صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

احیاءموات جلسه پنجم






باسمه تعالی


صحبت این بود که در موات بالعارض اگر چنان­چه می­دانیم این­ها هستند اما نمی­دانیم کجا هستند مجهول المکان هستند، این خیلی به نظر بعید می­‌آید که بگوییم بدانیم آثار این­ها زمین­شان را بگیریم و کسی احیا کند و برای خودش بردارد خیلی به نظر بعید می­آید، اگر اعراض کرده باشند از تملک خودشان قابل قبول است روی نظریه کسانی که اعراض موجب خروج از ملک می­دانند که نوعاً هم عقیده بر این دارند آن درست است اما اگر اعراض نکردند از تملک خود و نمی­دانیم کجا هستند این طور نیست که به طور کلی از بین رفته باشند نه اسمی و نه رسمی از آن­ها باشد، می­دانیم که هستند اما نمی­دانیم کجا هستند و دسترسی نداریم، بخواهیم بگوییم زمین­های این­ها را دیگری با احیا بردارد خیلی به نظر بعید می‌آید بنابراین پس این باید که حکم مجهول المکان، مجهول الهویة را بر آن­ها بار کرد، آن وقت در مجهول المالک چه کار می­کنیم؟

همان کار را باید اینجا انجام داد، باید با حاکم شرع تماس بگیرد چون او ولیّ غائب است از حاکم شرع بخرد و پول این را که به حاکم می­دهد پول این را که به حاکم می­دهد حاکم پخش می­کند بین فقرا چون دسترسی به خود آن­ها ندارد این­ها در حقیقت صرف می­کنند ثوابش را برای او کانّ یا اینکه اجاره کند از حاکم شرع این زمین را، به همین جهت که ولیّ غائب است از حاکم شرع به عنوان اجاره بگیرد و مال الاجاره را باز صرف در فقرا کند بالاخره اینکه بگوییم چون مجهول است پس بگیرد خودش احیا کند اصلا ادله احیا این­ها را نمی­گیرد، ادله احیا می­شود گفت که مادامی است نه اینکه موجب ملکیت دائم، مادامی، مادام الاحیا أو باقیاً کسی زمین خرابی را گرفته و آباد می­کند مادام این احیا باقیاً مالک است نه مطلقا بگوییم مالک است، خواندیم روایت را که اگر سه سال تعطیل کند از آن می­گیریم بنابراین مملک بودن احیا علی وجه مادامی هست یعنی اگر چنان­چه تعطیل نکند و احیا برقرار باشد حکم مالکیت دارد، به تعبیر دیگر بگوید حکم مالکیت است نه مالکیت واقعی و این حکم مالکیت مادامی است اما اینکه مالکیت مادامی است برای همین روایتی که داشتیم فقهاء هم فتوا دادند که اگر سه سال تأخیر شود از او می­گیریم.

اما اینکه حکم ملکیت است نه خود ملکیت برای اینکه حکم مالکیت این را روی ذات نبرده است، روی عنوان احیا برده است، من احیا ارضاً میتة فهی یعنی این زمین محیات نه ذات زمین، این مقتضاء این معنا می­شود که حکم هست نه ملکیت واقعی، ملکیت بر عنوان زمین محیات است نه ذات زمین و این هم محدود است مادام الاحیاء باقیاً است بنابراین فرق می­کند با موارد دیگر، اینجا می­دانیم این­ها هستند ملک خودشان است ما دسترسی پیدا نکردیم باید بکوشیم اول پیدا کنیم همان طور که در مجهول المالک این کار را می­کنیم که اول گفتند بگیرید پیدایش کنید، حالا چقدر بگردند در آن­جا بحث هست بعضی گفتند که یک سال شاید مشهور هم بیشتر این است یک سال بگردند بلکه پیدا کنند ولی به نظر ما می­آید که میزان یأس است اگر یک سال گشته است ولی باز هم امیدوار است که شاید پیدا شوند بازهم باید بگردد و اگر یک ماه گشته ولی یقین دارد که دیگر فایده ندارد مواردی که قرینه­ای ممکن است باشد از آن طریق­ها مطمئن شده است دیگر فایده ندارد میزان یأس است پس خلاصه حکم همه مجهول المالکیت جاهای دیگر اینجا بار می­شود.

گاهی از اوقات هست که مالکیت شخص نسبت به این قبیل اراضی این مالکیت از باب احیا بوده گاهی از اوقات از راه عوامل دیگر مثل ارث مثلا یا خریده اگر چیزی را خریده و حالا احیائش هم تمام شده حتی باشد یا نباشد ممکن است این دخالتی هم نداشته باشد ولی به هرحال این زمینی که فعلا محل کلام ما این است که این زمین را اگر با خرید شراع گرفته و ملکش شده است این را نمی­شود از او گرفت، اگر چنان­چه به عنوان ارث به او رسیده است این را هم نمی­شود از او گرفت ولی اگر چنان­چه فقط به عنوان احیا بوده هیچ مملک دیگری ندارد احیا هم از بین رفت، احیا مادامی است منظورش همین است که گفتیم و دیگر برنمی­گردد، مالکیتش مادامی بوده و آن هم تمام شد در این صورت دیگر احیا از بین رفت سه سال هم گذشت و کاری نکرد اینجا تمام می­شود.

بنابراین ببینیم مالکیتش از چه راه بوده اگر مالکیت با عناوین دیگر است مثل ارث، مثل شراع خریده این را چون ادله مالکیت احیا ادله همه­اش روی عنوان احیا است بنابراین اگر چنان­چه از طریق احیا به دستش رسیده احیا هم که مادامی است ولی اگر از طریق خرید و فروش، از طریق ارث و این قبیل مملکات به او رسیده است این دائمی است نه مادامی و اذن هم که دیگر نمی­خواهد همین که گفتند اگر کسی احیا کند مالک می­شود این خودش اذن است.

خلاصه به این صورت شد که زمین یا آباد است یا موات، موات یا بالعارض است یا بالذات، بالعارض یا به طور کلی مالکین قبلی رفته­اند هیچ خبری دیگر از آن­ها نداریم یا می­دانیم هستند و مجهول المکان هستند بحث اخیر این بود در مجهول المکان اما آن قبلی که اصلا از بین رفته­اند و هیچ خبری از آن­ها نداریم لا اسم و لا رأس این را بیشتر معتقدند دیگران احیا می­کنند و برمی­دارند مصرف می­کنند حالا این دومی­ها اگر باز احیا را رها کردند از این­ها گرفته می­شود.

این را گفتم ظاهرا ولی باز عرض کنیم اینکه بعضی­ها از جمله مرحوم آقای خونساری(ره) می­گویند اینکه اگر گذاشتند و رفتند این را از آن­ها می­گیریم ایشان می­گوید این گذاشتند و رفتند یعنی چه؟ یعنی یک زلزله­ای آمده و همه باهم مردند، می­گویند یک چنین چیزی خیلی نادر است که بگوییم یک زلزله­ای آمده و همه باهم مردند پس اگر این را نمی­خواهید بگویید بلکه می­خواهید بگویید خبری از آن­ها ندارید در این صورت که نمی­شود از آن­ها گرفت، به تعبیر ایشان مثلا از قم به تهران رفته و مانده می­دانیم در تهران است نمی­دانیم کجا و چطور بعد بگوییم دیگری احیا کند و برود بردارد خیلی به نظر بعید است.

بنابراین روشن باشد مالکیت اگر از طریق عوامل دیگر مملک است مثل ارث است، مثل خرید و فروش است این از ملکش بیرون نمی­رود ولی اگر چنان­چه از طریق مملکیت احیاء مادامی است این هم دیگر رها کرده و رفته است این تمام می­شود اتفاقا خیلی از متأخرین بر همین عقیده هستند و تحریرالوسیله هم ببینید مرحوم امام ره هم نظرشان همین است که فرق است بین اینکه مملک این ارث و شراع و مانند این بوده یا آن­جایی که مملکش احیا بوده.

پس اگر چنان­چه مالکیت این از طریق شراع نیست بلکه از طریق احیا است این مالکیت مادامی است حالا اگر چنان­چه بگویید این که از طریق احیا بوده رفت فروخت آن وقت او خریده پس او غیر مادامی است، دائمی است نه اینجا مسبوق است سابقه او را می­دانیم و شراعش بی اعتبار می­شود.

این کلیات چیزی است که درباره احیا داشتیم، روایات متعدد بود در زمینه احیا، اصل مملکیت احیا، لاشک و لا ریب درباره­اش اما اینکه از آن­ها می­گیریم یکی دو روایت بیشتر ندارد و اگر رها کنند از آن­ها می­گیریم یکی دو روایت داریم ولی معتبر یعنی قبول کردند و طبق آن فتوا داده شده و این تفسیر هم که عرض کردیم.

در ابواب قسمت الخمس در انفال بعضی روایات تأکید بر این دارند که این­ها برای اهل بیت هستند از جمله یک روایت که مفصل است این را ببینیم، روایت تاریخی است ولی بالاخره از پیغمبر و اهل بیت هست ببینیم چه چیزی از آن استفاده می­کنیم مرحوم سید حیدر آملی در کشکول باب اول از ابواب قسمت الخمس از مفضّل بن عمر، مفضّل بن عمر می­دانید آدم فعال خیلی اهل ولایت و ثقه منتهی درباره او صحبت شده است که با ارازل و اوباش زیاد رفاقت می­کرده درباره­اش این معنا گفته شده است درحالی که ظاهرا هدف او احیاء روحیه آن­ها بوده و می­گویند که وقتی این حرف­ها پشت سرشان زیاد شد ایشان مقدّسینی که پشت سرشان حرف می­زدند یک جلسه­ای دعوت کرد گفت امام صادق(س) به شما سلام رسانده و مشکلی هست که شما می­توانید اداره کنید، مشکل مالی بوده ظاهرا، آن­ها همه دست به دست مالیدند و فکر کردند که ببینیم و فکر می­کنیم و این­ها بعد جلسه گرفت و همان رفقاء ارازل و اوباش را خبر کرد آن­ها آمدند به محض اینکه گفت امام سلام رسانده این­ها به سرخودشان می­زدند و گریه می­کردند که امام به ما سلام رسانده و همان فی المجلس همه مشکل را حل کردند، به هرحال تألیفاتی از ایشان نقل است و شایع است، در بحث ولایت تا حدودی شبیه سلیم بن قیس هلالی است.

وَ رَوَى الْعَلَّامَةُ فِي كَشْكُولِهِ- الْمَنْسُوبِ إِلَيْهِ- عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ مَوْلَايَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «لَمَّا وُلِّيَ أَبُو بَكْرِ» وقتی ابوبکر ولی شد «قَالَ‏ لَهُ‏ عُمَرُ: إِنَ‏ النَّاسَ‏ عَبِيدُ هَذِهِ الدُّنْيَا» عمر به ابوبکر گفت مردم برده دنیا هستند «لَا يُرِيدُونَ غَيْرَهَا» به فکر غیر دنیا نیستند «فَامْنَعْ عَنْ عَلِيٍّ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْخُمُسَ، وَ الْفَيْ‏ءَ» خمس را از علی بگیر فیء را از این­ها بگیر «وَ فَدَكاً» فدک را هم از این­ها بگیر کارشان تمام است هیچ مزاحمتی نمی­کنند برای اینکه پول دستشان نیست مردم هم جایی که پول نباشد نمی­روند «فَإِنَّ شِيعَتَهُ إِذَا عَلِمُوا ذَلِكَ تَرَكُوا عَلِيّاً» شیعیان علی وقتی می­بینند این­ها پول ندارند رهایش می­کنند «وَ أَقْبَلُوا إِلَيْكَ رَغْبَةً فِي الدُّنْيَا وَ إِيثَاراً وَ مُحَابَاةً عَلَيْهَا» توجه به دنیا «فَفَعَلَ أَبُو بَكْرٍ ذَلِكَ» ابوبکر این را عمل کرد، در بعضی روایات دارد که عمر تابع ابوبکر است نه ابوبکر تابع عمر، دارد که انّ عمر سیّئة من سیّئات ابی بکر، ابوبکر نقشه می­کشیده و عمر اجرا می­کرده از آن خشن بودنش هم مقام اجرایی­اش بوده و مثل یک پلیس بوده در روز اول هم که وقتی حمله کرد حضرت زهرا(س) فریاد زد یا ابتی ماذا لقینا من ابن الخطاب پدر چه می­کشیم از دست عمر «وَ صَرَفَ عَنْهُمْ جَمِيعَ ذَلِكَ» همه این­ها را از این­ها منع کرد.

حالا البته هرکدام یک چیزی، در قضیه خمسش به طوری که ما در معلقات عروه هم آوردیم یک تشکیل جلسه مناظره­ای قرار داد حضرت امیر هست، عمر هست، ابن عباس هم هست و طبق آن ادعائی که اهل تسنن دارند می­گویند در آن جلسه علی حاضر شد از خمس بگذرد که خمسی که به ما دادند و برای ما هست ما می­گذریم مربوط به حکومت باشد به اصطلاح بعد دیگر سنّی­ها همان طور که می­دانید قائل به خمس نیستند فقط قائل به زکات هستند، مقادیر زیادی هم که یکی از وکلاء مرحوم آقای خوئی در عربستان سعودی پول بسیار زیادی جمع شده بود او را احضارش کردند گفتند این پول­ها چیست که در حساب شما هست این گفت که خمس و مقام مرجعیت و این­ها، گفت که خمس نداریم و تمام شده است یعنی قرارداد بسته شده که خمس دیگر واجب نیست می­ماند قضیه زکات که زکات هم برای حکومت است «قَالَ عَلِيٌّ ع لِفَاطِمَةَ ع سِيرِي إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ ذَكِّرِيهِ فَدَكاً مَعَ‏ الْخُمُسِ وَ الْفَيْ » حضرت امیر به حضرت زهرا(س) گفت شما برو پیش ابی بکر و یادش بیار فدک مال ما هست، خمس برای ما هست فیء برای ما هست، حالا چرا خود حضرت نرفت و حضرت زهرا را فرستاد ظاهرا برای حضرت امیر شأنی قائل نبودند همان طور که می­دانید در روایات دارد که حضرت فرمود من نه تنها کسی سلامم نمی­کند سلام هم که می­کنم کسی جوابم نمی­دهد خیلی عجیب بوده مظلومیت حضرت «فَصَارَتْ فَاطِمَةُ ع إِلَيْهِ» فاطمه زهرا پیش ابوبکر رفت «وَ ذَكَّرَتْ فَدَكاً مَعَ‏ الْخُمُسِ‏ وَ الْفَيْ‏ءِ فَقَالَ لَهَا هَاتِي بَيِّنَةً يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ» بیّنه­ای بیاور یا بنت رسول الله «فَقَالَتْ لَهُ» بیّنه می­خواهی «أَمَّا فَدَكُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ ص قُرْآناً يَأْمُرُهُ فِيهِ بِأَنْ يُؤْتِيَنِي وَ وُلْدِي حَقِّي» می­گوید اما راجع به فدک خداوند در قرآن آیه نازل کرد در آن­جا هم دستور داد که فدک را به من بدهد و به نسل من بده «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ‏» و این روایت متعدد دارد و شیعه و سنی هم نقل کردند که وقتی این آیه نازل شد پیغبر فدک را به حضرت زهرا (س) دارد «فَكُنْتُ أَنَا وَ وُلْدِي أَقْرَبَ الْخَلَائِقِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص» من و نسل من اقرب خلائق به پیغمبر بودیم که پیغمبر ذی القربی را منطبق بر ما کرد و فدک را به ما داد «فَنَحَلَنِي وَ وُلْدِي فَدَكاً فَلَمَّا تَلَا عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ‏» وقتی این آیه را جبرئیل برپیغمبر خوانده دنباله آن دارد که «وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا حَقُّ الْمِسْكِينِ» این دنباله آیه وقتی جبرئیل گفت والمساکین وَ ابْنِ السَّبِيلِ «فَأَنْزَلَ اللَّهُ» خداوند این آیه را فرستاد‏ «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‏ فَقَسَمَ الْخُمُسَ خَمْسَةَ أَقْسَامٍ فَقَالَ‏ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» بد نیست اینجا این را عرض کنم که بعضی آقایان در زمان ما هم این كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ معنا می­کنند به اینکه اصلا اغنیاء نباید باشند، ثروت دست اغنیاء نباید بچرخد باید به فقراء رسیدگی کرد و این کارها، این­ها ظاهرا اموال خاص است نه اینکه کلاً ثروتمند نباید باشد همین مربوط به فدک و این­ها است‏ «فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا كَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لِذِي الْقُرْبَى وَ نَحْنُ ذُو الْقُرْبَى» و ذی القربی ما هستیم به دلیل همین که وقتی آیه آمد بده به ذی القربی پیغمبر به ما داد «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏ فَنَظَرَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ» ابوبکر اینجا درمانده شد نگاه کرد به عمر «فَقَالَ مَا تَقُولُ» به عمر گفت جواب فاطمه را چه می­گویی «فَقَالَ عُمَرُ مَنْ‏ ذِي‏ الْقُرْبَى‏ وَ مَنِ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينُ وَ ابْنُ السَّبِيلِ» این ذی القربی و یتامی و مسکین و ابن سبیل چه کسانی هستند «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع الْيَتَامَى الَّذِينَ يَأْتَمُّونَ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِذِي الْقُرْبَى وَ الْمَسَاكِينُ الَّذِينَ أُسْكِنُوا مَعَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ ابْنُ السَّبِيلِ الَّذِي يَسْلُكُ مَسْلَكَهُمْ» حضرت فرمود یتامی و مساکین و بن السبیل یعنی سادات مساکین یعنی آن­هایی که با این­ها هستند در دنیا و آخرت «قَالَ عُمَرُ فَإِذاً الْفَيْ‏ءُ وَ الْخُمْسُ كُلُّهُ لَكُمْ وَ لِمَوَالِيكُمْ وَ لِأَشْيَاعِكُمْ» پس فیء و خمس همه برای شما هست؟ و برای موالی شما؟ «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع أَمَّا فَدَكُ فَأَوْجَبَهَا اللَّهُ لِي وَ لِوُلْدِي» فدک را خدا به من داده «دُونَ مَوَالِينَا وَ شِيعَتِنَا» مال شخص ما هست «وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَسَمَهُ اللَّهُ لَنَا وَ لِمَوَالِينَا وَ أَشْيَاعِنَا كَمَا تَرَى فِي كِتَابِ اللَّهِ» «قَالَ عُمَرُ فَمَا لِسَائِرِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ» پس به مردم چه چیزی برسد؟ «وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» که در خود قرآن هم دارد «قَالَتْ فَاطِمَةُ ع إِنْ كَانُوا مَوَالِيَنَا وَ أَشْيَاعَنَا» اگر آن­ها از موالی ما هستند «فَلَهُمُ الصَّدَقَاتُ» صدقه به آن­ها می­رسد «الَّتِي قَسَمَهَا وَ أَوْجَبَهَا فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ‏ إِلَى آخِرِ الْقِصَّةِ» «قَالَ عُمَرُ فَدَكُ لَكِ خَاصَّةً وَ الْفَيْ‏ءُ لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكِ» فدک برای شخص شما هست و فیء برای شما هست و اولیاء شما هست؟ «مَا أَحْسَبُ أَنَّ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ ص يَرْضَوْنَ بِهَذَا» فکر نکنم اصحاب پیغمبر قبول کنند این حرف شما را «قَالَتْ فَاطِمَةُ ع فَإِنَّ اللَّهَ رَضِيَ بِذَلِكَ» خدا راضی شده به این معنا «وَ رَسُولُهُ رَضِيَ لَهُ وَ قَسَمَ عَلَى الْمُوَالاةِ وَ الْمُتَابَعَةِ لَا عَلَى الْمُعَادَاةِ وَ الْمُخَالَفَةِ[1]» مگر پول را دشمن و مخالف قرار بوده بدهند به ما دادند و موالی ما.

خلاصه این به خصوص اراضی نیست الّا قضیه فدکش قضیه فدک همان طور که می­دانیم داده شده است شخصی غیر قضیه احیا است حالا ممکن است شرایط احیا هم در آن­جا بوده ولی روایات ما ذات فدک را دلیل دارد نه به عنوان احیا، روایات هم در این جهت متعدد است، خلاصه عرض ما در باب احیا در این قسمت که اول مباحث احیا بود مباحث حالا مفصل­تر هست فقط همین شد زمینی که آباد بالاصل است یا آبادی ندارد کسی آباد نمی­کند این فقط با اقطاع ولیّ امر می­شود و الّا احیاء جدیدی دیگر ندارد، زمینی که احیاء بالعرض است یعنی موات بوده کسی که احیاء می­کند مالک می­شود ملکیت مادامی به شرط اینکه آباد باشد بماند و از دست نرود، اگر این سه سال گذشت و موات ماند و اخطار هم به او دادند عمل نکرد اینجا از او می­گیرند و اگر چنان­چه مواتی است که رها کرده و رفته و ما هیچ خبری از آن نداریم اینجا هم از او گرفته می­شود اگر چنان­چه احیا نشد و موات ماند اگر چنان­چه کار کرده و طبق آن عمل کرده در دستش باقی می­ماند مادامی که این احیا هست.

 



[1] مستدرک الوسائل باب1 ص292






   سه‌شنبه 26 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما