صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

احیاءموات جلسه دوم






باسمه تعالی


زمین به منزله مادری است برای حیوانات و نباتات و انسان و انسان محتاج به زمین است و زمین هم محتاج به انسان، در سوره حدید آیه‌­ای که قبلا خواندیم«اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها[1]» به صیغه مضارع است، دائماً این جریان ادامه دارد.

زمین­ها کلاً به دو قسم اساسی تقسیم می­شوند، اراضی موات و اراضی محیات، زنده و مرده، همان طور که انسان و حیوان زنده و مرده دارند زمین هم زنده و مرده دارد، فطرت بشر بر این هست که اگر زمینی موات است انسانی اگر آن را احیاء کرد چون اساس آن با این احیاء هست پس ملک همین محیی است، زمین موات معطل است و هیچ نفعی ندارد حالا به وسیله سیل، زلزله یا هر جهت دیگری از بین رفته است یا از اول موات بوده به هرحال اگر انتفاعی ندارد خاصیتی ندارد، آن کسی که این زمین را آباد می­کند فطرت بشری به این است که این متعلق به او هست چون قبلا خاصیتی نداشت.

علی الاجمال موات بر دو قسم است موات بالاصل و موات بالعرض، بالعرض گاهی به خاطر این است که اهلش از بین رفته­اند و این دیگر خراب شده است این یک قسم از اراضی موات هست، قسم دیگر اراضی موات آن­جایی است که مالک موجودی دارد منتهی ما نمی­شناسیم از اینجا رفته­اند، مجهول المکان هستند، مجهول الهویة هستند می­خواهیم احکام این­ها دانسته شود منتهی قبلا ترجیح دادیم که خود روایاتی که در باب احیاء موات است دیده شود تا تقسیم بندی ما را از این روایات چگونه استخراج شود.

مجموع روایات را در چند باب می­خوانیم، باب اول روایت 1 صحیحه محمد بن مسلم «سَأَلْتُهُ عَنِ الشِّرَاءِ مِنْ أَرْضِ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى» می­گوید از امام پرسیدم درباره خرید زمین­های یهودی و نصرانی «قَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ» که از آن­ها بخری بعد این را فرمود «وَ أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ‏ الْأَرْضِ‏ أَوْ عَمِلُوهُ فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا وَ هِيَ لَهُمْ[2]» هر قومی که مقداری از زمین را آباد کردند و روی آن کار کردند این­ها احقّ به این زمین هستند و این زمین برای این­ها است.

کلمه احقّ ممکن است در ذهن بیاید که یعنی این ملکیت نیست حق است ولی این گونه نیست منظور از احقّ بها این اصطلاح فقهی نیست که مقابل ملکیت، یعنی ملکیت برای این­ها است حقّ این­ها است و کار این­ها است.

در روایت 2 دارد: وَ عَنْهُ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ يَأْتِي‏ الْأَرْضَ‏ الْخَرِبَةَ» به یک زمین خرابی می­رسد یعنی ویران «فَيَسْتَخْرِجُهَا» استخراجش می­کند و از خرابی آن را درمی­آورد اینجا که استخراج می­گویند چون بیرون کشیدن از خرابی است «وَ يُجْرِي أَنْهَارَهَا» نهرهایش را جاری می­کند که اساس حیات یک زمین به آب است «وَ يَعْمُرُهَا وَ يَزْرَعُهَا» خلاصه به استفاده درمی­آورد «مَا ذَا عَلَيْهِ» چه چیزی به عهد این شخص است «قَالَ عَلَيْهِ الصَّدَقَةُ[3]» قاعده­اش این است که می­خواهد بگوید هیچ چیزی به عهده­اش نیست فقط زکات، زکات از زراعت آن، تصریح به این است که هو لهم یعنی مال خودشان است.

این تعبیراتی که احقّ بها و هی لهم چند جور تعبیر در روایات داریم که حالا در ادامه بعضی از آن­ها را می­خوانیم، بعضی روایات دارد فهی له یا لهم همین، بعضی روایات دارد احقّ بهم یا احقّ بها و هی لهم، جمع این تعبیرات است که نشان می­دهد منظور از احق حقّ مقابل ملک نیست، تصریح می­کند به اینکه و هی لهم، بعضی تعبیرات این است که الارض له و لمن عمّرها زمین برای کسی است که آباد کرده است مال او هست.

بعضی­ها دارد الارض للله تعالی و لرسوله ثمّ هی لکم آن­هایی که آباد کردند، این­ها هم تعبیرات مختلفی است، منظور در این روایت دوم تصریح دارد که وقتی زمین خراب را آباد می­کند هیچ چیزی بدهی به عهده ندارد مگر زکات زراعت یعنی زمین برای خودش هست.

در مستدرک از کتاب مجازات النبویه مرحوم سید رضی تعبیری دارد شبیه همین تعبیر من احیاء ارضاً میتة فهی له، فهی له همانی است که آن­جا هست و موضوع هم ارض میته بعد دارد و لیس عِرق ظالم حقّ ریشه ظالم هیچ حقی اینجا ندارد حق برا او هست، منظور از این ظالم چه ظالمی است؟ این تأکید بر ملکیت همان محیی است، من احیاء ارضاً میتة اگر زمین مرده­ای را آباد کرد فهی لهم این زمین مرده که آباد شده است برای این آبادگر است و لیس لعرق ظالم یعنی اگر کسی بخواهد از این محیی بگیرد او ظالم است و او حق ندارد، این تأکید بر این است که آباد کردن موجب ملکیت است.

در بعضی روایات تا حدودی توضیح برای تعمیر است که تعمیر زمین چطور هست؟ در یک تعبیری در مستدرک دارد «مَوْتَانُ‏ الْأَرْضِ‏ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ فَمَنْ أَحْيَا مِنْهَا شَيْئاً فَهُوَ لَه‏[4]» زمین مرده برای خدا و رسول است و اگر کسی از این زمین چیزی را آباد کرد برای خودش هست، این تأکید که برای خدا و رسول است یعنی نفی ملکیت افراد خود به خود با ثبت دادن، با سند درست کردن و مانند این­ها، میزان احیاء است و هرکسی احیاء کرد برای او هست.

در یک روایت احیاء را این گونه یک قدری بعضی مصادیقش را گفته است قال النبی ص «مَنْ أَحَاطَ حَائِطاً عَلَى‏ أَرْضٍ‏ فَهِيَ‏ لَه‏[5]» اگر کسی یک دیواری دور یک زمین کشید این زمین برای او هست، آیا صرف دیوار کشیدن آبادی است و تعمیر است یا اینکه این تحجیر است و تحجیر فقط اولویت می­آورد و این توضیح می­خواهد مگر اینکه منظور از این حائطاً یعنی درستش کرده و جلوی مزاحم­ها را گرفته است، احاط حائطاً یعنی زمین را آباد کرده و دیوار کشیده که کسی مزاحمش نشود، به هرحال یک قدری توضیح می­دهد، علی ای حال تا اینجا این روایت صریح بود که فقط زکات و چیز دیگری برعهده­اش نیست.

در روایت 3 این باب تصریح دارد «أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ‏ الْأَرْضِ‏ أَوْ عَمَرُوهَا فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا[6]» احق را هم توضیح دادیم یعنی چه، روایت 4 همین طور «أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ‏ الْأَرْضِ‏ أَوْ عَمَرُوهَا فَهِيَ لَهُم‏[7]» اطلاق فهی لهم دنبال و هم احقّ بها یعنی ملکیت که از نظر این مال خودش هست و دیگری حق مزاحمت ندارد «مَنْ‏ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً فَهِيَ لَهُ» «مَنْ‏ أَحْيَا مَوَاتاً فَهُوَ لَه[8]‏».

شیخ صدوق یک روایتی را نقل می­کند راجع به خیبر، روایت 7/1 « َ قَدْ ظَهَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى خَيْبَرَ» پیغمبر مسلّط شد بر اراضی خیبر قرارداد با آن­ها اینگونه بست «فَخَارَجَهُمْ‏ عَلَى‏ أَنْ‏ تَكُونَ‏ الْأَرْضُ‏ فِي أَيْدِيهِم» زمین در دست آن­ها باشد «يَعْمَلُونَ فِيهَا وَ يَعْمُرُونَهَا» روی آن کار کنند و آبادش کنند «وَ مَا بَأْسٌ لَوِ اشْتَرَيْتَ مِنْهَا شَيْئاً» اشکال ندارد چیزی هم از این­ها بخرید، زمین در دست اهل خیبر می­توانی از آن­ها بخری، خرید یعنی چه؟ پس ملک آن­ها هست، آن­ها چرا مالک هستند برای اینکه کار کردند یعملون و یعمرون پس میزان احیا وقتی می­شود ملک محیی است «وَ أَيُّمَا قَوْمٍ أَحْيَوْا شَيْئاً مِنَ الْأَرْضِ فَعَمَرُوهُ فَهُمْ أَحَقُّ بِهِ وَ هُوَ لَهُمْ[9]» باز همان تعبیر است.

باز توضیح می­دهد در روایت 8 صحیحه عبدالله بن سنان که احیا به چه صورت «سُئِلَ وَ أَنَا حَاضِرٌ» از امام صادق پرسیدند «عَنْ رَجُلٍ‏ أَحْيَا أَرْضاً مَوَاتاً» زمین مرده­ای را زنده کرد، تعبیر زنده کرد که متعدد آمده همه حاکی بر این است که زمین اگر تعمیر نشود مرده هست و مرده هیچ خاصیتی ندارد، قلبش نمی­تپد و خاصیتی ندارد، احیائش هم به این صورت است «فَكَرَى فِيهَا نَهَراً» چون آب نباشد زمین مرده است «وَ بَنَى فِيهَا بُيُوتاً» خانه­هایی ساخته است «وَ غَرَسَ نَخْلًا وَ شَجَراً» درخت غرس کرده «فَقَالَ هِيَ لَهُ» وقتی مال خودش است «وَ لَهُ أَجْرُ بُيُوتِهَا» خانه­ها را می­تواند اجاره دهد «وَ عَلَيْهِ فِيهَا الْعُشْرُ» عُشر باید مالیات بدهد یعنی زکات «فِيمَا سَقَتِ السَّمَاءُ» اگر آب باران می­آید یا سیل می­آید، چشمه دارد یک دهم و اگر با دست است «أَوْ سَيْلُ وَادٍ أَوْ عَيْنٌ وَ عَلَيْهِ فِيمَا سَقَتِ الدَّوَالِي وَ الْغَرْبُ نِصْفُ الْعُشْرِ[10]».

مجموعه روایاتی که در باب اول بود تصریح اکید داشت براینکه احیا که با همین کارها هم احیا انجام می­شود زنده شدن زمین است و موجب ملکیت برای محیی است و در ابواب دیگر هم این تصریح دارد «مَنْ غَرَسَ شَجَراً أَوْ حَفَرَ وَادِياً بَدِيّاً لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَيْهِ أَحَدٌ وَ أَحْيَا أَرْضاً مَيْتَةً فَهِيَ‏ لَهُ‏ قَضَاءً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ص‏[11]»، این راجع به اصل احیا.

یک مسأله­ای هم داریم که این را هم عرض کنم که بعد اقوال و این­ها را ببینیم، این اصل این است که احیا موجب ملکیت بود حالا اگر کسی زمینی را احیا کرد بعد از احیا رها کرد و رفت مجددا میّت شد و زمین مرده شد حکم این چیست؟

صحیحه معاویة بن وهب 1/3: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ أَيُّمَا رَجُلٍ‏ أَتَى‏ خَرِبَةً بَائِرَةً» کسی آمد به یک زمین بائر «فَاسْتَخْرَجَهَا وَ كَرَى أَنْهَارَهَا وَ عَمَرَهَا فَإِنَّ عَلَيْهِ فِيهَا الصَّدَقَةَ فَإِنْ كَانَتْ أَرْضٌ لِرَجُلٍ قَبْلَهُ فَغَابَ عَنْهَا» از زائر بودن درآورد «وَ تَرَكَهَا» همان طور رهایش کرد «فَأَخْرَبَهَا» دوباره خراب شد «ثُمَّ جَاءَ بَعْدُ يَطْلُبُهَا» بعد دوباره آمد زمین را می­خواهد بگیرد «فَإِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ عَمَرَهَا[12]» زمین برای خدا هست و کسی که زمین را آباد کند، کدام آبادی است؟ دو آبادی در این زمین بود، یک آبادی اولی بود که او رفت و تمام شد پس میزان آبادی دوم است پس اگر کسی آباد کرد بعد خراب شد رهایش کرد و رفت از ملکیت او بیرون می­رود بنابراین احیا هم علت مُحدِثه هست هم علت مبقیه.

در رویات 2 باب 3 « وَجَدْنَا فِي‏ كِتَابِ‏ عَلِيٍ‏ ع‏ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏» زمین کلاً برای خدا به بندگانش می­دهد بعد فرمود حضرت امیر «أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي‏ الَّذِينَ أُورِثْنَا الْأَرْضَ» ما و اهل بیت کسانی هستیم که خدا زمین را به ما داده است یعنی اراضی این موات ملک امام است بعد اگر کسی احیا کرد ملک او می­شود ولی تا احیا نشده است زمین ملک مقام امامت است «وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ» اینکه دارد والعاقبة للمتّقین در این آیه { إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‏[13]} ما هستیم منظور از متّقین یعنی مقام امامت بنابراین «وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا» زمین کلّش برای ما هست یعنی مقام امامت «فَمَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ» اگر کسی زمینی را آباد کرد «فَلْيَعْمُرْهَا وَ لْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا» این را باید آباد کند و خراجش را بدهد «إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي» به امام «وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا» هرمقداری که مصرف کرد برای خودش هست پس تا اینجا خراجش ظاهراً منظور همان زکات باشد ولی تا اینجا ندارد احقّ است یا له ولی دنباله روایت دارد «وَ إِنْ تَرَكَهَا وَ أَخْرَبَهَا» اگر رها کرد و رفت «فَأَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِهِ» اگر یک آدم دیگری از مسلمان­ها آمد و این زمین را گرفت «فَعَمَرَهَا وَ أَحْيَاهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الَّذِي تَرَكَهَا» این احق می­شود بنابراین به خوبی نشان می­دهد اولی اگر احیا کرده برای خودش است این احیا دوم تصریح دارد با احیا اول فرقی نمی­کند اگر احیا کرد برای خودش است «فَلْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَهُ مَا أَكَلَ حَتَّى يَظْهَرَ الْقَائِمُ ع مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِالسَّيْفِ» تا امام زمان عج بیاید مسلّط شود «فَيَحْوِيَهَا فَيَمْنَعَهَا وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا كَمَا حَوَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص» همان طور که خود پیغمبر احیا کرده است «وَ مَنَعَهَا إِلَّا مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا فَيُقَاطِعَهُمْ عَلَى مَا كَانَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكَ الْأَرْضَ فِي أَيْدِيهِمْ[14]»

یک نکته­ای اینجا عرض کنیم باز تفسیرش را عرض می­کنیم و آن این است که اگر کسی احیا کرد مطلقا موجب ملکیتش است یا اینکه به کفار این گونه نیست، اگر کافری بیاید زمینی را آباد کند مالک نمی­شود، این چگونه است؟ یا بگوییم فقط برای شیعه است، شیعه­ها اگر آباد کنند برای خودشان است، دیگران کلاً چه سنّی، چه ناصبی، چه کافر، احیای این­ها به درد نمی­خورد.

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ يَأْتِي‏ الْأَرْضَ‏ الْخَرِبَةَ فَيَسْتَخْرِجُهَا وَ يُجْرِي أَنْهَارَهَا وَ يَعْمُرُهَا وَ يَزْرَعُهَا مَا ذَا عَلَيْهِ قَالَ الصَّدَقَةُ» برای زمین هیچ، فقط زکات، «قُلْتُ فَإِنْ كَانَ يَعْرِفُ صَاحِبَهَا» می­گوید گفتم اگر صاحبش را پیدا کردیم «قَالَ فَلْيُؤَدِّ إِلَيْهِ حَقَّهُ[15]» حق او را باید بدهد، حق او را توضیح ندادند، حقّش مربوط به احیا است اگر چنان­چه او احیا کرده این حق است اگر احیا نکرده است و ارثی به او رسیده است باید صحبت کنیم که چگونه است، این اجمالی راجع به روایات اصل مطلب بود.

گفتیم موات سرزمینی که معطل است و هیچ نفعی برای کسی ندارد، موات دو قسم است، اول اینکه موات بالاصل است که آن موات بالاصل یعنی کسی قبلاً مالک نبوده و احیا نکرده یا ما خبر نداریم که کسی احیا کرده مالک شده یا مالک نشده بنابراین این یک قسم موات است، موات بالاصل یعنی هیچ نمی­دانیم قبلاً کسی اینجا بوده یا نه یا اینکه می­دانیم کسی نبوده، دوم موات بالعارض است که آباد بوده خرابی بر این عارض شده است.

در موات بالاصل که هیچ اثر احیا ندارد یا نداشته یا ما خبری از آن نداریم این کلاً ملک امام است، هم در روایات خمس باب انفال دارد و هم در بعضی جاهای دیگر از جمله حدیثی که خواندیم استفاده می­شود، در باب 3 همین بحث روایت 2 ظاهرا بود إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين بعد فرمود أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِي‏ الَّذِينَ أُورِثْنَا الْأَرْضَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا.

پس موات بالاصل ملک امام است منتهی در زمان غیبت اجازه داده شده است هرکسی احیا کند مال او شود بعضی­ها یک شروطی هم گذاشتند، در محیی مالک می­شود به چند جهت، اول اینکه وقتی ملک امام است اصل اقتضاء می­کند که در ملکیت امام باشد مگر امام خودش به کسی بدهد، اگر کسی بیاید بگیرد می­شود غصب و تصرف در این هم جایز نیست الّا به اذن مالک که از طرف امام گرفته باشد، یقین داریم که امام راضی است و لو ملک امام است این موات بالاصل ولی یقین داریم امام راضی است به اینکه دیگری بگیرد و آن را احیا کند چون زمین مرده خاصیتی ندارد و امام چرا این را نگه­دارد، قطع داریم به رضایت امام با احیا برای اینکه از این حالت مردگی بیرون بیاید، یک چیزی افتاده است بی­خود، انسان مرده چطور خاصیت ندارد، حیوان مرده خاصیت ندارد، زمین مرده هم همین طور است، این را باید احیا کرد تا مورد استفاده قرار گیرد.

بعضی تصریح دارند احیا و لو به وسیله کفار الّا در ناصب، ناصبی چون عدو اهل بیت عصمت و طهارت است راضی نیستند که او استفاده کند، پس این گونه شد موات بالاصل برای امام است و به هرکسی که امام اجازه دهد، امام به کسانی که احیا کنند اجازه می­دهد، شیعه مسلّماً ولی بالاخره از حالت مردگی بیرون بیاید هرکسی این کار را بکند الّا دشمن اهل بیت باشد.

در باب 7 مستحقین زکات این معنا را دارد که ناصبی حقّی نمی­برد، امام به او اجازه ندادند اما اختصاص به شیعه هم ندارد، مسلمون از کفار اولویت دارند اما کافر هم اشکال ندارد احیا کند آباد می­شود، بالاخره آبادی مملکت به نفع کل مملکت است، یک مملکت مرده باشد یا اینکه سرسبز و خرم باشد، این حیثیت آن مملکت و متولی مملکت و حکومت بر این مملکت و حیثیت این­ها است، عزت این­ها است، به هرحال به ناصبی نمی­رسد، به غیر ناصبی مطلقا فرقی نمی­کند چه کافر، چه مسلم منتهی مسلم مقدم است، چه زمین خراجیه باشد چه غیر خراجیه، در زمینی که مفتوحة العنوه هست اراضی خراجیه در مفتوحة العنوه ملک همه مسلمین است منتهی اگر مرده باشد از این روایات استفاده می­کنیم و لو مفتوحة العنوه ملک همه مسلمین است ولی اگر کسی احیا کرد مادام الاحیا باقیاً ملک این است بله منزله حاکم است بر آن ادله اولیه.

مرحوم علامه حلّی ادعا کرده است که این ادله احیا برای مسلمان­ها است و اسلام شرطش هست و به غیر مسلمان نمی­رسد اما هرچه گشتیم دلیلی نیافتیم، تمام روایاتی که خواندیم ملاحظه کردید همه دارد من احیا ارضاً گفته است احیا حالا چه مسلمان و چه غیر مسلمان، بله حالا بگوییم ناصبی را نمی­گیرد برای اینکه دشمن اهل بیت است بعید است که به دشمن خودشان بدهند یعنی دشمن را پرورش بدهند مثل مار در آستین، این را ادله انصراف دارد بنابراین حرف علامه از این نظر پذیرفتنی نیست که ایشان حتما اسلام می­گویند، ایشان ادعا اجماع هم کرده که اسلام باید باشد و به غیر از اسلام ملک موات به اجازه امام هم به او داده نمی­شود یعنی امام اجازه نمی­دهد به غیر از مسلمان ولی ادعا اجماع ایشان ثابت نیست و مقابل روایات هم نمی­شود به این اجماع اهمیت داد، این همه روایات که خواندیم همه و احیا ارضا، عموم اطلاق هم نیست بنابراین عموم استفاده می­شود نه اطلاق این در موات بالاصل است.



[1] الحدید: 17

[2] وسائل باب1 احیاء موات ح1

[3] وسائل باب1 احیاء موات ح2

[4] مستدرک الوسائل باب1 ص111

[5] مستدرک الوسائل ج17 باب1 ص111

[6] وسائل باب1 احیاء موات ح3

[7] وسائل باب1 احیاء موات ح4

[8] وسائل باب1 احیاء موات ح6

[9] وسائل باب1 احیاء موات ح7

[10] وسائل باب1 احیاء موات ح8

[11] وسائل باب2 احیاء موات ح1

[12] وسائل باب3 احیاء موات ح1

[13] الاعراف: 128

[14] وسائل باب3 احیاء موات ح2

[15] وسائل باب3 احیاء موات ح3






   سه‌شنبه 26 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما