صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

کفارات جلسه هشتم







باسمه تعالی


واقعش این است که این مسأله عتق کافر یک قدری بیشتر باید در آن قول شود، بعضی فقهاء عقیده بر این دارند که اشکال ندارد کافر هم می­شود عتق شود، از جمله کسانی که این عقیده را دارند که می­گویند عتق کافر هم جایز است از مرحوم شیخ طوسی نقل شده است ابن جنید اسکافی عقیده­اش این است به طور جد مرحوم محقق در شرایع فیه تردد فیه تأمل دارد منتهی بعد می­گوید اعتبار ایمان اشبه است به این تعبیر.

اول ببینیم اصل در قضیه چه اقتضاء می­کند، اگر اصل اقتضاء کرد ایمان باید باشد طبق اصل ببینیم دلیل خاصی هست یا خیر، بعضی­ها معتقدند اصل عدم برائت یعنی ما نمی­دانیم بدون اعتبار ایمان برئ الذمه شدیم در عتق بردگان یا خیر؟ اصل عدم برائت ذمه هست، خیلی­ها در اینجا اعتقاد دارند محل شبهه دارند در این اصل ببینیم اصل چه اقتضاء می­کند.

به حسب ظاهر همین اصل عدم برائت ذمه، نمی­دانیم برئ الذمه شدیم یا خیر اصل عدم برائت ذمه هست ولی می­توان گفت این اصل مسبّب است اینجا اصل سببی و مسبّبی است و اصل در سبب مقدم اول اصل در مسبّب است چرا؟ برای اینکه وقتی برئ الذمه می­شویم یا نمی­شویم مسبّب از این هست که آیا در عتق ایمان شرط است یا شرط نیست، اصل سببی مقدم است بر اصل مسبّبی بنابراین شک می­کنیم که ایمان شرط هست یا شرط نیست اصل عدم اشتراط بنابراین برائت می­شود، در اصل­های سببی و مسببی این روشن است که اصل سبب مقدم بر اصل مسبّب است بنابراین اصل این را اقتضاء می­کند.

صرف نظر از اصل ببینیم چه چیزی اقتضاء می­کند آیات قید ایمان را بعضی جاها ذکر نکرده است، در آیات متعددی در مسأله رقبه آمده است هم در قتل و هم در غیر قتل، بعضی از این آیات در قضیه قتل خطئی است جاهای دیگر هم هست، در آیه 92 نساء، 267 بقره، 89 مائده، 177 بقره، 3 مجادله، 60 توبه، 13 بلد بعضی جاهای دیگر هم هست، در این موارد بعضی درباره قتل است و بعضی درباره مصرف زکات است، فرقی نمی­کند بالاخره شارع اعتبار کرده یا نکرده است در این مسائل دخالت دارد حالا بعضی از آن­ها در مورد کفارات و قتل و این موارد است و بعضی­ها در مورد پرداخت زکات، آیا رقبه در این موارد احکام شرعی باید با قید ایمان باشد یا خیر، اصل را گفتیم صرف نظر از اصل می­توانیم به اطلاق این­ها تمسک کنیم یا فی الرقاب در مورد مصرف زکات رقاب، نگفته است رقاب مؤمنة، مؤمن، بتوانیم به اطلاقش تمسک کنیم بنابراین به هر رقبه­ای که زکات دادید قبول است، در کفارات هم به هر رقبه­ای که دادید و مصرف شد قبول است الّا آن­جایی که به خصوص ذکر شده باشد مثل قتل خطائی.

شبهه این است که آیا این مطلقات در مقام بیان از این جهت هستند؟ اطلاق باید در مقام بیان باشد، گفته است که زکات را در مورد رقاب، آزاد کردن برده­ها خرج کنید این در مقام اصل این هست که یکی از مصارف مورد عتق رقبه هست اما در بیان این نیست که چه شرایطی دارد، آن جهت نیست، در حقیقت زکات را می­گوید نه رقبه را، می­خواهد بگوید یکی از مسائل زکات این مورد است نه در مقام بیان شرایط این مورد، خلاصه آیاتی که در مورد زکات هست در رقاب و مانند این­ها زکات را نشان می­دهد نه رقبه را بخواهد نشان دهد، در مقام بیان آن جهت است نه این جهت بنابراین اطلاق نمی­توانیم از این بگیریم.

پس اصل می­توان بگوییم عدم اشتراط ایمان، سببی و مسبّبی است، اطلاقات می­ماند، از اطلاقات هم که نمی­توان اطلاق گیری کنیم چون در مقام بیان نیست بنابراین از اینکه اعتبار ایمان هست یا نیست چیزی از آیات معلوم نمی­شود الّا آن مواردی که به خصوص ذکر شده رقبه مؤمنه.

یک مطلب دیگری و آن این است که می­شود بگوییم که بعضی جاها که ذکر کرده است این دلیل شود بر همه جا، این بیان می­خواهد بیانش این هست که این یک عبادت است، شکی نیست که عتق رقبه مثل صدقه هست، آزاد کردن دیگران در مسیر خدمت به هم نوع است یعنی از باب یک نوع صدقه است و صدقه عبادت است، عتق رقبه هم عبادت است و این عبادات اولاً قصد قربت می­خواهد علاوه بر قصد عنوان و این­ها، این مشخص، آن وقت اگر یک جا بیان شد این عبادت موارد دیگر منزل بر همان است نظیر اینکه نماز را گفته­اند حمد و سوره و رکوع و سجود پس هرکجا می­گویند دو رکعت نماز بخوان منزل بر همان است عبادات­ها مثل هم هستند، عبادت این طور نیست که جدای از هم این­ها باشند، نماز را بیان کرده است لاصلاة الّا بطهور، لاصلاة الّا بفاتحة الکتاب، لاصلاة الّا برکوع و سجود، الصلاة ثلثه رکوع ثلثه سجود ثلثه طهارة در روایات هرکجا وقتی گفتند دو رکعت نماز بخوان منزّل می­شود بر همان که توضیح دادیم.

به این می­توانیم تمسک کنیم؟ آن وقت بگوییم پس در قتل خطائی که ذکر ایمان آمده است بنابراین همه جا این گونه هست، این به چه دلیل؟ اگر یک جا قید شد، در این نماز سوره زلزال را بخوانید مثل آن­چه که در نماز جعفر طیار هست و نمازهای دیگر که قیدی در آن آمده است حالا به هرجهت بیان شده است، ما می­توانیم بگوییم که بعضی نمازهای دیگر هم که بیان نشده است مثل این است؟

خلاصه هم بیان به مورد شرط داریم و هم بیان به طور حر و آزاد، اگر یک موردی شک کردیم به آن مورد حر و آزاد حمل کنیم یا به این مورد مقیّد به این قید؟ چیزی به دست نمی­آید، نه به اطلاق می­توان تمسک کرد برای اینکه اطلاق در مقام بیان این حیث نیست مثلا زکات را می­گوید و نه به تقیید می­توان اخذ کرد برای اینکه تقیید در مورد قتل خطائی بوده، ما در جایی که یک مورد دیگری است و شک داریم چطور حمل بر این کنیم، صرف اینکه بگوییم این عبادت است و عبادت در مسیر خدا هست، آیا می­توان این گونه درست کنیم یعنی بگوییم که عتق رقبة مثل صدقه هست در مسیر خدا هست و قاعده­اش این است که مسیر خدا مناسب با شرط ایمان است، صدقه بدون ایمان خیلی مفهوم ندارد.

بعید نیست که راه­هایی که به آن تمسک شود این راه شاید بهتر باشد که من دارم خرج می­کنم از کیسه خودم یا دیگران به هرصورت در مسیر خدا هست و برای آزاد کردن انسان­ها آن وقت یک کسی را آزاد کنیم که می­آید علیه دین فعالیت می­کند، عتق رقبه کافر این گونه هست، یک کافری که مقیّد و در بند است آزادش کردیم به خاطر خدا که بیاید علیه مسلمان­ها بجنگد معنایش این می­شود، بعید نیست این وجه بهترین وجه باشد، نه اصل بتوانیم بهره ببریم نه از اطلاقات ولی بعید نیست این حرف مناسبی است و این را به ذهن بررسی کنیم، به نظر می­رسد که عدم ذکر ایمان نه به خاطر اینکه ایمان شرط نیست بلکه به خاطر وضوح قضیه هست، مطلب واضح هست که در مسیر خدا می­خواهیم کار کنیم بعد یک کاری کنیم که اصل اسلام را مورد هجوم قرار دهیم این نمی­سازد بنابراین ایمان را باید شرط بدانیم.

علی ای حال بهترین وجه همین است، برائت که خیلی­ها به آن تمسک کردند به درد نمی­خورد عرض کردم اصل سببی و مسبّبی است، اطلاقات به درد نمی­خورد چون در مقام بیان این حیث نیست اصل زکات را می­گوید، اصل ممنوعیت قتل را می­گوید حالا در قتل به خصوص ذکر شده مشکلی نداریم، بنابراین پس شاید نکته­اش همین باشد که در مسیر خدا معنا ندارد یک کاری کنیم بر علیه خدا، این در ذهن هیچ کسی وارد نمی­شود.

ممکن است بگویید چرا جاهای دیگر نگفتند در قتل خطائی گفته­اند، شاید جهتش این باشد که در اوائل اسلام قضیه شاید برای همه روشن نبوده محتاج بوده که توضیح بدهیم، مطرح شده قتل خطائی آن هم ذکر شده ایمان که روشن باشد برای اینکه خیلی همه به حقیقت اسلام وارد نبودند اما کم کم وقتی جا افتاد و روشن شد که در مسیر خدمت به مذهب این کار انجام می­گیرد دیگر همه فهمیدند، به قول شما ارتکاز، به قول ما بگویید فطرت سلیمه، فطرت سلیم و سالم این متوجه می­شود این کاری که در مسیر خدا هست معنا ندارد که ضد خدایی کار کند لذا بعداً دیگر در آیات ذکر نمی­شود و فی الرقاب نمی­گوید رقاب مؤمن دیگر گفتن ندارد حالا دو جا اول کار گفته است تا جا بیفتد و جا افتاد مشخص است که ایمان شرط است و احتیاجی به گفتن نیست.

خلاصه اینکه در موارد عتق همه جا نه در آیات و نه در روایات، همه جا تصریح ندارد که ایمان، می­توانیم ایمان را شرط بگیریم و می­توانیم بگوییم شرط نیست، اصلش را هم گفتیم که اصل اقتضاء می­کند برائت از اشتراط، برائت از شرطیت، اینکه نگفته است شاید نکته­اش این است که مطلب واضح هست که معنا ندارد که یک کاری در مسیر خدا برعلیه خدا باشد بنابراین ایمان را بگوییم شرط است.

در بعضی روایات هم که ایمان آمده است آن­ها را بگوییم تأیید همان فطرت سلیمه است، در باب 7 از ابواب کفارات روایت 1 که در مورد مولود مسلمان است، اسلام یعنی همان ایمان که خدا را قبول کند روایت 1/7 در حدیث ظهار دارد «وَ الرَّقَبَةُ يُجْزِي‏ عَنْهُ‏ صَبِيٌ‏ مِمَّنْ وُلِدَ فِي الْإِسْلَام‏[1]» عتق رقبه که می­خواهید انجام دهید عتق یک بچه­ای که در اسلام متولد شده است او را آزاد کنید کافی است، اگر ایمان شرط نبود به چه درد می­خورد که وُلد فی الاسلام، مشخص است که وُلد فی الاسلام یعنی از باب اینکه یکی از والدینش مسلمان هستند این هم حکم اسلام دارد، اسلام حکمی را شرط دانستیم و اسلام حقیقی به طریق اولی هست.

در روایت 2/7: قَالَ عَلِيٌّ ع‏ «الْوَلَدُ يُجْزِي‏ فِي‏ الظِّهَار[2]» بچه کافی است، این اطلاق است منزل می­شود بر آن قیدی که باید وُلد فی الاسلام باشد.

در جاهای متعدد دیگری هم به تناسب­هایی آمده است در باب 17 از ابواب عتق روایت 16، در باب 8 از ابواب ما یمسک الصائم روایت 11، این­ها موارد خاصی است ولی در ذهن می­آید که این­ها مؤیّد همان مطلب کلی است که که در مسیر خدا معنا ندارد که کمک کنیم به ضدّ خدا و از طرفی این عبادت واحدی است، اصلش که عبادت است شک نداریم، صدقه در راه خدا می­دهیم این یک عبادت است و این عبادت همه جا واحد است مثل نماز که نماز است معنا نداریم نماز اینجا و نماز آن­جا مگر آن موردی که قید شده باشد و تصریح شود اسباب و عوامل متعدد هستند ولی اصل صلاة واحد است، اینجا هم اسباب و عوامل عتق رقبه متعدد هستند که ظهار باشد، در قتل خطئی باشد یا در موارد دیگری باشد اینجا هست اما اصل حقیقت یک حقیقت است، یک حقیقت واحد عبادی در مسیر خدا بنابراین نباید شک کنیم که در هرکدام که عتق رقبه می­گویند رقبه مؤمنه هست و آن باید رعایت شود.

یک روایتی را عامه نقل کردند سنن بیهقی هم آورده است ایشان می­گوید یک کسی پیش پیغمبر آمد گفت یا رسول الله ظهار کرده­ام چه کنم، فرمود که باید کفاره بدهی، اشاره کرد به یک جاریه­ای گفت این برده من هست ولی نمی­تواند حرف بزند به اصطلاح لال است، حضرت به آن جاریه خرساء گفت من انت تو کیستی؟ خرسائی بوده که نمی­توانسته حرف بزند اما می­شنیده معمولا افرادی که از اول تولدشان اگر نتوانند حرف بزنند این­ها معمولا اگر کر باشند لال هم هستند آن­هایی که بعداً کَر شدند این گونه نیست ولی آن کسی که از اول این گونه باشد لال هم هست ولی به هرحال پیغمبر به آن­ها گفت من انت او اشاره کرد با انگشتش به طرف آسمان و یک جوری فهماند که من بنده خدا هستم و خدا من را آفریده، بعد پیغمبر فرمود من أنا یعنی من چه کسی هستم، باز با انگشتش اشاره کرد انت رسول آن آسمانی یعنی خدا، توحید و نبوت را یک جوری پیغمبر از این استفاده کرد و فهمید که معتقد است لذا به آن شخص فرمود اشکال ندارد این مؤمن است او را آزاد کنید کافی است و کفاره است.

همه جا مسأله روشن بوده و حتی از خرساء هم نگذشتند که باید ایمانش محرز شود اینها همه رجوع به فطرت است که در فطرت سالم این گونه است و این نه فقط در اسلام است بلکه در هر مکتبی، فرض کنید که مکتب کمونیسم اگر در جایی رسمیت داشت و اصل بود در حزب حکومت در شوروی به دست کمونیسم بود حالا هرکار مهمی که می­خواهد انجام شود باید درباره معتقد به این حزب کار کنند آن که معتقد نیست وارد نمی­کنند، در هر گروهی، در هر حزب حاکمی، چه کارهای کلیدی جامعه را به دست کسانی می­دهند که با حزب خودشان آن­ها جور بیاید چون آن­ها می­خواهند در مسیر این هذب کار کنند حالا هر حزب الهی یا غیر الهی اینکه خواه نا خواه در آن مسیر کار می­کنند.

خلاصه اولا عبادت است، صدقه هست در راه خدا، معنا ندارد که به دست غیر خدا بدهیم، ثانیاً هر حزبی برنامه­اش همین است و فطری قضیه هست، ما هم به فطرت خودمان وقتی رقبه می­گوییم یعنی رقبه مؤمن است، اسباب مختلف هستند ولی مسبّب واحد هست یعنی همه جا یک نوع هست بنابراین به نظر می­رسد که مشکلی از این نظر نداریم ولو صریح ندارد که هر رقبه­ای باید مؤمنة باشد مخصوصا آیات زکات ندارد مؤمنة، موارد متعددی که رقاب آمده است مواردی که عرض کردم بیشتر آن را.

بعضی گفتند که این آیه «لا تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُون‏[3]» خبث مالی را می­گوید از مال حرام صدقه ندهید ولی دلیلی ندارد که خبث مالی باشد مطلقا، چیز ناپاک را بگوید.

 

 

 



[1] وسائل باب7 کفارات ح1

[2] وسائل باب7 کفارات ح2

[3] بقرة: 267







   سه‌شنبه 26 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما