صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 95-96

صوم جلسه بیست وشش





بسمه تعالی

یکی از مبطلات روزه کذب عمدی بر خدا و رسول و امام و حضرت زهرا(س) بود حالا یک فرعی آقایان دارند و آن اینکه اگر کذب ضرورت پیدا کرد مثل موارد تقیه اینجا چطور است؟ ناچار شد که دروغی بر خدا و پیغمبر ببندد در مقام تقیه، حالا فتوا حسابش جداست، یک دروغی را به فقهاء نسبت می دهد، نسبت به فقهاء همه جا نسبت به خدا و رسول حساب نمی شود ولی به دلالت التزام خیلی جاها حساب می شود خلاصه اگر ضرورت پیدا کرد که بر خدا و رسول دروغ ببندد این چطور است؟ باز هم روزه اش باطل می شود؟ معمولا هم آقایان تقیه را مثال زدند، حالا اگر ملاک ضرورت هست غیر تقیه در ضرورت های دیگر مثلا در مقام اصلاح یک نزاعی است که اگر این دروغ را نگوید زد و خوردهای دو قبیله با هم شروع می شود، تعداد زیادی از مردم کشته می شوند اینکه از یک ضرورت در تقیه ای که یک سیلی بخورد و یک کتکی بخورد خیلی مهم تر است باید اینجا ها هم بگوییم و همان مسأله در آن جریان پیدا کند، حالا اگر ضرورت پیدا کرد که دروغی به خدا و رسول ببندد این چطور می شود؟

اولین مطلبی که در ذهن می آید مسأله حدیث رفع است، رُفع مضطرّ الیه، مضطر الیه اینجا همین دروغ است، مضطر شده است که این دروغ را بگوید، رفع یعنی این مضطر الیه برداشته شد یعنی دروغ برداشته شد، اگر دروغ برداشته شد فکانّ کذب لم یقع پس کذب واقع نشده است، اگر هم کذب واقع نشده است پس صحیح است برای اینکه بطلان مربوط به این کذب بود حلا کذب واقع نشده است رُفع ما اضطر الیه.

یک شبهه ای همه جا بعضی آقایان دارند و آن این است که حدیث رفع، حدیث رفع است نه حدیث وضع بنابراین اثبات صحت نمی کند، حدیث رفع می گوید این را برداشتیم اما بقیه اش درست است این را اثبات نمی کند، اگر حدیث رفع نبود این کذب مبطل بود حالا کذب را برداشتیم اما آیا بقیه اش مأمور به هست یا مأمور به نیست از این ساکت است، این را بارها عرض کردیم سابقاً که چیزی شبیه دلالت اشاره اثبات صحت می کند وقتی بگوید این کذب نیست با جمع بین این دلیل حدیث رفع و ادله اولیه معنایش این است که این روزه درست است اشکال روزه این بود که این کذب است و کذب را هم برداشتیم، جمع بین حدیث رفع که می گوید این کذب را برداشتیم و ادله اولیه روزه این است که بقیه اش درست است پس مشکلی از این نظر نداریم، پس بگوییم که حدیث رفع می گوید این کذب واقع نشد، وقتی کذب واقع نشد پس بگوییم درست است.

این یک شبهه ای است در حدیث رفع که عرض کردیم من فکر می کنم این شبهه وارد نباشد، درجاهای متعددی در فقه این شبهه را مطرح کردند، در رفع نسیان، رفع ضرورت، رفع ما لا یعلمون، خیل جاها درباره اش این بحث هست، جواب هم همین است به نظر من چیزی شبیه دلالت اشاره می فهماند که بقیه عمل درست است.

دلیل دوم یعنی وجه دوم برای اینکه حدیث رفع این را درست کند، وجه اول این بود که این واقع نشد و وقتی واقع نشد جمعش با ادله اولیه یعنی روزه درست است، وجه دوم اینکه حدیث رفع ملاکش امتنان است، این را می دانیم که ما احادیثی داریم و قوانینی داریم که این ها امتناناً وضع شدند، امتناناً علی الامّة، امتنان به این هست که بگوییم وضعاً و تکلیفاً هر دو برداشته شد، این دروغ نه حکم حرمت دارد و نه موجب بطلان است، تکلیفاً حرمت برداشته شد، وضعاً هم افطار و ابطال برداشته شد.

پس ماحصل بین این وجه اول و وجه دوم این می شود که گاهی حدیث رفع را در موضوع جاری می کنیم، می گوییم رُفع این دروغ، این دروغ واقع نشد، یک وقت است حدیث رفع را در حکم جاری می کنم، حکم تکلیفی و حکم وضعی و این متمّم آن وجه اول هم هست برای اینکه حدیث رفع در وجه امتنان وارد شده است و امتنان تام به این هست که بگوییم هم حکم برداشته شده است تکلیفاً و هم حکم وضعی برداشته شده است یعنی اینکه نه حرام است و نه ابطال دارد.

یک شبهه دیگری در هر دو وجه هست و آن این است که رُفع ما اضطروا الیه چه در موضوع جاری کنید و چه در حکم جاری کنید اما به ملاک اضطرار است رُفع ما اضطروا الیه یا خود آن مضطر الیه یا حکمش را اما به ملاک اضطرار است و اضطرار در خود این روزه است، این روزه سرجایش اما قضاء دارد یا قضاء ندارد یک چیز جدایی است، مضطر هستید که دروغ را بگویید اما مضطر نیستید که قضاء نکنید این دو مطلب است، ما در واجبات یک چیزی داریم غیر از خود حکم و خود موضوع یک چیزی هم راجع به فوتش داریم، قضاء، مضطر هستید که این دروغ را بگویید اما مضطر نیستید که قضاء نکنید پس رُفع مضطر الیه چه در موضوع جاری کنید و چه در حکم جاری کنید حیثی است، من حیث الاضطرار شما مشکلی ندارید اما اضطرار در گفتن دروغ است نه در قضاء نکردن بنابراین قضاء سرجای خودش محفوظ است، دروغ گفتید اشکا ندارد و مشکلی نیست نه تکلیفاً شما را اذیت نمی کنیم و عذابی وارد نمی شود اما وضعش هم حیثی است، هم تکلیفش و هم وضع هر دو حیثی است که این روزه به خاطر این شما عقاب نمی شوید اما قضاء سرجایش هست.

ظاهرا این فرمایش هم درست نباشد برای اینکه اولاً رُفع ما اضطروا الیه می گوید ما اضطروا الیه را کلا برداشتیم یا در موضوع جاری می کنید یا در حکم جاری می کنید، در هردو اطلاق هست، اطلاق رفع، از هر نظر این را برداشتیم و همین طور اطلاق در حکم، از هر نظر حکم تکلیفی و حکم وضعی را برداشتیم بنابراین اطلاق رفع چه در موضوع و چه در حکم مقتضی این معنا است که این هیچ اثری ندارد، نه اثر ابطال دارد، نه اثر حرمت دارد و نه اثر عذاب اُخروی دارد، هیچ چیزی ندارد بنابراین این مشکل از این نظر نیست.

به علاوه یک نکته دیگری و آن اینکه قضاء که شما می گویید قضاء داشته باشد قضاء مترتب بر فوت است چیزی که فوت شده است قضاء دارد، اقض ما فات کما فات اما اینکه معلوم نیست فوت شده باشد وقتی به وسیله حدیث رفع این کذب برداشته شد اینجا دیگر فوت صادق نیست بنابراین پس بگوییم روزه اش درست است چون فوت اینجا صادق نیست.

البته آن شبهه ای که گفتیم اضطرار حیثی است یک قدری در ذهن می آید که بالاخره این مضطر شده است که روزه اش را بخورد نه مضطر شده است که دیگر قضائش را هم انجا ندهد، این یک قدری در ذهن ما خیلی خلجان می کند مخصوصا اینکه در بعضی روایات کلمه افطار گفته شده است.

امام صادق(س) را احضار کردند در محضر خلیفه روز ماه رمضان، سفره آوردند حضرت مجبور شد بخورد برای اینکه اگر نمی خورد می گفتند تو مطیع رهبری نیستی و می کشتند، روایت این است در ابواب ما یمسک باب 57 روایت 4 کلینی عن محمد بن یحیی عن محمد بن احمد عن ایّوب بن نوح عن عباس بن عامر عن داوود بن حصین بد نیست منتهی عن رجل من اصحابه تعبیراتی که عن رجل من اصحابه دارد به جرئت نمی شود رد کرد چون ندارد عن رجلٍ، عن رجل از اصحاب و اطرافیان خودش، اصحاب وقتی داوود می گوید از رفقای خودمان در این یک درجه وثوق هست حالا بسته به اینکه کسی اعتماد کند به این عن الصادق(ع) قال: و هو بالحیره فی زمان ابی العباس، ابوالعباس صفاح اولین خلیفه، حضرت در حیره بود در زمان زمان ابوالعباس، حضرت این طور فرمود انّی دخلتُ علیه و قد شکّ الناس فی الصوم می فرمایند من وارد شدم بر ابوالعباس روز شکّ من بود یعنی یوم الشک که آیا ماه رمضان است و یا شوّال و هو والله من شهر رمضان حضرت قسم خورد که به خدا قسم جزء رمضان بود بی خود هم مردم شک داشتند فسلّمتُ علیه سلام کردم بر ابوالعباس خلیفه، قال یا اباعبدالله أ صمت الیوم خلیفه گفت یا اباعبدالله امروز روزه هستی فقلتُ لا نه من روزه نیستم با اینکه فرمود والله ماه رمضان بود والمائدة بین یدیه سفره هم جلوی ابی العباس انداخته بودند که بخورد قال فادن فکل ابوالعباس گفت بیا جلو پس بخور قال فدنوتُ فأکلتُ رفتم سر سفره و خوردم قال و قلت الصومُ معک والفطرُ معک امام صادق می گوید من هم به خلیفه گفتم که روزه با شما و افطار هم با شما هر طور شما بگوییم، افطار کنید افطار می کنیم روزه بگیرید روزه می گیریم فقال الرجل لأبی عبدالله(ع) آن راوی رجل من اصحابه به امام فرمود تفطرُ یوماً من شهر رمضان در ماه رمضان افطار کردید؟ قال إی والله بله در ماه رمضان افطار کردم أفطر یوماً من شهر رمضان احبّ الیّ من أن یُضرب عُنُقی[1] یک روز از ماه رمضان افطار کنم به خدا محبوب تر است پیش من از اینکه گردنم زده شود.

اولا معلوم می شود که چقدر اهل بیت در فشار بودند حتی امام صادق، معمولا می گویند زمان امام باقر و امام صادق یک قدری باز شد و این ها توانستند حقایق را بگویند، این وضع امام صادق است حالا امامان دیگر که به جای خود، واقعا مظلومیت اهل بیت قابل توصیف نیست، در جریان حمله به مدینه حرّه حضرت موافق نبود با قیام علیه یزید می دانست که این ها موفق نمی شوند و همکاری هم نکرد اول از طرف مردم یک قدری مورد هجوم واقع می شدند که چرا خودش نمی آید، چرا خود امام سجاد نمی آید، یکی از علماء برای من نقل کرد گفت من بودم آقایان به حاج شیخ عبدالکریم آن قدر فشار آوردند برای قیام علیه رضاخان حاج شیخ گفت خدا من را مرگ بدهد از دست شما خلاص شوم، یکی از حضّار جلسه از علماء گفت خدا زودتر این کار را بکند.

غرض خلاصه اینقدر فشار بوده، امام سجاد اول که موافق نبود بعداً هم وقتی آن ها پیروز شدند یزید حکم کرد تمام مردم مدینه باید اقرار کنند که برده خلیفه هستند به عنوان رقّیت، همه اعلام کردند و اعتراف کردند، ظاهراً بعضی نقل ها هست که یک مهر هم به پیشانی خود زدند، از امام قانع شدند بدون مهر همین که اعتراف کند و امام اعتراف کرد، روایت هم وسائل است و هم در مستدرک، اعتراف کرد که برده خلیفه هستم، معلوم می شود که باب تقیه خیلی اوسع از این مسائل است و حضرت افطار کرد، از این استفاده می شود که دروغ قطعی ولی در مقام تقیّه این روزه را باطل می کند فرمود افطار، عبارت این بود والله افطر یوماً من شهر رمضان احبّ الیّ من ان یضرب عنقی پس این افطار است، افطار یعنی باطل است بنابراین این طور به نظر ما می آید که با حدیث رفع نمی شود صحت روزه را درست کرد، جایز است که بخورند اما اینکه روزه اش درست است و قضاء ندارد با این جمله حضرت می گوید که لإن اُفطر پس این افطار است معنایش این می شود که بگوییم حدیث رفع جاری است ولی حیثی است یعنی در آن جهت حیث اضطرار، حیث اضطرار خوردن الآن است نه قضاء نکردن پس الآن بخورد و بعدا هم قضاء کند این شبهه در ذهن ما هست به خاطر این روایت که حضرت تعبیر به افطار کرده است.

بنابراین و لو اینکه بگویید فوت ثابت نیست و قضاء مترتب بر فوت است اما چیزی که هست از این روایت و از اینکه حدیث رفع حیثی است می فهمیم که فوت هم هست، حدیث رفع فقط حیث اضطرار را برداشته است، حیث اضطرار قضاء نکردن نبود، این بود.

حالا آن وقت در نماز چکار می کنید؟ اگر در مقام تقیه نمازش را خراب خواند، تکتّب کرد، آمین گفت و مانند این ها در نماز تقیه، الآن گاهی در مسجدالحرام و مسجدالنبی، مخصوصا در مسجدالنبی که محل قدرت وهّابیّت است آن جا اگر کسی دیر به جماعت برسد خواه نا خواه در تشهد آخر باید به حال تجافی بنشیند به عقیده ما بعد بلند شود یک رکعت مانده را ادامه دهد و همین که وضع ظاهریش فرق می کند با بقیه مأمومین گاهی به تجافی می نشیند و بعد هم یک رکعت می خواند و مانند این ها، تشهد می خواند وسط نماز برای اینکه به رکعت سوم بعد بخواهد وارد شود، طرف را جلب کردند، احضارش کردند و بردند توفیقش کردند، می خواستند تنبیه بدنی کنند و مانند این ها، حالا در نماز هم بگوییم که حالا که تقیه کرد تقیه می گویید حیثی است، اضطرار حیثی است، حیث اضطرارش این است که الآن طبق آن ها کار کند اما اینکه بعداً هم قضاء نکند این را دیگر ندارد پس در نماز هم بگوییم.

در نماز اولا که گاهی اضطرار است، گاهی اکراه است، گاهی خوف است، گاهی صرف مدارات است، اگر اکراهی، اضطراری، خوفی این ها باشد از ادله در باب نماز استفاده می شود که این اشکال ندارد به خاطر آن روایاتی که بعضی هایش معتبر هم هست که یک نماز خواندن پشت سر این ها مثل نماز خواندن پشت سر پیغمبر خدا در صف اول است، روایات این طور دارد لذا در آن جا این طور هست شاید به خاطر این بوده که اگر قبول نمی شد نماز مردم شرکت نمی کردند در این نمازها وقتی شرکت نمی کردند نقار زیادی پیش می آمد و در نتیجه شیعه از بین می رفت. حضرت امیر در جنگ جمل چرا تعقیب نکرد مجروحین آن ها را، فرمود چون بعدها دستگاه خلافت آن ها غالب می شوند بعد شیعیان را از بین می برند، به هرحال از این قبیل ادله در محل خودش متعدد داریم.

در باب نماز می گوییم حسابش جدا است اما در باب روزه این روایتی که داریم افطار تعبیر می کند می فهماند که حدیث رفع حیثی است، حیث افطار الآن مضطر هستی بخور اما حیث قضاء نکردن بعدی که اضطراری نیست، در نماز هم اگر صرف مدارات حساب کنید ما همین حرف را داریم، اضطرار نیست، خوف نیست، اکراه نیست اگر برود آن جا نماز بخواند رفاقتمان گرم تر می شود شاید، به این می گوید مدارات از این استفاده صحت کنیم چیزی بر ما ثابت نشد چون تمام ادله ای که وارد شده است در محیطی وارد شده است که خوف و اضطرار و اکراه بوده، در آن محیط و لو نگفتند چون مضطر هستی، چون خائفی، چون مکرهی ولی در یک چنین محیطی وارد شده است لذا ما اینجا را مجزی نمی دانیم، در آقایان ظاهرا تا آنجایی که من یادم هست و یک وقت در معلقات هم آوردیم جز مرحوم آقای گلپایگانی همه گفتند که نمازش درست است  در مدارات ولی به نظر ما شبهه دارد و ایشان هم عقیده اش این بود.

یک حرف دیگری مرحوم آقای آقا ضیاء(ره) دارند و آن این است که می گویند از این روایتی که الآن خواندیم که می گوید افطار کنم کنم بهتر از این است که گردنم را بزنند از این استفاده می شود که روزه بیسط است نمی شود یک تیکه را برداریم بگوییم این لحظه ای که غذا خوردی با خلیفه این کأن لم یکن بقیه روزه درست، این را هم برداشتیم مثلا، روزه بسیط است و قابل تبعّض نیست، قابل تبعّض نیست که یک تیکه را برداریم و بقیه اش بماند لذا بگوییم اشکال دارد لذا بگوییم مثلا اشکال دارد بالاخره یا صحیحه است یا باطل و چون بسیط است نمی شود درست کرد.

نفهمیدم این فرمایش آقا ضیاء کجا را می خواهد بزند، ما اینجا به بساطت و ترکیب کار نداریم، می گوییم بالاخره اگر خواستیم حدیث رفع را جاری کنیم می گوییم این واقع نشده است، مهم اشکال این است بگویید که حیث اضطرار مربوط به خوردن است نه مربوط به قضاء نکردن مهم این است اما اینکه روزه بسیط است و قابل تقسیم و تبعیض نیست این خیلی به اینجا مربوط نمی شود. علی ای حال اگر اضطرار را برداشتیم اضطرار در حیث خوردن است نه در حیث قضاء نکردن.

یک شبهه دیگری هست و آن این است که بگوییم اصلا کذبی که مبطل روزه هست کذب حرام است نه کذب حلال، این یک حرف دیگری است آن که مبطل روزه است کذب حرام است نه کذب حلال، اینکه مضطر است کذب حلال است، کذب حلال که اشکال ندارد، یک شاهدی هم می آورند در باب دوم از همین ابواب ما یمسک از یک روایتش خواسته است این معنا استفاده شود ببینیم این واقعا استفاده می شود این معنا از این، باب دوم روایت دوم صحیحه ابو بصیر سمعتُ اباعبدالله(ع) یقول الکذبة تنقض الوضوء دروغ وضوء را باطل می کند و تفطر الصائم یا تفطّر الصائم روزه دار را هم باعث افطارش می شود قلتُ له هلکنا ما گفتیم یابن رسول الله پس ما همه هلاک شدیم این اهلاک یعنی چه؟ یعنی می خواهد بگوید که ما مبتلاء هستیم که این دروغ را بگوییم و الّا اگر مبتلا نشویم که هلکنا نداریم پس منظور از هلاکنا موردی است که زیاد هلاک می شویم، هلاک ابتلاء به دروغ است و چه دروغی؟ دروغی که جایز نباشد و الّا دروغی که جایز است هلکنا ندارد پس هلکنایی که راوی می گوید منظور این است دروغ هایی که جایز نیست ولی اگر جایز است که هلاکت در آن نیست، حالا فوقش به قول ما بعداً هم بخواهد قضاء کند به این هلاک گفته نمی شود.

از این هلکنا استفاده کردند پس کذبی که مبطل است این خیال می کرد که کذب حرام است، حضرت فرمود که حرام و حلال را کار نداریم فقط بر خدا و رسول است لیس حیث تذهب انّما ذلک الکذب علی الله و علی رسوله والائمة[2] که اصلا از این دروغ ها معمولی برد بیرون ولی بالاخره هلکنا یعنی دروغی که حرام است، در ذهن راوی این بوده، از این می خواهند استفاده کنند که هلکنا یعنی دروغ حرام، دروغ حلال اصلا اشکال ندارد یعنی مبطل نیست دروغ حلال که حتی پس دروغ بر پیامبر خدا هم همین طور، دروغ بر پیامبر خدا وقتی حلال باشد این مبطل نیست، چه موقع حلال می شود؟ زمانی که مجبور است، پس در مقام تقیه، در مقام اضطرار بگوییم مبطل نیست، این ها از هلکنا خواستند این گونه استفاده کنند.

به نظر مشکل است این گونه استفاده کردن، ظاهر روایت این است که این فکر کرد هر دروغی مبطل است، گفت نه دروغ بر خدا و پیغمبر، فکر می کرد دروغ در خانه هم به زنش بگوید مبطل است، به او گفتند که این ها مبطل نیست آنکه مبطل است بر خدا و رسول است.

به هرحال اساساً یک مطلب دیگری، اگر دروغ حلال مبطل نیست پس بنابراین بچه ها اگر بگویند بر خدا و رسول باید بگوییم مبطل نیست برای اینکه آن ها حلال است و حکمی ندارند، حالا چه بگوییم؟ حدیث رفع داریم، از آن طرف مصداق قضاء فوت است، از آن طرف افطاری که امام تعیین کرده است و گفته است افطار است، از طرفی بگوییم کذبی که اشکال دارد کذب حرام است نه کذب حلال به خاطر این هلکنا، چه بگوییم؟



[1] وسائل باب57 ما یمسک الصائم روایت4

[2] وسائل باب2 ما یمسک الصائم روایت2


   دوشنبه 28 فروردین 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما