صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 95-96

صوم جلسه پنجاه و شش





بسمه تعالی

کفّاره در مواردی از افطار در روزه لازم می آید مرحوم سید در عروه در مسأله اول از این بحث دارند که تجب الکفّارة فی اربعة اقسام من الصوم چهار قسم از روزه تخلّفش، افطارش کفّاره دارد اجمالا اول ببینیم، الاول صوم شهر رمضان روزه خود ماه رمضان اگر کسی افطار کند در آن کفّاره است، کفّاره اش عتق رقبة یا صیام شهرین متتابعین یا اطعام ستّین مسکین و گفته اند مخیّر است ولی احتیاط گفته اند مراعات ترتیب شود اول عتق بعد صیام ستّین یوم بعد هم اطعام ستّین مسکین این اصل مسأله. در بعضی جاها هر سه این کفّاره ها لازم است و به این کفّاره جمع گفته می شود، درجایی است که افطار بر حرام است مثل اکل مغصوب، شرب خمر و مانند این ها، این مورد اول که روزه ماه رمضان را در ماه رمضان افطار کند کفّاره اش این است.

دوم قضاء ماه رمضان، اگر بعد از ظهر افطار کند کفّاره دارد قبل از ظهر کفّاره ندارد، کفّاره اش هم اطعام ده مسکین است که برای هر کدام یک مدّ غذا اگر ده مسکین نتوانست سه روز روزه بگیرد این نظر فتوایی است ولی می گویند احتیاط این است که شصت مسکین را اطعام کند.

سوم از موردی که تخلف روزه اش کفّاره دارد روزه نذر معیّن گفته است روز دوشنبه روزه بگیرم در همین هفته افطار کرد کفّاره دارد، کفّاره اش کفّاره ماه رمضان به اعتقاد ایشان و خیلی ها که می بینیم.

چهارم روزه اعتکاف، معتکف شده است در مسجد، روزه شرطش هست روزه را افطار کرد، گفتند کفّاره اش مثل ماه رمضان است و احتیاط باز در آن ترتیب رعایت شود منتهی در اعتکاف تخلفش فقط در جماع است نه در چیزهای دیگر، تخلّفی که کفّاره دارد در جماع است چه شب و چه روز لذا گفتند که این می شود گفت که مربوط به روزه نیست مربوط به اعتکاف است.

مسأله اول اینکه روزه ماه رمضان را کسی افطار کند کفّاره دارد و کفّاره اش هم یکی از آن سه چیز است، در روایات متعددی این معنا آمده است که در باب 8 از ابواب ما یمسک الصائم این روایات آمده است از جمله روایت اول صحیحه عبدالله بن سنان 1/8 ابواب ما یمسک در جلد ما جلد نهم صحیحه عبدالله بن سنان عن الصادق(ع) فی رجل افطر من شهر رمضان متعمداً افطار کرد عمداً یوماً واحداً یک روز من غیر عذرٍ پیداست که معنای این یوم واحداً این نیست که اگر دو روز افطار کرد کفّاره ندارد یعنی یک روزش این کفّاره را دارد هر روز به روز این کفّاره هست، کفّاره چیست؟ قال یعتق نسمة یک برده ای را آزاد کند أو یصوم شهرین متتابعین دو ماه پی در پی روزه بگیرد که عرض کردم پی در پی به این می شود که ماه دوم به ماه اول بچسبد و چسبیدنش هم به این است که یک روز از ماه دوم دنبال سی روز ماه اول روزه بگیرد این به همین دو ماه از نظر شهر به هم چسبیده اند و لو حالا بیست و نه روز دیگرش را حالا انجام نداده و بعداً انجام می دهد، سوم اینکه أو یطعم ستّین مسکین شصت مسکین را غذا بدهد فإن لم یقدر اگر نتوانست این کارها را انجام دهد تصدّق بما یطیق[1].

 این تصدق بما یطیق در بعضی روایات توضیح داده شده است که چقدر و چطور مثلا در روایت دوم همین باب هشتم آن روایاتی است که قبلا هم به یک جهتی اجمالش را خواندیم عن علی بن ابراهیم عن ابیه و عن محمد بن اسماعیل، این محمد بن اسماعیل مرّار نیشابوری است که شاگرد فضل بن شاذان است توثیقی ندارد اما اینجا منحصر به او نیست ابراهیم بن هاشم با او دوتایی از فضل بن شاذان نقل می کنند او از ابن ابی عمیر و او هم از جمیل روایت معتبر است عن الصادق(ع) سئل ان الرجل افطر یوماً من شهر رمضان از امام صادق سؤال شد درباره کسی که یک روز ماه رمضان را متعمداً افطار کرده است قال إنّ رجلاً حضرت این قصه را نقل کرد إنّ رجلاً أتی النبی(ص) یک کسی آمد پیش پیغمبر قال هلکت یا رسول الله هلاک شدم قال مالک پیغمبر فرمود چه شده است قال النّار یا رسول الله جهنم، قال مالک چه شده است قال وقعت علی اهلی جماع کرده است در روز ماه رمضان قال تصدّق برو صدقه بده و استغفر ربّک و استغفار کن قال الرجل فوالذی عظّم حقّک ما ترکتُ فی البیت شیئا آدمی که فقیه است باید یک قدری مراعات کند اینجاها گفت قسم به خدایی که حق بزرگی برای تو رعایت کرده است به پیغمبر می گوید در خانه هیچ چیز نداریم لا قلیلا و لا کثیرا قال فدخل رجل من الناس بمکتلٍ من تمر فیه عشرون صاعاً یکون عشرة اصوع بصاعنا یک کسی آمد داخل پیش پیامبر یک کیل خرما داشت که بیست صاع زمان پیامبر، به صاع زمان امام صادق ده صاع معلوم می شود کیل ها عوض شده بود فقال له رسول الله پیامبر به آن شخص اولی گفت خذ هذا التمر این خرما را از این بگیرد معلوم می شود او هدیه آورده بوده برای پیغمبر و پیغمبر از هدیه خودش گذشت کرد و به او داد خذ هذا التمر فتصدّق به برو این را صدقه بده این ندارد که این بیست صاع مقداری آن تصدّقی است که در روایت یکم خواندیم آن به طور اجمال می گوید تصدّق، این بیست صاع را برای پیامبر هدیه آورده اند نه اینکه بیست تا دخالت داشته است قال یا رسول الله آن طرفی که این کار را کرده و افطار کرده گفت یا رسول الله به چه کسی صدقه بدهم، علی صدقة به خودم از همه فقیرتر هستم و قد اخبرت کانّه لیس فی بیتی قلیل و لا کثیر من که به شما گفتم در خانه ما هیچ چیز نیست قال فخذه و اطعمه ایالک بگیر این خرما را به ایال خودت بده زن و بچه ات، نگفت خودت بخور این صدقه است و باید همه اش داده شود و استغفرالله فلمّا خرجنا ما پیش امام صادق بودیم و امام این قصه را نقل کرد ما که آمدیم بیرون قال اصحابنا اصحاب به ما گفتند که امام صادق قصه ای را که نقل کرد بدأ بالعتق اول عتق فقال اعتق أو صم أو تصدّق[2] عتق رقبه کن یا روزه بگیر یا صدقه بده.

این اطعام بیست صاع این مصداق آن اطعام ستّین مسکین است، ستّین مسکین نشده است حالا کم شده است به این معنا حساب شده است علی ای حال اصل کفّاره همان است یعتق رقبة أو یصوم شهرین متتابعین أو یطعم ستّین مسکینا.

در یک روایتی دارد که منظور از صدقه به مقدار قدرت پس یقیناً بیست صاع دخالت ندارد مقدار قدرت طرف خودش، حالا قدرت یعنی اگر قادر است که هزار نفر را اطعام کند باید هزار نفر را بدهد؟ پیداست که تحت همان اطعام ستّین مسکیناً است و او را حساب می کند.

روایت سوم را ببینید، علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عبدالله بن سنان روایت کاملا معتبر عن ابی عبدالله(ع) فی رجل وقع علی اهله فی شهر رمضان فلم یجد ما یتصدّق به علی ستّین مسکیناً چیزی نداشت که به شصت مسکین اطعام کند قال یتصدّق بقدر ما یطیق[3] به مقداری که قدرت دارد انجام دهد، این دنبال لم یجد ما یتصدّق علی ستّین و زیر مجموعه ستّین است، حالا ستّین نشد ده تا، پنج تا هرچه که می تواند اطعام کند، در یک روایتی همان بیست تا که در آن روایت پیغمبر شده است آن میزان قرار داده شده است، آیا بیست تا دخالت دارد در موثقة حسن بن محمد بن سماعة عن غیر واحد عن ابان بن عثمان عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله موثقة است روایت چهارم همین باب سألته عن رجل افطر یوماً من شهر رمضان متعمداً قال یتصدّق بعشرین صاعاً و یقضی مکانه قضی می کند و بیست صاع هم صدقه می دهد حالا خرما یا هرچیز دیگری ولی پیداست که این بیست تا که در آن روایت پیغمبر هم آمد این موضوعیت ندارد که حتما بیست تا باشد اگر قدرتش سی تا است این همان سی تا را بدهد گفت بقدر ما یطیق زیر مجموعه شصت مسکین اگر قدرت دارد سی تا بدهد این نباید بیست تا بدهد، آن روایت پیغمبر آن کیلش بیست تایی بوده و پیغمبر بیش از این نداشت و این خودش هم بیش از این نداشت نه اینکه حتما بیست تا دخالت دارد.

این قضیه پیغمبر در روایت پنجم هم که باید سند دیگری خیلی معتبر نیست آمده است آخرش پیغمبر اینطور فرموئد خذه و کله انت و اهلک این بیست صاع را بگیر هم خودت بخور و هم اهلت بخورد فانّه کفّارة له این کفّاره بر تو است، این خلاف قاعده است.

عرض کردم روایت پنجم از این باب هشتم برای اینکه این باید صدقه بدهد خوردن خودش نباید مکروه باشد، چطور اینجا حضرت اینگونه فرموده است شاید توجیهش این باشد او می گوید هیچ چیزی ندارم پیامبر این خرماها را به خودش نداده است، مال خود پیامبر است و ایشان می خواهد به فقرا بدهد و یکی از فقرا هم این است، این هم باز توجیه است بالاخره کفّاره از عمل این است و این باید قاعدتاً به دیگران داده شود، مهم این است که سندش سند خیلی خوبی نیست، مؤمن بن حیثم به نظرم یک ارسالی هم در آن باشد، به هرحال مهم این است که باید صدقه بدهد به دیگران عیناً مثل این است که در لقطة مکرّر می آیند می پرسند یک مالی پیدا کرده است می گوید صاحبش را پیدا نکردم بعد به خیال اینکه خودش فقیر است برای خودش مصرف می کند، دلیل ما این است که اگر خودش پیدا نشد صدقه بدهد باید به دیگران بدهد، اگر حاکم شرع قبول کند و از طرف خودش به این صدقه بدهد این بحث دیگری است که اینجا هم بگوییم پیامبر قبول کرده است و از طرف خودش به او صدقه داده که خیلی به نظر بعید می آید مخصوصاً اینجا چون این کفّاره عمل خودش است بعد خودش بخورد خیلی خلاف به نظر می آید ولی به هرحال این روایت این گونه دارد.

در روایت ششم این باب دارد که امام صادق سئل عن رجل افطر یوم من رمضان قال کفّارته جریبان من طعام دو جریب طعام است و هو عشرون صاعاً[4] عرض کردم عشرون و لو در روایت پیامبر که خواندیم آمده است ولی قاعدتاً او موضوعیت ندارد، موضوع تصدّق بما یطیق زیر مجموعه شصت مسکین است، شصت مسکین نمی شود چهل تا می شود باید چهل تا را بدهد، بیست تا دخالت ندارد، آن جا قضیه بیست تا این بود که همان کیلی که برای پیامبر هدیه آوردند بیست صاع بوده و این دلیل نیست که حتما بیست صاع داده شود.

در بعضی روایات تصریح دارد آن کیلی که برای پیامبر آوردند بیست تا بوده از جمله در روایت هفتم انّ المکتل الذی أتی به النبی(ص) کان فیه عشرون صاعاً من تمر[5]، در روایت هشتم می گوید سئل عن رجل أتی اهله فی شهر رمضان قال علیه عشرون صاعاً من تمر فبذلک أمر النّبی(ص) الرّجل الذی أتاه فسأله عن ذلک[6] پیامبر بیست صاع گفته است پس باید بگوییم ساع زمان پیامبر هر صاع همان سه مُد بوده است که می شود به زمان امام صادق ده صاع.

حالا این روایت را مقابل همه روایات ببینید، روایت ده همین باب هشتم سند هم بد نیست سألته عن رجل افطر یوماً من شهر رمضان متعمداً یک روز عمداً افطار کرده است قال علیه خمسة عشر صاعاً پانزده صاع باید بدهد لکلّ مسکین مُدٌ بمُدّ النّبی(ص) أفضل[7] به هر مسکینی یک مُد به مد زمان پیامبر افضل است، این پانزده صاع به صاع چه موقع است، چطور است؟ صاع پیامبر این طوری که حساب کردیم شصت مسکین شود، شصت مد، صاع زمان امام صادق ده صاع می شده است نه بیست صاع، پانزده صاع نه به صاع زمان پیامبر می خورد و نه به صاع زمان امام صادق می خورد.

حالا این روایت سندش هم بد نیست ولی آن روایات اکثر و بنابراینکه صاع زمان پیامبر سه مد باشد مصداق ستّین مسکیناً است قاعدتاً او باید مورد توجه قرار گیرد. به هرحال این پانزده صاع را هم کسی اعتنا نکرده است، روایات همان بیست صاع و در زمان امام صادق ده صاع در حقیقت بشود همان اطعام ستّین مسکینا، زیر مجموعه اطعام ستّین مسکینا است همان طور که عرض کردم، این اصل مسأله، چیز مهم بحثی ندارد جز همین روایتی که این مشکل داشت که اعتنا هم به آن نشده است.

مهم این است که فرمودند اگر افطار بر حرام کرده باشد کفّاره جمع دارد، خیلی مشکل است برای مردم، ببینیم که دلیل کفّاره جمع چیست؟ مرحوم سید فتوا می دهد به کفّاره جمع، همین عبارتی که خواندیم و یجب الجمع بین الخصال إن کان الافطار علی الحرام فتوا می دهد ایشان، ما در معلقات عروه داریم علی الاحوط فتوا نمی شود داد بر کفّاره جمع، دلیل ما چیست؟ انتقاد از دلیل کفّاره جمع.

اولین دلیل برای کفّاره جمع یک روایت در باب 10 از همین ابواب ما یمسک هست روایت اول متن روایت این است شیخ طوسی باسناده عن محمد بن علی بن حسین بن بابویه شیخ صدوق سند شیخ طوسی به شیخ صدوق معتبر است در آخر جامع الرواة و جاهای دیگر هم هست عن عبدالله الواحد بن محمد بن عَبدوس یا عُبدوس نیشابوری این هم قلیل الروایة هست و هم توثیق هم ندارد عن علی بن محمد بن قتیبة  این هم به همین تناسب هم قلیل الروایة هست و هم توثیق هم ندارد، فقط صحبت این است که هم ایشان و هم ابن عُبدوس این ها از مشاییخ شیخ صدوق هستند و بگوییم صرف وقوع شخص در سلسله مراتب شیخوخت و استادی حدیث کاشف از وثاقت از این استاد حدیث است که بگوییم بنابراین ابن قتیبه معتبر است، ابن عُبدوس هم معتبر است آن وقت این ها نقل می کنند از حمدان بن سلیمان او هم از عبدالسلام بن صالح الهروی همانی که در خدمت امام صادق بوده این آدم معتبری است همه قبولش دارند هم سنّی ها و هم شیعه ها، سنّی ها درباره این توثیق کردند گفتند فقط حیف که شیعه هست و گرنه آدم خوبی است، صرف مشیخه بودن را نمی توانیم قبول کنیم که وثاقت شود برای اینکه خود شیخ صدوق بعضی اساتیدی داشته است که به هیچ وجه قبول نداشت بلکه استادی داشته که از سنّی ها ضدّ اهل بیت مکرّر این را برایتان نقل کردم اسم استاد احمد بن حسین ابوالنصر، این وقتی صلوات می فرستاده می گفته اللهم صلّ علی محمدٍ فرداً خدایا درود بفرست بر پیامبر برای خودش آلش نه، این جزء اساتید شیخ صدوق است برای اینکه برای تکامل علمی این ها دیگر دنبال این نبودند که استاد چطور باشد یا اخلاقش چگونه باشد، فقط جنبه علمی، استفاده علمی باشد این بنابراین سند را نمی توانیم اعتباری برایش قائل شویم، بنابراین صرف مشیخه بودن به درد نمی خورد، جزء مشایخ صدوق است یا جزء مشایخ کشّی گفته شده است، صرف این به درد نمی خورد، حالا متن حدیث را ملاحظه کنید.

قلت للرّضا(ع) یا ابن رسول الله فقد روی عن آبائک(ع) فیمن جامع فی شهر رمضان أو افطر فیه اگر کسی جماع کند یا افطار کند، افطار غیر جماع فرقی نمی کند فرمود فیه ثلاث کفّارات سه کفّاره باید بدهد یعنی کفّاره جمع و روی عنهم ایضا کفّارةٌ واحدة از پدران شما یکی هم نقل شده است حالا فبایّ الحدیثین نأخذ کدام را عمل کنیم؟ یک کفّاره یا سه کفّاره؟ قال بهما جمیعاً به هردو روایت عمل کنید، یعنی چه؟ متی جامع رجل حراماً أو افطر علی حرام فی شهر رمضان فعلیه ثلاث کفّارات اگر کسی جماع به حرام کرد یا افطار بر حرام کرد در ماه رمضان سه کفّاره باید بدهد عتق رقبة، صیام شهرین متتابعین، اطعام ستّین مسکیناً به علاوه قضاء ذلک الیوم و إن کان نکه حلالاً أو افطر علی حلالٍ فعلیه کفّارةٌ واحدة و إن کان ناسیاً[8] که فراموش شده که فلا شیء علیه بنابراین آن روایتی که می گفت یکی یعنی حلال، آن روایتی که می گفت سه تا یعنی افطار بر حرام اما سند مشکل دارد عرض کردم.

در همین باب دهم روایت سوم این باب به یکی جهتی اول ما سه را مقدم بداریم بعد دو را می خوانیم روایت سوم این است صدوق به اسناده عن ابی الحسین محمد بن جعفر الاسدی فیما ورد علیه من الشیخ ابی جعفر محمد بن عثمان العمری یعنی نامه از محمد عثمان عمری رسیده است به دست ابی الحسین محمد بن جعفر اسدی حالا نامه عمری است نمی گوید مال امام زمان است استنباط شده است که عمری نخواسته است اسم امام زمان را ببرد حالا احتراماً یا تقیة می دانید درباره اسم بردن اسم خاص حضرت دو نظریه هست یک نظر اینکه تقیةً گفتند اسم نبرید، یک نظر که بیشتر ما این را فکر می کنیم احتراماً اسم نبرید آن هم اسم خاص است اما عمری اینجا هیچ نوع اسمی نبرده است ورد علیه من العمری این نامه از عمری به اسدی رسیده است بعد در پرانتز دارد یعنی عن المهدی(ع) این یعنی را صدوق می گوید یا اسدی می گوید چون یعنی مضارع مغایب است یعنی در فارسی خود شخص به حرف خودش می گوید یعنی می گوید فردا صبح بیا کارت دارم یعنی ساعت فلان باید بگوید أعنی ولی می گوید یعنی اما در عربی یعنی همان مضارع مغایب است پس فاعل یعنی چه کسی است، عمری است یعنی آن وقت اسدی می گوید که عمری قصدش امام زمان بوده حالا به هرحال این مشکل را داد فیمن افطر یوماً من شهر رمضان متعمداً بجماع محرّم أو بطعام محرّم فرمود علیه ثلاث کفّارات[9] سه کفّاره باید بدهد.

روایت اول که نشد حالا ببینیم این روایت چطور است، روایت مرسله است اینکه می گوید که از عمری نامه رسیده است این از عمری رسیده است حالا عمری خودش از امام زمان که نگفته است، دیگری می گوید که یعنی آن که ما می بینیم نامه از عمری است، ما نامه عمری برای آن مگر می خواهیم تقلید از عمری کنیم بنابراین این برای ما کافی نیست، روایت را مرحوم شیخ صدوق در فقیه جلد دوم صفحه 74 این طور آورده است یک قدری با این فرق دارد عبارت را دقت کنید شیخ صدوق در جلد دوم من لا یحضر صفحه 74 عبارت این طور دارد، امّا الخبر الذی رُوی فیمن افطر یوماً من رمضان متعمداً أنّ علیه ثلاث کفّارات آن روایتی که وارد شده است که اگر افطار عمدی کنید باید کفّاره جمع بدهید فإنّی افتی به صدوق می گوید من فتوا می دهم طبق این فیمن افطر بجماع أو حتّام محرم قضاء حرام یا جماع که جماع حرام بعد این طور دارد، چرا من فتوا می دهیم به این روایت یعنی همین که از عمری رسیده است، لوجودی این عبارت از نظر ادبیت یک قدری مشکل دارد می گوید برای اینکه من هستم در پرانتز ما گذاشتیم کذا عبارت به ما مربوط نیست من لا یحضر این طور دارد منظورش این است که لوجدانی من یافته ام این حدیث را، لوجودی غلط است ما آن جا داریم در پرانتز کذا یعنی دست ما نیست فقیه این طور دارد، لوجودی ذلک فی روایات ابی الحسین الاسدی من این عبارت را که کفّاره جمع دارد در روایات ابی الحسین اسدی( رضی الله عنه) یافته ام خود این ابی الحسین اسدی چطور آدمی است؟ صدوق می گوید رضی الله عنه آن وقت سرخ ترضی آیا دال بر توثیق است؟ این محل حرف است، علامه متعرض ایشان شده است، دارد که من توقّف می کنم در روایات این پس این هم مشکل سندی پیدا می کند صدوق می گوید من در روایات ابی الحسین دیده ام اما پس پیداست که از او نشنیده است و در کتابش دیده است، چه سندی دارد صدوق به این کتاب، این را هم نیاورده است ما به خود کتاب هم سند می خواهیم مگر اینکه بگوییم کتابش معروف بوده مثل کافی، کافی سند نمی خواهد، حالا اعجازات روایی که آقایان می دهند این نه از باب اعتبار است از باب تبرّک است برای اینکه کافی و من لا یحضر که قطعی است این ها و سند نمی خواهد ولی کتاب ابی الحسین اسدی ما اسمش را نمی دانیم، یک کتاب معروف به آن صورت نیست بنابراین یک قدری مشکل این جا هست، این بحث هنوز تمام نشده است علی ایّ حال ببینیم دلیل کفّاره جمع چیست، برای مردم خیلی مشکل است، گاهی زیاد سخت بگیرید از اصل دین شل می شوند.

 



[1] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت1

[2] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت2

[3] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت3

[4] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت6

[5] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت7

[6] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت8

[7] وسائل باب8 ما یمسک الصائم روایت10

[8] وسائل باب10 ما یمسک الصائم روایت1

[9] وسائل باب10 ما یمسک الصائم روایت3





   یک‌شنبه 7 خرداد 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما