صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه نوزدهم






باسمه تعالی


دو روایت از این بحث مانده بود که این را تکمیل کنیم، در همین بحث سکنی روایت 1/7 مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ قَالَ: «كَتَبْتُ إِلَيْهِ مَيِّتٌ أَوْصَى بِأَنْ يُجْرَى عَلَى‏ رَجُلٍ‏ مَا بَقِيَ‏ مِنْ‏ ثُلُثِهِ‏ وَ لَمْ يَأْمُرْ بِإِنْفَاذِ ثُلُثِهِ» یک کسی، یک میتی وصیت کرده پیداست یعنی قبل از موتش، میتی وصیت کرده است که اجرا شود، جریان داشته باشد بر کسی ما بقی من ثلثه مقداری که از ثلثش باقی است، اصل ثلث را نگفته و توضیح نداده است، دستوری برای انفاذ ثلث معیّن نکرده است فقط گفته است ما بقی من ثلثه را بدهید به فلان کس «هَلْ لِلْوَصِيِّ أَنْ يُوقِفَ ثُلُثَ الْمَيِّتِ بِسَبَبِ الْإِجْرَاءِ» او وصیّت کرده بوده به یک نفر که ما بقی بثلثه را بدهد به یک شخصی حالا این وصی می­تواند ثلث میّت را یعنی همه ثلث را وقف کند به آن جریانی که او گفته بود به فلان شخص بدهید این ثلث را وقف کند در همان جریان، نگفته است ثلث را چه کار کنید فقط گفته است مابقی این ثلث را بدهید به فلان شخص آن هم به صورت جریان، آیا وصی می­تواند ثلث میّت را کلا چون او نگفت ثلث را چه کار کنید فقط مابقی از ثلث را گفت به او بدهید کل ثلث میت را وقف کند بسبب الاجراء یعنی در همان مسیر جریان او گفته است وقف شود، اصلا جریان یا صدقه مستمره هست یا وقف است، جریان یعنی چیزی دفعی نیست «فَكَتَبَ ع يُنْفِذُ ثُلُثَهُ وَ لَا يُوقِفُ[1]» حضرت فرمود ثلثش را بدهد و وقف هم نکند.

یک روایت دیگر هم به همین مضمون دارد «سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ يُوقِفُ‏ ثُلُثَ الْمَيِّتِ بِسَبَبِ الْإِجْرَاءِ» صفوان بن یحیی است که از امام می­پرسد می­گوید درباره کسی که ثلث میّت را وقف کرد در مسیر جریان یعنی او گفته است جریان بده و این وقف کرد «فَكَتَبَ ع يُنْفِذُ ثُلُثَهُ وَ لَا يُوقِف‏[2]» وقف نکند انفاذ کند، انفاذ معنایش این است که انجام دهد و به دفعی می­خورد، نگفته است جریان، می­خورد به دفعی که یک دفعه ثلث را بده، چرا؟ اگر بنا هست ثلث را بدهد چه جریان و چه دفعی ثلث را دارد می­دهد.

حدیث اولی که خود میّت جریا را گفته بوده آن وقت حضرت می­گوید وقف نباشد انفاذ کنید، انفاذ هم یا معنای فوریت می­دهد یا چیزی شبیه این که معنای دفعی هست در حقیقت، این دو روایت را نفهمیدیم که چگونه معنا می­شود.

ظاهرش این است که او گفته است جریان که وقف هم مصداق جریان است، حضرت فرموده انفاذ دفعی، و جریان نباشد چیزی که به نظر من می­آید این است که ورثه قابل اعتماد نیستند، چیزی که می­گذارند که مستمرا عمل کنند و تدریجی است یک ماه یا دو سه ماه عمل می­کند بعد فراموش می­شود تجربه هم نشان داده است، روز اولی که پدر می­میرد بچه­ها همه دنبال این هستند که برایش نماز بدهند، روزه بدهند و امثال این­ها وقتی یک قدری می­گذرد فراموش می­شود خیلی شده مکرر گفته اند که بقیه­اش را ما خودمان می­خوانیم، حالا دیگر رسم شده است که روزه را می­گویند خودمان می­گیریم قبلا این­ها می­فرستادند به مراکز و موارد خاصی انجام می­شد که مورد نیاز افراد بود حالا می­گوید خودمان نماز را انجام دهیم و روزه را هم انجام دهیم، روز اول این گونه نیستند چند روز که می­گذرد این گونه هستند، من فکر می­کنم که معنایش این باشد.

مطلب دوم در باب 8 یک روایتی است که ببینیم این را چگونه معنا می­کنیم مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ نَافِعٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «سَأَلْتُهُ‏ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ جَعَلَ‏ لِرَجُلٍ‏ سُكْنَى‏ دَارٍ لَهُ» پرسیدم از کسی که برای دیگری سکنی خانه­اش را قرار داد «مُدَّةَ حَيَاتِهِ» تا زمان حیاتش، حیات چه کسی؟ مرحوم شیخ حر عاملی نوشته است مالک یعنی صاحب دار یعنی منظور صاحب خانه و مالک «يَعْنِي صَاحِبَ الدَّارِ» «فَمَاتَ الَّذِي جَعَلَ السُّكْنَى وَ بَقِيَ الَّذِي جُعِلَ لَهُ السُّكْنَى» مرد آن کسی که سکنی قرار داده بود مثلا وقف کرده بود و ماند آن مجعول له آن کسی که سکنی به او دادند، (حالا تا ببینیم این یعنی چه) حالا سؤالش این است «أَ رَأَيْتَ إِنْ أَرَادَ الْوَرَثَةُ أَنْ يُخْرِجُوهُ مِنَ الدَّارِ أَ لَهُمْ ذَلِكَ» به حضرت می­گوید آیا به نظر شما اگر ورثه بخواهند این آدم را از این خانه بیرون کنند می­توانند؟ «قَالَ فَقَالَ أَرَى أَنْ يُقَوَّمَ الدَّارُ بِقِيمَةٍ عَادِلَةٍ» حضرت فرمود به نظر من این خانه را قیمت کنند به قیمت عادله «وَ يُنْظَرُ إِلَى ثُلُثِ الْمَيِّتِ» نگاه کنند ببینند ثلث میت چقدر است «وَ إِنْ كَانَ فِي ثُلُثِهِ مَا يُحِيطُ بِثَمَنِ الدَّارِ» اگر در ثلث میّت این قدر هست که در ثلث این خانه به اندازه آن ثلث هست «فَلَيْسَ لِلْوَرَثَةِ أَنْ يُخْرِجُوهُ» ورثه نباید بیرونش کنند ثلثش کانّ در این خانه است و داده این بنشیند «فَإِنْ كَانَ الثُّلُثُ لَا يَفِي بِثَمَنِ الدَّارِ» اگر ثلث به قیمت این خانه نمی­رسد یعنی ثلث کم می­آورد «فَلَهُمْ أَنْ يُخْرِجُوهُ» می­توانند بیرونش کنند چون او فقط حق ثلث دارد ثلثش هم به قیمت این خانه نمی­رسد خانه بیش از ثلث است «قِيلَ لَهُ» یک کسی به حضرت گفت «أَ رَأَيْتَ إِنْ مَاتَ الرَّجُلُ الَّذِي جُعِلَ لَهُ السُّكْنَى بَعْدَ مَوْتِ صَاحِبِ الدَّارِ» اگر کسی که سکنی به او داده شده بعد از مردن صاحب خانه بمیرد، اول صاحب خانه مرد بعد هم او مرد «تَكُونُ السُّكْنَى لِوَرَثَةِ الَّذِي جُعِلَتْ لَهُ السُّكْنَى» حالا که هر دو مردند حق سکنی مال ورثه مجعول له هست یا خیر هر دو مردند «قَالَ لَا[3]» نه، حق ندارد، برای اینکه او مرده و این هم مرده است.

مرحوم شیخ طوسی فرموده که این صاحب الدار اگر مالک خانه است مالک که فورا این باطل می­شود، گفه است مدة حیاته تا زنده­ام بدهید این بنشیند، اگر مدة حیاته یعنی مدت حیات صاحب خانه حالا صاحب خانه مرد تمام می­شود، این وقف یعنی سکنی باطل می­شود، دیگر قیمت عادله و بررسی و این­ها معنا ندارد، اگر چنان­چه می­گوید آن­که صاحب خانه هست این مرد در عبارت این گونه بود مدة حیاته، اگر به صاحب خانه بزنیم می­گوید تا زنده هستم این بنشیند از اول موقت و محدود بوده پس اگر مرد او نباید بنشیند این­ها حق دارند بیرونش کنند اما اگر چنان­چه صاحب خانه نه مالک، صاحب به معنای مالک نگیرید صاحب به معنای آن بگیرید یعنی آن کسی که با این خانه همراه است یعنی آن کسی که در این خانه نشسته است مجعول له سکنی این صاحب خانه است به معنای همراه، همیشه با خانه هست، اگر این را می­گیرید این درست است برای اینکه می­گوید این حق داد و گفته که این در این خانه بنشیند آیا این قیمت خانه به ثلث می­رسد، کمتر از ثلث است، بیش از ثلث است؟ این می­خواهد برای همیشه به این بدهد، این چطور می­شود؟

عبارت مرحوم شیخ این است می­گوید ما تضمّن هذا الخبر من قوله یعنی صاحب الدار این صاحب الدار که صاحب خانه معنا کرده است غلطً من الراوی و وهب من الراوی فی التعویل در مصداق، تعویل به معنای ریشه یابی است منظور مصداق است چون مصداق معیّن کردند در حقیقت ریشه یابی مفهوم است در قرآن اما تفسیر تأویلی قبول داریم نه تفسیر لغوی حالا البحث فی محلّه، لأنّ الاحکام التی ذکرها بعد ذلک احکامی که بعد امام فرموده آن احکام یعنی قیمت خانه را معین کردند ما ببینیم بیش از ثلث است یا کمتر از ثلث است انّما یصحّ اذا کان قد جعل السکنی حیاة من جعلت له الکسنی در صورتی این درست است که سکنی را به مدت زمانی که حیات این من جعل له السکنی هست بگیریم فحینئذ است که یقوّم ینظر باعتبار ثلث و زیاده و نقصانش اما لو کانت جعل له مدة حیاته یعنی صاحب الدار صاحب خانه، اگر مدت این باشد که لکان حین مات بطلت السکنی تا مرد سکنی تمام می­شود و لم یحتج الی تقویمه و اعتباره والثلث که این ثلث زیادی هست یا کمتر هست، پس در حقیقت صاحب الدار به معنای صاحب خانه نگیرید به معنای مصاحب بگیرید کسی که همراه این خانه هست یعنی همین من جعل له الکسنی.

بعضی روایات یک قدری فهمش مشکل است قدیما خود روایات را به صورت درسی می­خواندند حالا روایات را در خیلی از درس­ها اصلا دیده نمی­شود، متن کلمات فقهاء هست و بررسی و این­ها و مفاد روایات، دیدن خود روایات و آشنا شدن با کلمات اهل بیت خیلی مهم است این بود که خواستم این دو سه روایت تا حدودی معنایش معلوم شود.

ما می­خواستیم احیاء موات را شروع کنیم بعد دیدم کفارات که بعضی آقایان هم دیروز خواستند نسبت به احیاء موات مباحثش خیلی کمتر است، زودتر تمام می­شود بنابراین تصمیم گرفتیم کفاره را تمام کنیم بعد احیاء موات را عرض کنیم.

کفر به معنای پوشش است و این پوشش در روایات و آیات ما مورد توجه زیاد قرار گرفته بعضی­هایش به صورت وجوب، بعضی­ها هم به صورت ندب و استحباب، اصل کفاره لازم است برای اینکه لغزش­های انسان­ها بسیار زیاد است و اگر مجازاتی برای تخلف از قوانین قرار داده نشود جعل قوانین لغو می­شود، قانون جعل کنند و مجازاتی هم برای متخلّف معیّن نکنند این قانون لغو می­شود.

یکی از این مجازات­ها، مجازات­هایی است که در انواع حدود آمده است، جرائم مالی یکی از این مجازات­ها هست حتی روزه ممکن است این گونه باشد یک ریاضتی است که در حقیقت به عنوان مجازات است یعنی لغزش­هایی که انجام می­شود با این روزه گرفتن­ها لغزش­ها از بین می­رود، از بعضی روایات هم استفاده می­شود که بعضی گناهان که کرده است چنین و چنان می­شود این­ها جرائم مالی یا جرائم عملی، جرائم کتک کاری و تعذیب، آزار دادن و اذیت کردن و این­ها، این­ها یکی از انواع کفاره­ها هست، حدود و تعزیرات اصلاح می­کند در روایات دارد کسانی که جرم­هایی حد دار و این­ها مرتکب شدند وقتی حد به آن­ها جاری می­شود دیگر در قیامت خدا مؤآخذه نمی­کند و لو اینکه خودش نخواسته گرفتار شود گرفتنش که چنین کاری کردی وقتی حد اجرا می­شود دیگر در قیامت خدا عذابش نمی­کند.

در خود قیامت وقتی خدا می­خواهد تعیین و تکلیف برای این بکند آن کفاره است خودش مشکلاتی که در محشر می­بیند، ناراحتی­های دنیایی که می­بینیم هرکسی در دنیا مشکلاتی پیدا می­کند روایت دارد که مؤمن حتی یک تب که می­کند این برای اصلاح کارهایش است، در حقیقت یک نوع کفاره است، استغفار به حسب روایات کفاره هست، خطوراتی که در ذهن افراد حتی مقرّبین افراد اولیاء خدا پیش می­آید گاهی یک خیال است، معروف است که وقتی سید مرتضی و سید رضی را بردند پیش شیخ مفید جایزه­ای بعد خواست بدهد گفت هرکدام که گناه کبیره نکردید حتی دست جلو آوردند، گفت هرکدام صغیره نکردید هردو دست آوردند جلو، گفت هرکدام خیال گناه نکردید اینجا یکی از آن­ها دست جلو آورد و آن دیگری دست جلو نیاورد خیال کرده بوده، خود این خطورات گاهی از اوقات خطوراتی است که خطور گناه هست گاهی خطوری است که توجه می­کند و للله خودش را منصرف می­کند این یک نوع کفاره است.




[1] وسائل باب7 ح1

[2] وسائل باب7 ح2

[3] وسائل باب8 ح1






   یک‌شنبه 10 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما