صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 92-93

صلاة جلسات 97 و 98



جلسه 97       
چهارشنبه 10/2/1393

بسمه تعالی

   مسأله ی 30 که سید اینجا عنوان کردند این است که اگر شک داریم میت در زمان حیات قضاء هایش را انجام داده یا نه؟ آیا اینجا لازم است قضاء کنیم ولیّ خودش قضاء کند یا کسی را اجیر کند یا کس دیگر این کار را کند بحثش جداست. لازم است یا لازم نیست. مشابه این را در بحث زکات عنوان کردند اگر نفهمیدیم میت زکات واجبش را اداء کرده یا نه؟ چه کنیم؟ آیا وارث زکات بدهد به عنوان قضاء؟

   عبارت سید این است: اذا علم ان للمیت فوائت، می داند نماز قضاءهایی به عهده اش بوده، ولم یعلم انه اتی اولا؟ نمی داند که این نماز قضاء ها را انجام داده یا نه، سید فرموده الاحوط الاستیجار به احتیاط وجوبی کسی را اجیر کنند قضاء ها را انجام دهد، یا ولیّ خودش انجام دهد.

   در بحث زکات، مسأله پنجم از خاتمه ی زکات، سید بحثی دارد تحت عنوان خاتمه، حدوداً سی فرع را عنوان کردند مسأله ی پنجم این است اگر می دانیم زکات به عهده مورث بوده، نمی دانیم اداء کرده یا نکرده زکات بدهیم یا نه، سید اول، وجهان می گوید، بعد تقویت می کند که لازم نیست زکات بدهیم.

   به خلاف اینجا که می گویند احتیاط واجب است نماز قضاء هایش را اجیر کنیم انجام دهد. آنجا فرموده اقوی این است که لازم نیست. عده ای هم اینجا معتقدند باید انجام بدهد فتواً، عده ای جزماً فتوی می دهند لزوم ندارد، چیزی به عهده ی اینها به عنوان وارث نیست. حالا ببینم چه وجهی می شود ذکر کرد، وجهی که لزوم ندارد وجهی است که سید در ذکات دارند، دیگران اینجا آوردند و سید در خاتمه زکات آورده است که اگر می دانیم مورث زکات بدهکار است، نمی دانیم زکاتش را داده یا نداده، و جهان می گوید بعد تقویت، که وجوب ندارد بدهیم.

   بعضی آقایان که اینجا آوردند می فرمایند: تکلیف وارث فرع تکلیف میت است و از طرف او قضاء می کند و میت از کجا فهمیده می شود زکاتش را نداده تا این قضاء کند؟ می خواهید استصحاب کنید که اصل وجوب زکات مسلم بوده نمی دانیم داده یا نداده، استصحاب کنیم،می گوید استصحاب فرع دو رکن استصحاب است: یقین سابق و شک لاحق، از کجا می گویید این میت دو رکن استصحاب را داشته، یقین سابق، وقتی که زکات آمده، یقین سابق این است که زکات به عهده اش آمده. اما بعداً شک کرده باشد داده یا نداده، اثبات می خواهد. یقین سابق را قبول داریم داشته، وقتی مال را جمع می کند می داند این چقدر است و زکات دارد، اما شک لاحق، یعنی بعداً شک پیدا کند که داده یا نداده التفات و شک برایش آمده باشد و شک لاحق استصحاب را درست کند و بعد استصحاب بگوید بدهی.

   اما از کجا این طور باشد.

   سوال: چرا استصحاب کنیم بلکه اصالة الشتغال جاری کنیم؟ جواب: نه، اصلش زکات به عهده اش بوده نداده و بعد استصاب می کنیم که استصحاب شبهه اش این است، لذا مرحوم سید می گوید، زکات بوده و ما نمی دانیم اداء کرده یا نه، چیزی به عهده ی ما نیست، برای اینکه تکلیف ما فرع تکلیف میت است، میت هم معلوم نیست اداء کرده یا نکرده با استصحاب بگوییم اداء کرده یا نکرده، استصحاب خود میت نه استصحاب ما، ما حکم مان فرع میت است. اول باید در باره خود میت حکم ثابت شود بعد ما بگوییم از طرف او بدهیم. خوب میت می داند از اول که محصول را جمع آوری کرده گندم زیاده بدهی دارد، این یقین سابق، اما از کجا بدانیم بعداً التفات کرده به دادن و ندادن، شک لاحق در ذهنش آمده باشد، این شک رکن استصحاب است، دو رکن استصحاب درست می شود.

   التفات، توجه و شک، از کجا معلوم، میت این توجه را کرده باشد، ممکن است اصلا توجه نکرده یا داده یا نداده، غافل بوده شک لاحق نیست لذا استصحاب نیست. این بیان مرحوم سید.

   اما دو شبهه اینجا است:

   1- از کجا می گویید تکلیف مافرع تکلیف میت است، بلکه مستقیما خود وارث تکلیف دارد، مثلا اگر چنانچه اول ظهر بی هوش شد بعداً افاقه کرد و خوب شد نماز را نخواند. وارث چکار کند؟ نماز قضاء را بخواند، نماز قضاء های میت را که بعداً می خوانیم در موضوعش فائتة بر میت است. لازم نیست بگوییم میت شک داشته یا نداشته، مائی وارث، تکلیفی داریم که مربوط میت است. حکم مستقیماً به خودمان متوجه است، نه اول به میت است بعد به ما می رسد. ولیّ اگر ببیند مولی علیه اش اول ظهر مغمی علیه شد بعد افاقه کرد و نمازش را انجام نداد،قضاء به عهده اش است هر نماز و روزه لعذر یا بقول ما مطلقا به عهده ی مورث است و می دانیم انجام نداده می خواهد خودش شک داشته باشد یا نداشته باشد استصحاب بکند یا نکند، حالت میت موضوع تکلیف ما است که وارثیم. تکلیف میت اصل است، درست است که ما درباره ی میت می خواهیم کار بکنیم. ولی تکلیف مستقیما به خود وارث متوجه است، به ولی می گویند ایهاالولی پدرت این نمازش را انجام نداد وظیفه ات است انجام بدهی. نه اینکه او استصحاب کرده، شک داشته یا نداشته، بنا بر این شما انجام بدهی. تکلیف به خود ولی متوجه است، تکلیف درباره میت است نه از میت به ولی می رسد. مستقیما تکلیف متوجه میت نیست، درباره ی میت بوده مستقیما متوجه ولی است، نه اول به میت و بعد از میت به ولی می رسد. بنابراین قبول نداریم استصحاب به میت متوجه بوده بعد این استصحاب، ولیّ قضاء کند، بلکه تکلیف از اول به وارث می خورد نه به میت.

   سوال: در خمس است که اگر اهلیت داشته خمس بدهد وارث بدهد اگر اهلیت نداشته وارث ندهد.

   جواب استاد: در نماز ما دلیل داریم که قطعا متوجه وارث است چه اهلیت داشته باشد میت که نماز بخواند یا نه ولی در خمس دلیل داریم که اگر اهل خمس نبوده و معتقد نبوده وارث ندهد.

   سوال: استصحاب اینجا چطور متصور است؟

   جواب: ما استصحاب نمی کنیم و هم نمی گوییم میت استصحاب کرده و تکلیف اول متوجه او بوده بلکه موضوع تکلیف ما حال میت است و ما می دانیم میت انجام نداده تکلیف را انجام می دهیم، یقین دارم میت نماز قضاء داشته و نخوانده اینجا مستقیما تکلیف متوجه ما است، نه چون تکلیف به عهده اوست از او به ما می رسد. استصحابش همین طور، استصحاب نمی خواهد. خطاب مستقیما متوجه ما است در مورد او.

   مثلا میت اول وقت خواب بود و مرد و یقین داریم همه می گویند ولیّ باید قضاء کند، اینجا استصحابی نیست که جاری شود.

   سوال: حدیث رفع حالت خواب میت را نمی گیرد که قضاء نداشته باشد؟

   جواب استاد: یقینا همه می گویند قضاء دارد دلیل داریم.

   اصل صحت هم جاری نمی توانیم، اصل صحت که قضاءهایش را انشاءالله انجام داده است، برای اینکه اصل صحت در باره ی کاری است که وجود دارد بعد حمل بر صحت می شود. وقتی انجام نداده، اصل صحت جاری نمی شود.

   قبلا عرض کردیم این حمل نفس بر صحت است نه حمل عمل بر صحت، حمل عمل بر صحت، باید عملی باشد، شک می کنیم درست انجام داده یا نه، حمل بر صحت می کنیم اما اینجا حمل نفس است که انجام داده یا نداده.

   2- شبهه دوم: در باب زکات با اینجا قدری فرق می کند و آن این است که در زکات و مال خودش، متعلق زکات است، مال الزکات اشاعه ملکی است، و ادله زکات این است یک دهم یا یک بیستم مال فقیر است و این می شود اشاعه، پس بنابراین ملکیت مشاع است، چطور شما چند نفر یک ملک بخرید مشاع است؟ در زکات هم ملک مشاع است بین صاحب ملک و فقراء، و اگر ملک مشاع است، وارث چه بدهد؟ در ذمه چیزی است؟ شما فوقش می گویید میت اداء نکرده صرف اداء نکردن ذمه نمی آورد، اداء نکردن یک مطلب و اشتغال ذمه مطلب دیگر. فوقش این است که استصحاب کنیم میت به عهده اش زکات بود و نداد. اداء نکرد، اما ذمه اش مشغول است؟ با استصحاب نمی شود اثبات کرد، چون اصل مثبت می شود، مثلا زکات به عهده اش بود و نداد پس مشغول الذمه است و به ذمه اش متعلق است این چیزی اثبات نمی کند، می شود اصل مثبت. عدم اداء، اثبات ذمه ی میت نمی کند تا وارث فارغ الذمه کند، وارث موظف است فارغ الذمه کند و فراغ ذمه ی در کار نیست، زکات به مال تعلق گرفت مال را به استصحاب می گویید اداء نکرده نمی شود گفت، پس ذمه اش مشغول است.

   اما اینکه زکات مال مشاع است یک بحثی دیگری است و آن مشاع خارجی است، نه اینکه من وظیفه دارم ذمه ی او را فارغ کنم، مثل مال مشترک خارجی می شود، بحث زکات در خاتمه زکات مسأله ی پنجم آنجاست که سید عنوان کرده.

   چیزی که اینجا مربوط است این است میت نماز و روزه را انجام نداده، تکلیف وارث فرع تکلیف میت نیست بلکه آنچه که اینجا است این است وقتی میت نخوانده وارث باید بخواند.

   بنابراین اینجا نمی شود گفت بر میت لازم نیست چون استصحاب نداشته لذا بر ما هم لازم نیست. اینجا در این مسأله دلیل می گوید وقت نمازش را نخوانده شما باید بخوانیدفرض این است شما می دانید نخوانده اگر شک داری خودت استصحاب می کنی نه میت، شما می گویید این نماز را میت نخوانده باید اداء شود، نه اینکه بگویی میت استصحاب کرده و تکلیف شما فرع استصحاب میت است تا انجام بدهید.

  شبهه این بود، تکرار کنم. میت نماز قضاء داشته ما نمی دانیم خوانده یا نه، مرحوم سید می گوید به احتیاط واجب کسی را اجیر کنید بخواند. بعضی آقایان مطلبی سید را در باب زکات آوردند، می گویند لازم نیست بخواند چون می گویند تکلیف ما فرع تکلیف میت است. ما نمی دانیم میت اداء کرده یا نه؟ آیا به عهده خود میت بوده یانه، باید خود میت استصحاب کرده باشد تا به عهده اش نماز باشد موقعی که مرده. از کجا می گویید استصحاب کرده، استصحاب یقین سابق و یک شک لاحق می خواهد.

   اما یقین سابق بوده موقعی که گندمها را جمع می کرده و یا اینکه نمازها را نخوانده، اما شک لاحق را از کجا بدست می آورید که التفات کرده و شک کرده و استصحاب کرده است. شاید التفات نکرد، اول وقت نماز را خواند یا نخواند و غافل، بعد هم مرد. آنها می گویند میت یقین سابق و شک لاحق داشته جمع می کنند و استصحاب کرده و می گوید ذمه ی او مشغول است و شما ذمه ی او را فارغ کن. می گویند از کجا بدانیم شک لا حق داشته است؟

   مرحوم سید می گفت احتیاطا استیجار کند، اجیر کند. درباب زکات می گویند لازم نیست، برای اینکه تکلیف میت با خود استصحاب باید ثابت شود و استصحاب را از کجا می توانیم ثابت کنیم؟ شک لا حق نداشته است.

   استاد: این فرمایش اشکال دارد، این حرف در زکات نیست، آنجا بماند ولی در نماز، تکلیف در باب نماز که داریم مستقیما به وارث تکلیف می خورد نه از میت می آید به وارث،میت موضوع است، نه حکم ما فرع حکم میت است، ما وقتی فهمیدیم میت نماز قضاءش را نخوانده، یقینا یا استصحاباً ما باید بخوانیم. نه اینکه میت استصحاب کند ما از استصحاب میت حکمی را ثابت کنیم بعد از میت به ما منتقل شود. میت فقط موضوع کار ماست، ما می دانیم میت نماز اول وقت بی هوش بود نخواند بعداً خواند یا نخواند من استصحاب می کنم برای خودم، منِ وارث استصحاب می کنم نه اینکه میت استصحاب کند، من دنبال استصحاب او استصحاب دیگر کنم یا حکم بیارم برای خودم، حکم من حکم میت نیست درباره میت است. نه اول حکم میت اثبات شود، بعد حکم من.

   سوال: حکم وارث مسبب از حکم میت است؟ جواب استاد: نه بلکه مسبب از موضوع است که آن موضوع نخواندن نماز مورث است. موضوع میت است حکم مال شما.

   پس لازم نیست میت استصحاب کرده باشد ما از حکم استصحابی میت برای خودمان یک حکم بیاوریم.

   همین که منِ وارث شک دارم میت نمازش را خوانده یا نه، ارکان استصحاب در باره من وجود دارد پس خطاب به منِ وارث مستقیما می شود اگر شک کردم نمازش را به جا آورده است یا نه.

    نه خطاب به میت متوجه است، میت موضوع است، حکم به خود من متوجه است.

   بنابر این حق باسید است، سید منتهی می گوید احتیاطا اجاره کند، ما می گوییم علی الاقوی اجاره کند برای اینکه استصحاب رسماً درباره ی خود وارث جاری است و وارث هم باید کسی را اجاره کند، نه از باب احتیاط، از باب فتوا.

   سوال: چرا استصحاب جاری می کنید، اصالة الاشغال جاری کنید؟ جواب استاد: استصحاب مقدم بر اصل اشتغال است،لابد در اصول خواندید، استصحاب محرز است، اشتغال محرز نیست.

   ما در باب زکات در ج 3 معلقات این بحث را آوردیم که عدم اداء جاری می کنید به درد اشتغال ذمه نمی خورد، راجع به اینجا مسأله روشن شد، این آخر بحث صلات استیجاری است، بعد وارد قضاء الصلاة بوسیله ولیّ می شویم که ولیّ کیست آنجا بحث می کنیم.

   آخر بحث استیجاری فروعیست که بد نیست ذکر کنیم.

   فرع اول: همانطور که نماز قضاءها را از طرف میت، ولیّ بدهد، آیا اجزاء منسیه نماز را هم باید از طرف میت بدهند؟ تشهد را یادش رفته بود نمی دانیم بعد از نماز قضاء کرد، خواند یا نه. بعضی گفته اند نماز را باید قضاء کند نه اجزاء منسیه را چون دلیلی بر قضاء اجزاء منسیه نداریم، لزومی ندارد.

   استاد: به نظر می آید این فرمایش درست نیست، جزء منسی جزء نماز است، جایش عوض شده است. یعنی قبل از سلام می خواند الآن بعد از سلام می خواند، و الا جزء نماز است، ترتیب به هم خورده نه خارج نماز است،اینجا تشهد قبل از سلام بوده الآن بعد از سلام بخواند، فوراً هم باید بخواند.

   بنابراین هم قضاء دارد باید بخواند.

   بله سجده سهو جزء نماز نیست، و جای این شبهه را دارد، می دانیم مورث سجده سهو به عهده اش بود نمی دانیم انجام داد یا نداد یا می دانیم انجام نداد، اینجا انجام بدهد یا نه؟ دلیل راجع به نماز است، این نماز نیست. این مربوط سهویست که در نماز حاصل شده است و از طرفی سهو از طرف میت بوده و ما سهوی نکردیم، و او سهو کرده به هر حال بگوییم موضوع خودش بود و آن هم مرده جزء نماز نیست. البته احتیاط آن است که انجام دهد.

   فرع و مطلب بعدی: اگر کسی نماز قضاء به عهده اش است ولی مریض است، اگر الآن نماز قضاءها را بخواند نماز قضاءهای مضطر را بخواند، روی صندلی نماز می خواند و مانند اینها، آیا بهتر است خودش نماز مضطر را بخواند یا بعد از موتش نماز مختار را بدهند؟ خیلی این مسأله پیش می آید که شخص الآن مریض است نماز اضطراری می خواند ولی اگر الآن نخواند وصیت می کند مطمئن است برایش می دهند، بین نماز مضطر و نماز مختار اینجا تردید است که کدام بهتر است؟ مشابه این، شبیه این، عین این نیست، یک کسی روزه قضاء به عهده اش است و ماه رمضان نزدیک است، اگر بخواهد الآن روزه های قضاء را بگیرد ماه رمضان را نمی تواند روز بگیرد دو ماه پشت سرهم نمی تواند روزه بگیرد، یک ماه بیشتر هم نمانده است، اگر الآن قضاهای رمضان را انجام چند روزی دیگر روزه های رمضان را نمی تواند انجام دهد آیا بهتر است نماز قضاءها را بخواند و لو روزه های رمضان نشد بگیرد؟ یا اینکه الآن روزه نگیرد ماه رمضان بتواند بگیرد؟ شبیه هم چنین مسأله ای می شود.

   استاد: تکلیفی فعلی مقدم است، درسته قضاء رمضان به اهمیت خود رمضان نیست. اساساً و کلاً قضاء به اهمیت اداء نیست، تقریبا مسلم است از ادله انسان می فهمد نماز ادائی وقتی معین دارد اما نماز قضاء وقت موسع دارد هر وقت که خواندی اشکال ندارد. قبول داریم اداء اهم از قضاء است ولی الآن قادر است، پس فردا در رمضان قاصر می شود آن بحثی دیگری می شود، الآن که قادرست باید بگیرد منتهی قضاء امسال را که قادرست بگیرد اگر قضاء سالهای گذشته است مضایقه نیست می تواند بعدها بگیرد.

   مطلبی دیگر  فرع سوم: نماز قضاءهای میت که به عهده اش است الآن بدهیم بگیرند، صبر نکنیم برای سالهای بعد بگیرند. همین حالا کسی را اجیر کنیم به خاطر فوریت، واجبات مواسعه ی و موسع با موت نزدیک می شود مانند دیون، دیون شخص با موتش حال می شوند باید بدهند. قبلا دینش مدت دار بوده ولی الآن باید بدهند، نماز و روزه همینطور است به محضی که مرد زودتر باید بدهند و اجیر کنند. در حج گفته اند شرط نایب ایمان است، نمی تواند سنی از طرف شیعه حج انجام دهد.

   اما اینجا نگفته اند آیا می تواند سنی از طرف شیعه، عین شیعه نمازش را قضاء کند؟ اجیر شود و قصر قربتش هم می آید.

   بعضی از مقاماتی با روحانیون مکه و مدینه صحبت کردند در این باره آنها گفته ما را به شک انداختی. گاهی آنها بادگماتسیمی که دارند شک هم می کنند.

   آیا سنی اجیر شود نمازش درست است یا نه؟ بستگی دارد به آن بحثی که ایمان در اعمال را شرط بدانند یا نه.

اللهم صل علی محمد و آل محمد




جلسه 98    
یک شنبه 14/2/1393

بسمه تعالی


   دو فرع از فروع بحث گذشته باقی ماند که بیان می کنیم:

   1- اگر میت کسی را معین کرد، گفت نمازهای من را به این بده بخواند،طبق وصیت قاعدة معین می شود، باید به او بدهند و عمل به وصیت لازم است، به این وصیت عهدی می گویند، یعنی عمل است، وصی مأمور به عمل است، در مقابل وصیت تملیکی که وصیت به پول است و مال، به هرحال هردو لازم الوفاء است، وقتی مازاد از ثلث نباشد، اگر نقطه ی مقابل این وصیت کرد به این ندهید، به هر که می دهید به این شخص ندهید، باید به وصیت عمل شود. اگر چنانچه آن شخص اجیر نشد، به او ندادند اما خودش متبرعا روزه و نماز او را انجام داد، از گردنش ساقط نمی شود؟ میت گفته نماز و روزه من را به زید ندهید اما زید خودش متبرعاً انجام داد، قاعدة از گردن میت ساقط می شود بالاخره اجزاء قطعی است، مطابقت مأتی به به مأموربه است، این قهری است چیزی نیست که به اختیار باشد. از گردن او ساقط می شود مگر کسی بگوید وقتی میت می گوید به این ندهید این نهی است. و نهی از عبادت است و نهی از عبادت موجب فساد است، همانطور که نهی شارع موجب فساده، نهی ولیّ کار و میت هم موجب فساد است.

   استاد: نه این ربطی به نهی شارع ندارد، شارع اگر نهی کند یعنی مشروع نیست اما این میت گفته به این ندهید جلو مشروعیت این را نمی گیرد. بنابراین از گردن میت ساقط می شود. حالا، اگر با اینکه گفته بود به این ندهید اجیرش کردند، اگر خودش خبر ندارد اینجا حرفی ندارد، اگر می داند میت گفته به این ندهید حق گرفتن اجرت را ندارد. اما اگر نمی داند، اطلاع ندارد که میت گفته به این ندهید، همه را با این قرارداد بستند اجیر شد انجام داد، قاعدة اجرت المثل طلب دارد، باید اجرتش را بدهند. اما اجرت المسمی چه؟ اجرت المثل یعنی قراردادهایی بسته پولش را می گیرد، اما اجرت المسمی چه؟ اگر تعیین کرده فلان مبلغ را؟ این خلاف وصیت است اجاره اشکال دارد، اجرت المثل که می گوییم از باب اینکه عمل این محترم است، باید اجرت داده شود، اما اجرت المسمی این است که قرار اجاره صحیح باشد ولی اجاره باطل است.

   فرع دوم: فقهاء اینجا نگفته اند اگر یک سنی را اجیر کند درست است یا نه؟ در باب حج گفته اند نمی شود حج شیعه را به یک سنی بدهند و این باطل است، ولی اینجا مطرح نکردند، آیا فرق است بین نماز و روزه و حج؟ خیلی بعید است اعمال عبادی همه مثل همند، و اگر سکوت کرده اینجا مثل حج است؟ و اگر بگوییم اینجا درست است و در حج نادرست خیلی اشکال به وجود می آید.

علی ایّ حال اینکه عمل مخالف درست هست یا نیست دو نظریه ممتاز است:

   1- نظریه مشهور، گفتند ایمان شرط صحت عبادت است، اعمالش باطل است، چه عملی که برای خودش انجام می دهد و یا عملی که برای دیگری اجیر شده انجام می دهد، کل عملش باطل است، ایمان شرط است، و این عقیده مشهور است حالا در باب نماز و روزه نگفتند از باب اینکه در حج گفتند و اکتفاء کردند به حج. مثل اینکه در معاملات خیلی حرفها را نمی زنند در بیع می زنند.

   2- عمل مخالف بما هو مخالف باطل نیست، از بعضی روایات که استفاده می شود عمل مخالف باطل است به خاطر این است که لم یکن بهدایت ولی الله، چون اعمالی که انجام می دهد به هدایت ولی خدا نبوده، یعنی عمل را درست انجام نداده، اگر یک سنی است اعمال را طبق اعمال شیعه درست انجام می دهد و خوب بلد است، و اجیر کردند که طبق عمل شیعه انجام بدهند معلوم نیست باطل باشد.

   سوال: چطور در مستبصر می گویید اگر خلاف عمل کند یعنی طبق عقیده شیعه باطل است، یعنی قبل از شیعه شدن؟

   جواب استاد: نه، ما نمی گوییم باطل است، اگر قصد قربت بیاید اشکال ندارد، اگر قصد قربت بیاید و سنی طبق نظر شیعه عمل می کند عمل صحیح است. 

   از محشین عروة، تنها کسی که هم چنین مطلبی دارد آقای سید محمود شاهرودی در یک جاهای دیگر، غیر اینجا، و ما هم در معلقات عروة در جاهای دیگر غیر این بحث داریم که درست است و خیلی از روایات درست می داند و بعضی روایات می گوید چون به هدایت ولی الله نبوده درست نیست، نه اینکه خود ایمان شرط باشد ولی مشهور گفته اند شرط است.

   مطلب و بحث جدید که نماز قضاء به عهده ولیّ میت است، این غیر اجاره است، ولو اجیر نشده باشد بر ولیّ میت واجب است نماز قضاء های میت را انجام بدهد.

   سید در عروة تعبیرش این است ببینیم چطور است؟ می فرماید: یجب علی ولیّ المیت رجلا او امرأةً علی الاصح ان یقضی عنه مافات لعذر بر ولی میت چه مرد باشد یا زن(بعداً این مطلب را می گوید که ولد اکبر باشد) واجب است بر ولی میت چه پدر و چه مادر، نمازهای فوت شده را انجام دهد. این مطلب اول.

  مطلب دوم نظر سید مافاته لعذر است، معذور بوده و انجام نداده است و این است که قضاء دارد اما اگر عمداً انجام نداده واجب نیست قضاء کند.

   منتهی وقتی عذر را می شمارد می گوید مثل مرض،سفر،حیض، آن جاهایی که حیض قضاء دارد.

   استاد: مرض عذر نیست، فوقش صلات مختار نمی تواند باشد، صلات مضطر است، نشد قاعداً، نشد مستلقیا، نشد به اشاره و ایماء بخواند، مرض عذر نیست  مگر منظورشان مثل آلزایمر است که چیزی اصلا یادش نمی آید، یا اینکه منظور مدهوش است مثلا، مدهوش مستوعب قضاء ندارد، لابد مدهوش غیر مستوعب را می گوید. سفر اگر اینگونه بیماری ها را ندارد آن هم وظیفه اش قصر است می خواند، چطور اینها را عذر حساب کرده. سوال: شاید عذر عزمی را می گوید؟ جواب: اگر این طور است پس بگویید رفته تجارت کند کار داشته است نماز نخواند.

   حیض را می گویند عذر است، آن جاهایی که قضاء کنند بعداً مثل اول وقت پاک بود نماز نخواند این لعذر است چون خود خدا گفته تا آخر وقت وقت دارد بخواند. معذور بوده، اول وقت لازم نبوده بخواند، اما بعداً حایض شد نشد بخواند. این عذر است البته. بالاخیره مرحوم سید می فرماید مافاته من الصلاة لعذر منتهی مثالهایی که می زند یک مقدار اشکال دارد، من مرض، او سفر، در حیض مثالشان درست است.

   پس مافاته لغیر عذر را ایشان قبول ندارند که بعداً بحث می شود.

   مطلب سوم، ایشان می فرمایند: فاته لعذر ولم یتمکن من القضاء، فوت شد معذور هم بود بعداً تمکن از قضاء نداشت این هم بحث شود چنانچه فوت شد ولی بعداً می توانست قضاء کند تسامحاً یا عمداً قضاء نکرد، می توانیم بگوییم اینجا بر ولیّ چیزی نیست؟ فوت لعذر بوده بعداً متمکن بود قضاء کند نکرد مثل نوع مردم، مردم نماز اداء را انجام می دهند وقضاء را می گویند بعداً انجام می دهیم، وقت است بعداً انجام می دهیم. ایشان می گوید متمکن نباشد اگر متمکن باشد قضاء ولی واجب نیست که باید بحث شود.

   در روزه هم همینطور که روزه نگرفت لعذر و متمکن از قضاء بود و اهمال کرد، انجام نداد قضاء ندارد.

   چند بحث:

   1- بحث اول،آیا نماز قضاءهای پدر فقط واجب است یا نماز قضاءهای مادر هم واجب است؟

   دوعقیده است:

   الف- مشهور می گویند نماز قضاءهای مادر واجب نیست. حالا ولو خلاف استحسان است، چون در ذهن آدم می آید مادر بیشترین زحمت را می کشد برای بچه ولی مشهور این است.

   ب- غیر مشهور، عده ای معتقدند بین پدر و مادر فرق نمی کند، به عبارت دیگر، میت مرد باشد یا زن فرق ندارد دلیل این مسأله چیست؟ آنهایی که می گویند فرقی نمی کند چه پدر یا مادر، نماز قضاءهایشان واجب است بر فرزند بعد معنا می کنیم فرزند بزرگ(ولد اکبر)

  دلیلشان دو سه چیز است:

   دلیل اول روایت است: عن عبدالله بن سنان، عن الصادق(ع) الصلات التی دخل وقتها قبل ان یموت المیت یقضی عنه اولی الناس به[1]، نماز که وقتش وارد شده نخواند، قبل از اینکه بمیرد، اولی الناس انجام بدهد، اولی الناس چیست، بعداً معنا می کنیم که ولد اکبر است، غرض الصلاة التی دخل وقتها قبل ان یموت المیت، ندارد قبل ان یموت الاب یا الرجل، بنابراین میت چه مرد باشد یا زن باشد، ولد اکبر به مقتضای این روایت باید نماز قضاء را انجام دهد. روایت در کتاب غیاث سلطان الورا لسکّان الثری است که تألیف ابوالقاسم سید بن طاووس است. عرض کردیم ایشان کتاب فقهی ندارد جز همین کتاب، چون فتوا نمی خواسته بدهد، قاعدة از روی احتیاط فتوا نمی داده است.

   خیلی از بزرگان هستند که خط مشی شان این است نه فتوا بدهند نه پیش نماز شوند، در مقابل خیلی ها هستند می گویند هم فتوا می دهیم هم پیش نما زبشویم.

   استاد: یکی از اساتید ما می فرمود: اگر حمد و سوره ات خوب نیست برای خودت هم نمازت باطل است، اگر درست است امام جماعت شوید مردم استفاده کنند، و ایشان رحمةالله می گفت کسی نظریه ی دارد در فقه نباید کتمان کند: ان الذین یکتمون آیات الله ممّا بیناه للناس اولئک یلعنهم الله. باید کتمان نکند، مسأله ای که به نظر می رسد در اسلام و تخصص دارد باید گفت. می گفت باید رساله را بدهد. بالاخره دو نظریه است. این مطلبی که نقل کردم خود آقای محقق داماد به بنده می گفتند. در مقابل، ایشان نقل کردند از حاج شیخ عبدالکریم حایری و آقای نائنی اینها شاگردهای مرحوم آقای فشارکی بودند، در بعضی کتابها اینها می گفتند شیخ مشایخنا، و یا سید مشایخنا که ایشان سید بودند نقل کردند روزی باهم می رفتیم سمت منزل و سوال کردیم چرا رساله نمی دهید؟ دم درب که رسیدیم هردو طرف درب را گرفت که اینها داخل نیایند و گفت والله خودم را اعلم می دانم و والله رساله نمی دهم تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لایریدون فی الارض علواً ولافسادا، ایشان این را فساد می داند کانّه و در مقابل، دیگران انجام وظیفه می دانند.

   استاد: دو عقیده است، ولی هرچه باشد با اخلاص باشد، یکی سکوتش با اخلاص است و یکی عملش با اخلاص است هر کسی وظیفه ی خودش می داند یا چه اندازه ای کار کند.

   استاد: آدم این طور فکر می کند که عمل کند، صدتا دکتر باشد در مملکت بهتر است یا ده تا باشد بهتر است، معلوم است صدتا بهتر است. خوب همین طور صد مجتهد باشد یا ده تا؟

   گاهی فکر می شد که این شق عصای مسلمین می شود و تفرقه است، آن در صورتی است که فعالیتهای مخرّب علیه یک دیگر باشد، گفت در نجف عده می گفتند و به دیوارها می نوشتند: لایستوی الاعمی و البصیر بر علیه آقای سید عبدالهادی شیرازی که اعمی بود، مریدهای ایشان هم می نوشت الاعراب اشد کفراً ونفاقاً بر علیه آقای حکیم که عرب بود. در صورت تخریب شق عصای مسلمین است ولی اینکه نظریه خودش را گفته نباید مشکلی باشد، ما شنیدیم که مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی به اصرار بعضی علماء تهران که من می شناسم رساله داد، آقای سید ابوالحسن اصفهانی شبانه، ولی یکی از علماء گفت روزی روشن از چابخانه تمام رساله های آقای شیخ محمدحسین را جمع کرد بعداً به ایشان پیغام داد من مقابل پهلوی ام شما مقابل من رساله می دهی؟

   به هرحال: الصلات التی دخل وقتها، این روایت مرسله است که در غیاث السلطان الوری لسکان الثری، تنها کتاب فقهی سید بن طاووس همین کتاب است و این کتاب مرسلات است، قبلا در این باره صحبت کردیم و سند خوبی ندارد.

   در باب 12 قضاء الصلوات یک روایتی دارد همین اطلاق را از آن می شود بفهمیم: یُقضی عن المیت الحج والصوم والعتق و فعاله الحسن[2]، از میت می گوید، نمی گوید از رجل، از پدر، از میت قضاء شود حج و روزه و عتق و تمام اعمال نیک، نماز در این روایت ذکر نشد و قدر متیقن از افعال حسن نماز است، ندارد از رجل و پدر پس مادر را شامل می شود، ولی این هم مرسل است.

   بعد دنبال همین روایت دوازدهم داریم سید بن طاووس مطلبی دارد که صاحب وسائل نقل می کند، می گوید عن صفوان، عن اربعین رجلا من اصحاب الصادق(ع) صفوان بن یحیی از چهل نفر از اصحاب امام صادق روایت نموده که قضاء دارد اعمالها و نماز میت، دیگر زن و مرد ندارد از این روایات استفاده عموم بکنیم، بگوییم بنابراین از طرف پدر و یا مادر قضاءهای آنها را انجام بدهیم چون دارد یقضی عن المیت یعنی پدر و مادر، قید ولیّ را ندارد، ولی قضاء بر ولیّ واجب است که روایت وجوب را می گوید.

   خوب اینکه نشد چون هردو روایت مرسل است و از همان کتاب غیاث السلطان الورا بود.

   2- دلیل دوم: در باب روزه است که روزه های مادر را فرزند باید انجام بدهد وقتی روزه را می گوید واجب است نماز به طریق اولی واجب است چون روزه سخت تر است، یا اینکه نماز و روزه فرق نمی کند اگر اولویت نماز فهمیده نشود به عبارت دیگر نماز عمود دین است و اهمیت بیشتری از روزه دارد، چطور روزه ها را قضاء کند و نمازها را قضاء نکند؟ پس نمازها و روزه ها را از طرف پدر و مادر قضاء کند.

   روایت چهار باب 23 عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن علی بن حکم، عن ابی حمزه، ابی حمزه ثمالی، سند روایت خوب است، عن الباقر(ع):سألته عن امرأة مرض فی شهر رمضان، یک زنی در ماه رمضان مریض شد، نتوانست روزه بگیرد، او طمث(حایض شد) او سافر، مسافر شد روزه نتوانست بگیرد فمات قبل خروج شهر رمضان، پیش از اینکه ماه رمضان تمام شد مرد، حالا، هل یقضی عنها آیا قضاء شود روزه های نگرفته؟ قال اما طمث والمرض فلا، حیض قضاء ندارد، مرض قضاء ندارد، اما السفر فنعم[3]، قضاء دارد سفر و ولیّ او باید انجام بدهد. روایت 16 این باب، عنه یعنی شیخ طوسی عن علی بن حسن فضّال: عن علی بن اسباط، عن علا، چه علا بن رضی چه علا بن سیّابه هردو ثقه است، عن محمدبن مسلم، عن الصادق(ع) فی امرأة مرضت فی شهر رمضان او طمثت او سافرت، مریض شد یا حایض شد، یا مسافر شد، فماتت قبل ان یخرج شهر رمضان، قبل از تمام شدن ماه رمضان مرد، هل یقضی عنها، آیا قضاء شود از او؟ قال اما طمث و المرض فلا قضاء ندارد و اما سفر قضاء دارد[4]، روزه مادر قضاء شود پس نماز مادر را هم به طریق اولویت قضاء کند یا روزه و نماز فرقی ندارد هردو قضاء دارد. پس نماز و روزه پدر و مادر هردو قضاء دارد.

   مرحوم شیخ طوسی به همین دو روایت استناد کرده و فتوا می دهد و هم چنین بعضی های دیگر فتوا دادند. پس بنابراین بین پدر و مادر، فرقی وجود ندارد نماز هرکدام قضاء شد انجام دهد، چه کسی انجام دهد؟ حاکم شرع،فرزندش،مجتهد،امام؟ ما به آن فعلا کار نداریم، فعلا می گوییم قضاء دارد.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

 ------------------------------------------------

[1] وسائل الشیعة باب 12قضاء الصلوات ح 18

[2] وسائل الشیعة باب 12 قضاء الصلوات ح 19

[3] وسائل الشیعة باب 23 احکام شهر رمضان ج 10 ح 4

[4] وسائل الشیعة باب 23 احکام شهر رمضان ج 10 ح 16
 
   چهار‌شنبه 30 مهر 1393




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما