صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه هجدهم






باسمه تعالی


اجمالا در حبس خصوصیاتی بود که روشن باشد، در مختصرالنافع دارد که ایجاب و قبول می­خواهد این معلوم، قبض می­خواهد همان طور که در هبه قبض می­خواهد، در وقف قبض می­خواهد این هم قبض می­خواهد.

برای نقل عین نیست بلکه برای نقل منفعت است، قصد قربت هم در این شرط نیست از نظر موردی هم هرکجا که وقفش درست است اعمارش هم درست است یعنی زمین، حیوان، اثاث بیت، در این­ها وقفش درست است اعمارش هم درست است، در سکنی به خصوص موردش باید سکونت باشد، چیزهای دیگر نیست، در اثاث، در حیوان این­ها نیست اما اعمار در همه این­ها هست، سکنی مربوط به سکونت است.

در رقبی که سکونت محدود است بحث است که آیا آن جزء سکنی حساب شود یا جزء عمری حساب شود و محل بحث است، بعضی­ها اعتقادشان بر این است که این مثل عمری هست بنابراین آن هم می­شود گفت در همه جاهایی که وقفش هست این هم در آن جریان دارد.

بعضی احکام در کتاب­ها هست که در روایت ببینیم می­توانیم از این­ها دربیاوریم یکی اینکه اگر وقف و حبس بر شخصی انجام شد گاهی جعل حبس به طور مطلق است گاهی محدود به زمان است، اگر مطلق شد با موت این حابس از بین می­رود، اگر محدود به زمان معیّن شد با موت حابس هم از بین نمی­رود می­ماند تا پایان مدت، ببینیم از روایات این و بعضی احکام دیگر استفاده می­شود غیر از آن روایاتی که جلسه قبل خواندیم و در آن­ها این نبود، فرق بین اطلاق و محدودیت زمان ببینیم از این چیزی استفاده می­شود یا خیر، بعضی مسائل دیگر را هم از این روایات می­شود استفاده کرد.

دوتا از روایاتش کلی قضیه است، در روایت 1/3  عن ابی عبدالله ع قال: «سُئِلَ عَنِ السُّكْنَى وَ الْعُمْرَى فَقَالَ إِنْ كَانَ جَعَلَ السُّكْنَى فِي‏ حَيَاتِهِ‏ فَهُوَ كَمَا شَرَطَ» اگر سکنی را به آن طرف داد تا زنده است این صاحب مال طبق شرط باید عمل کند تا زنده است باید در اختیار آن طرف باشد «وَ إِنْ‏ كَانَ‏ جَعَلَهَا لَهُ‏ وَ لِعَقِبِهِ‏ مِنْ بَعْدِهِ» اگر این خانه را، این محل سکونت را به خود آن طرف داده و به نسل او «حَتَّى يَفْنَى عَقِبُهُ» تا نسلشان تمام شود، این دست آن­ها هست «فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَبِيعُوا وَ لَا يُورِثُوا» نه می­توانند بفروشند و نه می­تواند به ا رث برود بعد از اینکه نسل آن­ها تمام شد «ثُمَّ تَرْجِعُ الدَّارُ إِلَى صَاحِبِهَا الْأَوَّلِ[1]» این فرق نگذاشته است و تقیید، فقط این ظهورش در تقیید است به این معنا که زمان معیّن نشده است اما گفته است خودش و نسلش کسی این را موقت بگیرد.

در روایت دوم هم همین طور است وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِي‏ الرَّجُلِ‏ يُسْكِنُ‏ الرَّجُلَ‏ دَارَهُ‏ قَالَ يَجُوزُ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُسْكِنُ الرَّجُلَ دَارَهُ وَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ يَجُوزُ[2]».

در روایت 3/3 دارد:

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ قَالَ كَتَبَ إِلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ «فِي سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ مِائَتَيْنِ» می­گوید در سال 233 زمان امام حسن عسکری(س)‏ «يَسْأَلُهُ عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ خَلَّفَ‏ امْرَأَةً وَ بَنِينَ‏ وَ بَنَاتٍ» از کسی که او مرد و زنش ماند و چندتا پسر و دختر «وَ خَلَّفَ لَهُمْ غُلَاماً» یک برده هم برای این­ها گذاشت که خادم این­ها هست، این جزء ارثش هست، (از عجایب قضایا هست قضیه بردگی بالاخره برای ما حل نشد عین مال خارجی و حیوان خارجی این­ها ارث هستند) «أَوْقَفَهُ عَلَيْهِمْ عَشْرَ سِنِينَ» این غلام را وقف کرد تا ده سال به بچه­های این خدمت کنند «ثُمَّ هُوَ حُرٌّ بَعْدَ الْعَشْرِ سِنِينَ» بعد از ده سال این عبد آزاد می­شود (حالا آن هم یک مصیبتی است عبد وقتی آزاد می­شود هیچ چیزی ندارد، نه شغلی و نه کاری لذا بعضی از برده­هایی که ائمه داشتند وقتی آزاد می­شدند اول گریه آن­ها بود، گاهی دارد در روایات تقاضا می­کردند که ما رد نکنید و بگذارید اینجا بمانیم نه فقط به خاطر شرافت اهل بیت آن که به جای خود ولی اصلا کار هم نداشتند) «فَهَلْ يَجُوزُ لِهَؤُلَاءِ الْوَرَثَةِ بَيْعُ هَذَا الْغُلَامِ» این ورثه می­توانند این غلام را بفروشند موقعی که هنوز آزاد نشده است؟ «وَ هُمْ مُضْطَرُّونَ إِذَا كَانَ عَلَى مَا وَصَفْتُهُ لَكَ» این­ها چاره­ای ندارند پول ندارند غذا بخورند حالا غلام می­خواهند چه کار کنند، طبق خصوصیاتی که گفتم چندتا پسر دارد، دختر دارد، یک زن هست، این­ها مضطر هستند و پول می­خواهند این را بفروشند قبل از اینکه ده سال خدمت تمام شود «فَكَتَبَ لَا يَبِيعُهُ» نباید بفروشند «إِلَى مِيقَاتٍ شَرَطَهُ» نفروشند تا به شرطش برسد، شرطش هم ده سال بوده پس در این ده سال نفروشند اما دارد «إِلَّا أَنْ يَكُونُوا مُضْطَرِّينَ إِلَى ذَلِكَ» اگر مضطر هستند تا آن مدت «فَهُوَ جَائِزٌ لَهُمْ[3]» در اضطرار است.

این بحث اطلاق و تقیید به آن صورت مطرح نیست ولی این را دارد که تا ده سال گفته است خدمت کنند در حقیقت موقت می­شود یعنی ده سال باید صبر کنند ولی در عین حال می­گوید اگر مضطر هستند اشکال ندارد پس به طور کلی هم حکم بین اطلاق و تقیید قرارداده نشده است، بین اضطرار و عدم اضطرار رعایت شده است.

در باب 4 روایت اول «رَجُلٌ‏ أَسْكَنَ‏ رَجُلًا دَارَهُ‏ وَ لَمْ يُوَقِّت» این یعنی همان اطلاق خانه­اش را به یک نفر داده است به عنوان سکنی و زمانی هم معیّن نکرده این اطلاق می­شود، نمی­گوید تصریح کرده است به اطلاق ولی زمان هم معیّن نکرده است اطلاق می­شود «قَالَ جَائِز» این درست است و حبس است
«
وَ يُخْرِجُهُ إِذَا شَاءَ[4]» هر موقع خواست می­تواند بیرونش کند درحالی که طبق بعضی فتاوا اگر اطلاق است بیرونش نکند.

در روایت  «سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ يُسْكِنُ‏ رَجُلًا وَ لَمْ يُوَقِّتْ شَيْئاً» این هم همین طور «قَالَ يُخْرِجُهُ صَاحِبُ الدَّارِ إِذَا شَاءَ[5]» صاحب دار، صاحب خانه هرموقع می­خواهد این را بیرونش کند پس کانّ استفاده می­شود اطلاقش حق دارد طبق این دو سه روایت حالا فتواها را می­بینیم.

در روایت سوم هم این گونه دارد «أَنَ‏ السُّكْنَى‏ بِمَنْزِلَةِ الْعَارِيَّةِ إِنْ أَحَبَّ صَاحِبُهَا أَنْ يَأْخُذَهَا أَخَذَهَا» مثل عاریه می­ماند می­خواهد بگیرد یا می­خواهد بگذارد آن­جا بماند «وَ إِنْ أَحَبَّ أَنْ يَدَعَهَا فَعَلَ أَيَّ ذَلِكَ شَاءَ[6]» میل خودش هست.

از این می­شود استفاده کنیم که اگر موقت شد حق دارد که او را بیرون کند، در باب قبلی میزان اضطرار و غیر اضطرار بود اینجا به طور کلی میزان این است که اگر مطلق است حق دارد که بیرونش کند.

در باب 5 یک قضیه­ای است بین این شخص سائل و ابن ابی لیلا و بعد امام صادق ببینیم چه چیزی از آن استفاده می­شود، عمر بن اذینه می­گوید «كُنْتُ‏ شَاهِداً عِنْدَ ابْنِ أَبِي لَيْلَى» می­گوید پیش ابن ابی لیلا نشسته بودم «وَ قَضَى فِي رَجُلٍ جَعَلَ لِبَعْضِ قَرَابَتِهِ غَلَّةَ دَارِهِ وَ لَمْ يُوَقِّتْ وَقْتاً» ابن ابی لیلا درباره یک کسی که برای بعضی خویشانش یک منفعتی را قرار داده بود منفعت دار که سکنی می­شود وقتی هم معیّن نکرد اطلاق می­شود، اطلاق نه تصریح به اطلاق «فَمَاتَ الرَّجُلُ» کسی که غلّه دارش را به دیگری داده بود این مرد «فَحَضَرَ وَرَثَتُهُ ابْنَ أَبِي لَيْلَى» ورثه این کسی که صاحب خانه بود و مرد آمدند پیش ابن ابی لیلا «وَ حَضَرَ قَرَابَتُهُ الَّذِي جَعَلَ لَهُ غَلَّةَ الدَّارِ» خویشان آن کسی هم که محبس علیه است یعنی به او داده بودند که اینجا بنشیند ورثه او هم آمدند، ورثه دو گروه یکی ورثه صاحب خانه و یکی هم ورثه حبیس به اصطلاح «فَقَالَ ابْنُ أَبِي لَيْلَى أَرَى أَنْ أَدَعَهَا عَلَى مَا تَرَكَهَا صَاحِبُهَا» ابن ابی لیلا گفت به نظر من همان طوری که صاحب خانه گفته بوده باشد وقت معیّن نکرده دست این باشد می­شود که همیشه برای او باشد «فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيُّ» محمد بن مسلم می­گوید «أَمَا إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع قَدْ قَضَى فِي هَذَا الْمَسْجِدِ بِخِلَافِ مَا قَضَيْتَ» محمد بن مسلم معروف می­گوید من به ابن ابی لیلا گفتم حضرت امیر(س) در همین مسجدی که شما نشستید به خلاف حکم شما حکم کرده است «فَقَالَ وَ مَا عِلْمُكَ» ابن لیلا گفت شما چه می­دانی و از چه خبر داری «فَقَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع» از محمد بن علی یعنی امام باقر شنیدم «يَقُولُ قَضَى عَلِيٌّ ع بِرَدِّ الْحَبِيسِ وَ إِنْفَاذِ الْمَوَارِيثِ» حضرت فرمود وقتی آن شخص مرد یعنی صاحب­خانه مرد این حبیس برمی­گردد از استفاده آن شخص و به ارث برمی­گردد و به ورثه صاحب­خانه می­رسد «فَقَالَ لَهُ ابْنُ أَبِي لَيْلَى هَذَا عِنْدَكَ فِي كِتَابِكَ» ابن ابی لیلا به من گفت که این در این کتاب شما هست؟ «قَالَ نَعَمْ» بله «قَالَ فَأَرْسِلْ وَ ائْتِنِي بهِ» گفت اگر می­شود کتاب را بیاور من ببینم «فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَلَى أَنْ لَا تَنْظُرَ مِنَ الْكِتَابِ إِلَّا فِي ذَلِكَ الْحَدِيثِ» می­گوید کتاب را می­آورم به شرط اینکه فقط همین جا را ببینی و جاهای دیگرش را نبینی، (حالا چرایش را نمی­دانیم) «قَالَ لَكَ ذَلِكَ» اشکال ندارد این شرط را می­پذیرم «قَالَ فَأَحْضَرَ الْكِتَابَ وَ أَرَاهُ الْحَدِيثَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْكِتَابِ فَرَدَّ قَضِيَّتَهُ[7]» فتوایش را عوض کرد و طبق آن فتوای امام باقر شد.

طبق این روایت و مطلبی که امام باقر نقل کرده از قول امام باقر از کتاب حضرت امیر به اصطلاح فتوای ایشان اینجا معلوم می­شود که وقتی صاحب­خانه به طور مطلق این را قرار داده است حضرت فرموده است که برمی­گردانیم.

در آن روایت قبل داشت که اگر مضطر است برگردد، بعضی روایات می­گفت همین­که وقت معین نکرده است برگرداند این تقریبا به این بیشتر می­خورد که اگر وقت معیّن نکرده است این می­تواند پس بگیرد و جزء ارث قرار می­گیرد برای ورثه او می­شود.

روایت دوم را هم ببینید:

«كُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى ابْنِ أَبِي لَيْلَى فِي‏ مَوَارِيثَ‏ لَنَا لِيَقْسِمَهَا» عبدالرحمن جعفی می­گوید من پیش ابن ابی لیلا می­رفتم برای اینکه ارث ما را تقسیم کند (یکی از مشکلات ارث همین حسابرسی­ها است از نظر فقهی کتاب الارث مشکل زیادی ندارد و مسائل زیاد فقهی ندارد مهم بررسی­های ریاضی است که چگونه تقسیم کنند و به ورثه طبق حق واقعی برسد می­گوید می­رفتم پیش دیگری حالا بیشتر این کارها را محضرها انجام می­دهند تقسیم پول و این­ها)، می­گوید من پیش ابن ابی لیلا می­رفتم برای تقسیم همین ارث «وَ كَانَ‏ فِيهِ‏ حَبِيسٌ» یک موردی برای عنوان حبس پیش ایشان بود «فَكَانَ يُدَافِعُنِي» و با من درگیر می­شد «فَلَمَّا طَالَ» وقتی طول کشید درگیری ما با ابن ابی لیلا، او یک حرفی می­زد و من نمی­پذیرفتم «شَكَوْتُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» شکایتش را بردم پیش امام صادق «فَقَالَ أَ وَ مَا عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَمَرَ بِرَدِّ الْحَبِيسِ وَ إِنْفَاذِ الْمَوَارِيثِ» مگر نمی­دانی که پیغمبر حکم کرده است مالی که محبوس است برگردد یعنی بعد از موت حابس آن حبس برمی­گردد به حابس و جزء ارث قرار می­گیرد یعنی درصورتی که مطلق است اطلاق ندارد ولی منظور همین است طبق آن روایات که اطلاق داشت، تصریح به اطلاق نکرده ولی گفته توقیت نیست «قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَفَعَلَ كَمَا كَانَ يَفْعَلُ» آمدم پیش ابن ابی لیلا گفتم که امام صادق چنین گفتند که حبیس را برگردانید و جزء ارث قرار دهید «فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي شَكَوْتُكَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع» به ابن ابی لیلا گفتم شکایتت را بردم پیش امام صادق «فَقَالَ لِي كَيْتَ وَ كَيْتَ» حضرت این گونه به من فرمود و برخلاف نظر تو «قَالَ فَحَلَّفَنِي ابْنُ أَبِي لَيْلَى أَنَّهُ قَالَ ذَلِكَ فَحَلَفْتُ لَهُ عبدالرحمن می­گوید ابن ابی لیلا من را قسم داد که همین است که می­گویی؟ یعنی حتما حبیس برگردد و جزء قرار بگیرد؟ من هم قسم خودم‏ «فَقَضَى لِي بِذَلِك[8]».

این روایت را ملاحظه کردید ندارد اطلاق ولی همین که می­گوید وقت معیّن نکرده است منظور از اطلاق همین است نه اینکه تصریح به اطلاق کند، همین که وقت معیّن نکرده است این برمی­گردد.

بنابراین دو دسته روایات می­شود، یک دسته روایات می­گوید همین که وقت معیّن نکرد برمی­گردد و جزء ارث است وقتی حابس می­میرد، بعضی روایات دارد که میزان اضطرار و عدم اضطرار است در بیرون کردن آن طرف، حالا به هرحال اطلاق را بپذیریم؟

آن روایتی که می­گوید مضطر است این برای زمان بود، ظاهرش این بود که موقّت است، ده سال آن غلام را گذاشته بود که خادم بچه ها باشد موقّت می­شد، اگر موقّت هست میزان اضطرار است، اگر موقّت نیست اطلاق است که اختیار دست حابس است.

در یک روایتی راجع به حبس یک کنیز است، آن­جا غلام داشت اینجا کنیز، «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ‏ رَجُلٍ‏ جَعَلَ‏ لِذَاتِ‏ مَحْرَمٍ جَارِيَتَهُ حَيَاتَهَا» یک کسی کنیز خودش را داد به یکی از محارمش در طول حیات این کینز تا این کنیز زنده هست در اختیار شما «قَالَ هِيَ لَهَا[9]» داعش تقریبا همین کار را می­کند اسرائی که می­گیرد برای همیشه در اختیار خودشان است لابد بعضی فیلم­ها را هم می­بینید داعش را که نشان می­دهند این هم جزء کارهای داعش است که جزء احکام آن­ها هست و عمل می­کند، زن­ها را می­گیرند و چون این­ها به عنوان یا کافر هستند یا شیعه را کفر می­دانند و همین طور ایزدی­ها را به حکم کفر می­دانند که دخترهای این­ها را اسیر می­کنند و اسیر که شدند در اختیار آن­ها هستند، در طول زندگی­اش این دختری که یک جا اسیر شده حالا هرکجا اسیر شده و چگونه معلوم نیست این را در اختیار این شخصی که از خویشان این بوده قرار دادند می­گوید این برای تو، خدا نیاورد روزی که یک چنین مسائلی پیش بیاید، یکی از طلاب قصر شیرین پیش من آمد و گفت وقتی حمله کردند به قصر شیرین مردها را از زن­ها جدا کردند و جوان­ها را هم از پیرها جدا کردند بعد خطاب کردند به سربازهای عراق یعنی خود رؤسای فرماندهی عراق به سربازهایشان خطاب کردند گفتند این دخترها برای شما، هجوم سرتاسری شد به طرف این­ها و هرکسی یا هرچند نفری یک نفر را بردند، بعضی­ها هم با خودشان عراق بردند، آن­هایی که با خودشان عراق بردند در موقع تبادل اسراء یا آزادی این­ها آزاد شدند و می­دانستند مردم که این­ها در اختیار مردهای عراق بودند و در فرماندهی ارتش این می­گفت این زن­هایی که می­دانستند این گونه هست این­ها را بردند خود مردم قصر شیرین در کوه­های اطراف و همه را کشتند.

در روایت بعدی شبیه این است عن الرجل یکون این که می­خوانیم مورد را نشان می­دهد چون گفتیم مورد حبس وقفش درست است حبسش هم درست است و یک مورد هم انسان­ها، غلام، برده، کنیز، فرقی نمی­کند، «سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ يَكُونُ‏ لَهُ‏ الْخَادِمُ‏ تَخْدُمُهُ» یک کسی یک خادمی دارد «فَيَقُولُ هِيَ لِفُلَانٍ تَخْدُمُهُ مَا عَاشَ» این را حبس می­کند به این معنا می­گوید این خادم من برای فلانی تا زنده هست آن­جا خدمت کند، به صرف همین که می­گوید برای فلانی برای فلانی می­شود منتهی ملک منفعت می­شود نه ملک عین «فَإِذَا مَاتَ فَهِيَ حُرَّةٌ» اگر او مرد این خادمش که کنیز بوده این آزاد است «فَتَأْبِقُ الْأَمَةُ قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ الرَّجُلُ» قبل از آن­که آن رجل یعنی آن حبیس له قبل از اینکه او بمیرد این زن فرار کرد چند سال فرارش طول کشید «بِخَمْسِ سِنِينَ أَوْ سِتَّةٍ» «ثُمَّ يَجِدُهَا وَرَثَتُهُ» ورثه او بعدا این کنیز را پیدا کردند، (من یک وقتی عرض کردم ماندیم که وقتی اسیر را می­گیرند بکشند یا آزاد کنند یا زندان کنند، بهترین راه همین است که به خانواده­ها بسپارند برای ترتیبتشان در حقیقت منتهی خیلی از آن­ها فرار می­کردند اما می­گفتند نسبت به آن موارد دیگر این بهتر است) «أَ لَهُمْ أَنْ يَسْتَخْدِمُوهَا قَدْرَ مَا أَبَقَتْ» به مقداری که این فرار کرده بوده می­توانیم بگیریم استخدامش کنیم؟ پنج شش سال کار نکرده و فرار کرده مثل یک نفری که اجیر شده پنج شش سال کار باید بکند و اگر کار نکرد مدیون است این هم کانّ این گونه است «قَالَ إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ فَقَدْ عَتَقَتْ[10]» وقتی صاحب این، آن کسی که این کنیز برای او بوده وقتی او فوت کرد دیگر آن کنیز هم آزاد شد.

این را هم ملاحظه می­کنید که اطلاق است و اطلاقش هم حکمش این بوده که وقتی خود حابس وقتی می­میرد این هم دیگر تمام می­شود یعنی به ارث برمی­گردد مثل اینکه در آن روایات داشت که به ارث برمی­گردد.

در روایت 1 باب 7 می­گوید «كَتَبْتُ إِلَيْهِ مَيِّتٌ أَوْصَى بِأَنْ يُجْرَى عَلَى‏ رَجُلٍ‏ مَا بَقِيَ‏ مِنْ‏ ثُلُثِهِ‏ وَ لَمْ يَأْمُرْ بِإِنْفَاذِ ثُلُثِهِ» نوشتیم به امام یک کسی مرده وصیّت کرده است که مابقی از ثلثش را به فلان کس بدهند اما نگفت اصل ثلث چیست و چه کار کنید «هَلْ لِلْوَصِيِّ أَنْ يُوقِفَ ثُلُثَ الْمَيِّتِ بِسَبَبِ الْإِجْرَاءِ» آیا وصی می­تواند ثلث میت را وقف کند به سبب اجرا که گفت او اجرا کنید مازاد از ثلث را، می­توانیم همه این را وقف کنیم؟ «فَكَتَبَ ع يُنْفِذُ ثُلُثَهُ وَ لَا يُوقِفُ[11]» ثلث را انفاذ کنید ولی وقف نکنید چون میت نگفته است وقف.

در روایت 2 هم همین طور دارد « يُنْفِذُ ثُلُثَهُ وَ لَا يُوقِفُ[12]» و چند روایت به این معنا دارد، حالا این هم ندارد که اطلاق است یا تقیید ولی کلا دارد که مابقی از ثلثش را در این راه مصرف کنند که در حقیقت می­شود حبس در خدمت است، اینجا دارد که وقف ولی وقفش منظور حبس است، این برای خدمت آن­ها است، ظاهرا این گونه باید معنا شود و لو تصریح ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] وسائل باب3 ح1

[2] وسائل باب3 ح2

[3] وسائل باب3 ح3

[4] وسائل باب4 ح1

[5] وسائل باب4 ح2

[6] وسائل باب4 ح3

[7] وسائل باب5 ح1

[8] وسائل باب5 ح2

[9] وسائل باب6 ح1

[10] وسائل باب6 ح2

[11] وسائل باب7 ح1

[12] وسائل باب7 ح2






   یک‌شنبه 10 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما