ تَرَى‏ أَنْ‏ يَبِيعَ‏ هَذَا الْوَقْفَ وَ يَدْفَعَ إِلَى كُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ مَا وَقَفَ لَهُ مِنْ ذَلِكَ أَمَرْتَهُ» خطاب به امام میگوید که اگر شما اجازه میدهید اصلا وقف را بفروشیم و به هرکسی یک چیزی بدهیم و دعوا تمام شود، حضرت فرمود «إِنْ كَانَ قَدْ عَلِمَ الِاخْتِلَافَ مَا بَيْنَ أَصْحَابِ الْوَقْفِ أَنْ يَبِيعَ الْوَقْفَ أَمْثَلُ» اگر میدانی که چنین اختلافی هست بله بفروشند بهتر است «فَإِنَّهُ رُبَّمَا جَاءَ فِي الِاخْتِلَافِ تَلَفُ الْأَمْوَالِ وَ النُّفُوسِ» در این اختلافات تلف اموال و نفوس پیش میآید، ظاهرش این است که میخواهد بگوید حضرت اجازه داده با اجازه حضرت یعنی در اختیار حضرت، بفروشد پولش را صدقه بدهند یا هر جهت دیگری، روشن نیست خیلی ولی بعید نیست از این روایت این گونه استفاده شود در مورد اختلافات.









   سه‌شنبه 28 بهمن 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما