صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

صوم جلسه سوّم


                            

                       بسمه تعالی

خلاصه این شد که در موردی که شخص در حرج است روزه لازم نیست، دلیل یکی ادله حرج ما جعل علیکم فی الدین من حرج، یکی حدیث رفع رُفع ما اضطروا الیه این مضطر است، اضطرار عقلی که نیست عرفی است کسی که در حرج است مضطر است، از خود آیه هم که استفاده می شود علی الذین یطیقون فدیةٌ نه معنایش این است که هم روزه بگیرد و هم فدیه بدهد فقط فدیه هست گرچه ادات حصر ندارد ولی ملاحظه صدر و ذیل آیه به خوبی نشان می دهد که حصر است یعنی روزه نیست و فقط فدیه هست.

انّما الکلام در این است که حالا اگر روزه بگیرد این روزه باطل است؟ متحمل حرج شد و روزه گرفت و لو لازم نبوده است اما آیا می توانیم بگوییم روزه اش باطل است؟ به تعبیر دیگر آیا این نهی روزه از باب رخصت است یا از باب عزیمه؟

ظاهر کلمات فقهاء به اجمعهم این است که از باب عزیمت هست و مرحوم صاحب جواهر می خواهد ادعاء اجماع بر این مسأله کند که بنابراین اگر به رخصت اعتنا نکرد و روزه گرفت روزه اش باطل است، فقط افراد نادری مثل محدث بحرانی، صاحب حدائق و همین طور از مجمع نقل شده است استثناء این ها قائل شده اند که از باب رخصت است.

در اینکه رخصت هست به معنای اینکه بهتر این است که روزه نگیرد در شیعه اختلافی نیست، آن روایت هم که انّ الله یحبّ أن یؤخذ برُخصه کما یُحبّ ان یؤخذ بعزائمة خدا دوست دارد که رخصت هایش را قدر بدانید و عمل کنید اما چیزی که از باب رخصت است مفهوم عرفی اش این است که ملزم هستید آیا این با روح رخصت منافات ندارد؟ چون وقتی گفته می شود این رخصت است یعنی می خواهیم آزاد و راحت باشید، اگر بگوییم رخصت است ولی اگر تخلّف کنید شلّاقتان می زنیم این خودش عزیمت می شود، اصطلاح عزیمت که هست یعنی خودش یک فشار شود درحالی که ظاهرش این است که می خواهد رخصت باشد این یک فشار می شود.

از عامه خیلی هایشان تصریح کردند که این از باب رخصت است، ابن رشد اُندلوسی در بدایة المجتهد و نهایة المقتصد جلد اول صفحه 286 می گوید إختلفوا علی ثلاثة مظاهر سه گروه هستند در فقهاء عامّه، مالک و ابو حنیفه گفته اند روزه درست است و افضل است از باب رخصت گفته اند روزه نگیرد و الّا روزه درست است و جایز است و افضل هم هست، احمد حنبل و جماعتی گفته اند چون خدا هدیه کرده است این هدیه را بپذیریم افضل است بعضی ها هم قائل به تخییر شدند، ابن رشد می گوید و السبّب معارضة المفهوم من ذلک لظاهر بعض المنقول و معارضة بعض المنقول لبعضها می گوید اصل مسأله از این جا هست که مفهوم این آیه و ادله که می گوید شما روزه نگیرید این با ظاهر بعضی منقولات نمی سازد و منقولات هم بعضی هایشان با بعضی ها نمی سازد، توضیحش چیست؟ می گوید و ذلک انّ المعنی المعقول من اجازة الفطر هو الرخصة می گوید جهتش این است که آن معنای معقولی که به ذهن می آید از اجازه افطار رخصت است نه عزیمت، چرا؟ لمکان رفع المشقّة[1] می خواهم در مشقّت نیفتد، اگر به او بگوییم باید بخوری و الّا می کشیمت، در دوره بازجویی بازجو موقع صبح ما را برای بازجویی برده بود آن وقت تخم مرغ درست کرده بود و اصرار کرد بخور هرچه می گفتیم میل نداریم می گفت باید بخوری، این خودش یک فشار می شود.

می گوید آن چیزی که از این می فهمیم رخصت است برای اینکه برای رفع مشقّت هست بنابراین پس اگر چنانچه این هست افضل این است نگوییم رخصت افضل است حالا اگر نگوییم افضل است بالاخره روزه درست است بعد می گوید و یشهد لذلک اینکه بگوییم روزه گرفتن هم درست است حدیث حمزه اَسلمی که مسلم در صحیحش این را نقل کرده است قال یا رسول الله حمزه اسلمی به پیغمبر عرض کرد أجدُ فیّ قوّةً علی الصیام فی السّفر من در سفر هم که می روم می توانم روزه بگیرم، فهل علیّ من جناح اشکالی دارد روزه بگیرم قال هی رُخصةٌ من الله اینکه در سفر گفه ام روزه نگیر رخصت است و امّن اصاب کسی به این رخصت عمل کند کار خوبی کرده است و کسی که عمل نکند این هم اشکال ندارد بنابراین این روایتی که ایشان می گوید که نقل شده است که پیغمبر می گوید لیس من البر الصوم فی السّفر روزه در سفر بر حساب نمی شود این ها باز اصرار به ترک نیست، به این معنا که آن افضل نیست.

به هرحال طبق این روایت حمزه و اصلا معنای اجازه در افطار که رخصت است می گویند روزه درست است گروهی هم معتقد به تخییر هستند نمی گویند کدام افضل است، مخیّر هستید چون یک روایتی را عایشه نقل می کند که در آن روایت ظاهرش این است که می گوید فرق نمی کند می خواهی روزه بگیر و می خواهی بخور.

حالا این حرف عامه که نوعا قبول دارند که می گوین روزه درست است، در تمام مواردی که ترخیص داده شده است یکی سفر است و یکی هم مشکلات دیگر، تصریح هم دارند بعضی هایشان که مثلا یکی هم قضیه همان شیخ کبیر است، واقعش این است به نظر می آید اینکه گفتند علی الذین یطیقون فدیةٌ طعام مسکین این از باب رخصت باشد قاعدتاً می خواهد بگوید می خواهیم راحت باشید، عرض کردم بعضی از جمله سیدنا الاستاد امام می خواهد بگوید وقتی خدا می گوید می خواهم راحت باشید این می خواهم یعنی الزام، به چه دلیل؟

از نظر ادله به دو دلیل، اول آیه که می گوید ما جعل علیکم فی الدین من حرج می گوید آن چیزی که حرجی است اصلا ما جعل نکردیم وقتی جعل نکردیم چرا می خواهی بخوانی یا در اینجا روزه بگیری، این وقتی جعل نیست امر ندارید وقتی امر نداریم مثل ملّق زدن است، کسی بگوید می خواهم به خاطر خدا ملّق بزنم، امر ندارد و به درد نمی خورد.

این دلیل به نظر می آید یک قدری کوتاه هست، ما جعل علیکم فی الدین من حرج یعنی حرج را ما قرار ندادیم نه عمل را قرار ندادیم و نه متحرج فیه امر نداریم، جعل نکردیم، حرج در الزامش هست که باید روزه بگیری این را بر می داریم، الزام ندارد و به میل خودت پس ما جعل علیکم فی الدین من حرج معنایش این نیست که ما جعل نکردیم این روزه را، آن حرجش را جعل نکردیم، حرجش به الزام می خورد نه به اصل، به نظر ما می آید لولا ادله دیگر روزه گرفتنش صحیح هست.

دلیل دومی که مرحوم امام(ره) دارند در کتاب هایشان یادم نیست ولی حضوراً صحبتی که داشتیم ایشان می گویند آیه کریمه قرآن یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر معنایش این است که اگر شارع گفت اراد منک الصلاة یعنی باید روزه بگیری، حالا اراد منک الیسر پس باید راحت باشی پس راحت بودن واجب است، و اگر بخواهی زحمت بکشی و روزه بگیری این حرجی است و خلاف یُسر است.

در آن جا ما این حرف را داریم که یرید الله بکم الیسر یک تعارضی است بین ماده یسر و ماده یرید، یرید الزام را می گوید و یسر آزادی را می گوید، یسر یعنی آزادی و الّا بگویند که بخواب شلّاقت می زنیم اینکه یسر نیست، خوابیدن یک استراحت هست بگوید یالّا باید بخوابی و الّا شلّاقت می زنیم، این چطور یسری می شود، بله در بعضی مراکز خاص اسمش یسر است، در پاندگان ها نظامی، در زندان ها به خصوص اصرار به ساعت خواب باید همه بروند زیر پتو و الّا توبیخ می شد، در زندان می بردند و شلّاق می زدند، آن یسر نیست، اگر بگویند الزام بر اینکه روزه نگیرید، اینکه یسر نیست و آزادی نیست.

این روایات می ماند، روایات و همین طور ظاهر قرآن این است که فدیه بدهید یعنی روزه نگیرید ظاهرش این است که فقط فدیه اما ببینیم این روایات و این آیه در چه مقامی است، در مقام عملی است که فیه المشقّة اگر گفتند این کاری که سختت هست نمی خواهد انجام دهی پول بده این معنایش این نیست که اگر انجام دادی ما قبول نداریم، معنایش این است که اینکه سختت هست نمی خواهد، نمی خواهد در مقام سختی معنایش همان رخصت است، یک تکلیفی می کنند و می گویند باید این کار را انجام بدهی بعد اگر سختت هست نمی خواهد و به جایش پول بده، این در یک چنین مواردی این تعبیر یعنی الزام ندارد، موقعیت یک عمل سخت است، یک چنین چیزی را می گویند الزام ندارد.

به نظر من هم از آیه و هم از روایات هم همین نفس عنوان رخصت که به نظر می رسد اینجا باید بگوییم مفهوم از عبارت، عبارت رخصت است خلاصه از این ها استفاده الزام و ابطال به نظر من نمی شود، کسی که متمکّن هست باید روزه بگیرد اما کسی که یطیقون می خواهد روزه بگیرد یا می خواهد روزه نگیرد ولی چون فتوا بر این بوده طبق این عمل کنیم.

مرحوم صاحب جواهر ادعاء اجماع می کند که از باب عزیمت است ولی به هرحال ما این شبهه را داریم، صاحب حدائق می گوید از باب عزیمت نیست و رخصت است، عامه هم همان طور که عرض کردم همه معتقدند در باب رخصت است انّما الاختلاف در اینکه کدام افضل است و الّا رخصت است، این خلاصه این قسمت مسأله بود.

یک بحث دیگری هست و آن اینکه یطیقون و همین طور اینکه دارد در شیخ کبیر، عجوزه کبیره این ها حالا رخصت یا عزیمت، این عناوین موضوعیت دارد یا طریقیت دارد، یطیقون پیداست که طریق به مشقّت است اما روایاتی که می گوید الشیخ الکبیر العجوزه کبیره آیا عنوان شیخ دخالت دارد پیر یا عنوان شیخ دخالت ندارد و این طریق به سختی است؟ اگر گفتیم آدم شصت ساله پیر است همینکه شصت سالش شد بخورد و لو اینکه روزه برایش خوب باشد اگر گفتیم عزیمت است که حرام هم هست روزه بگیرد، این را می شود قبول کرد که بگوییم شصت سالش هست روزه برایش خوب هست اما بگوییم اگر روزه بگیریم شلّاقت می زنیم، خیلی به نظر بعید می آید.

در ضرر، ضرر موضوعیت دارد و بحثی در این نیست نه طریق به مشقّت است اما در شیخ و شیخه و این ها به نظر می رسد اینجا طریقیت دارد و اگر طریقیت دارد آن وقت باید بگوییم اگر پیر است اما روزه برایش مشکلی ندارد اینجا روزه بگیرد اشکالی ندارد.

بعضی گفته اند که معلوم نیست از باب طریقیت باشد این مشقّت و این ها حکمت تشریع است نه علّت، اگر علت باشد دائر مدار مشقّت است چون در روایات کلمه مشقّت داشتیم، اگر علّت باشد حکم دائر مدار مشقّت است ولی اگر حکمت باشد می گوید چون در یک چنین مواردی مشقّت هست حکم عام کردیم برای اینکه وقتی به این سن رسیدید دیگر روزه نگیرید و لو مشقّت هم نباشد، بگوییم عنوان موضوعیت است یا عنوان طریقیت است؟

خیلی مسأله حسّاس هم می شود، اگر یک کسی شصت سالش می شود و روزه نه تنها ضرر و مشقّت برایش ندارد بلکه روزه برایش خوب است مثل اینکه پزشک سفارش کرده است که روزه بگیرید، کسانی هستند در تمام دوران عمرشان روزه هستند، برایشان هم خیلی خوب هست، قبلا من دیده بودم کسی که در تمام عمر روزه بود و سن زیادی هم داشت و مشکلی نداشت، بگوییم این روزه اش باطل است و شلّاقش هم می زنند که چرا روزه گرفتی، خیلی به نظر بعید می آید مخصوصا با توجه به اینکه معنی شیخ و شیخه یعنی چه، بعضی گفته اند که شیخ همین که چهل سالش شد اگر این باشد پس خیلی روزه خوری ها کاملا مجاز هست و طبق وظیفه هست، نوعا روزه خورها در همین سن ها هستند، چهل ساله گفته است شیخ پس اگر شیخ چهل سالش هست، جوان کیست؟ جوان را گفته اند تا سی سال، بین سی سال و چهل سال کهولت است بعضی ها چنین گفته اند.

بعضی گفته اند که میزان عرف است بعد شیخ کبیر در نظر عرف با خود الشیخ فرق دارد ممکن است الشیخ بگوییم چهل سال ولی الشیخ الکبیر بیش از چهل سال است و لو ده سال بیشتر ولی قاعده اش این است که بگوییم چه شیخ و چه شیخ کبیر به عرف از زمان مراجعه شود، در زمان ما آدم شصت سال را هم نمی گویند پیر مخصوصا جاهایی که با وسایل خاص بهداشتی طول عمر را بالا برده اند، الآن در ژاپن ظاهرا این طور می گویند که طول عمر آن جا بیشتر از خیلی جاهای دیگر هست، بعضی کشورهای دیگر طول عمرشان در نوسان بوده و بسته به امکانات اقتصادی بوده و طول عمرشان بالا رفته، در کشور خودمان هم پنجاه ساله را که حتما نمی گویند پیر، در شصت ساله اش هم یک قدری حرف است، آن وقت بگوییم که آدمی که پنجاه سالش هست و روزه هم برایش مشقّت ندارد بلکه برایش خوب است بگوییم اگر روزه گرفتی نه تنها روزه ات باطل است کتکت هم می زنیم خیلی به نظر بعید می آید.

پس به نظر ما هم رخصت است نه عزیمت و هم معنی شیخ و شیخه هم بسته به عرف است زمانی نه مکانی و این ها خیلی فرق می کند.

ان تصوموا خیرٌ لکم روشن نیست که ذیل آیه دقیقاً به چه معنا هست، ان تصوموا خیرٌ لکم یعنی مسافرت نروید بهتر است، روزه را بگوییم مقابل سفر و حضر است، ان تصوموا خیرٌ لکم یعنی اگر سفر نکنید و بمانید روزه بگیرید بهتر است نه در مقابل آن چیز حرج است، این یک قدری محل کلام است که آن آخر آیه را به کجا بزنیم، بعضی ها هم مثل آقای خوئی عرض کردم می زنند به اصل روزه گرفتن نه به اصل سفر،  که می گویند اینکه ما گفتیم ماه رمضان روزه بگیرید این خیر شما هست و به درد خدا نمی خورد، به در خود شماها می خورد، علی ای حال در این مورد اطاقه به نظر ما بیشتر می آید که رخصت است و معنی شیخ و شیخه هم به حسب عرف در زمان و مکان مختلف متفاوت است.

گفتیم که کفّاره دارد اگر بخواهد روزه نگیرد حالا چه از باب عزیمت چه از باب رخصت، کجا کفّاره دارد، دو مورد روشن ما داریم یکی مورد مشقّت یکی مورد معذوریت یعنی اصلا متعذّر است قدرت ندارد به هیچ وجه که روزه بگیرد، آیا کفّاره در هر دو جا هست؟ هم در مشقّت هم در آن جایی که اصلا نمی تواند روزه بگیرد و قدرت نیست؟

بعضی معتقد هستند که عام است، چه در مورد عذر به معنای عدم قدرت و چه در مورد مشقّت، در هر دو جا کفّاره هست فدیةٌ طعام مسکین، از کسانی که این عقیده را دارند به نظرم از مرحوم مفید ضبط کرده باشیم، به هرحال این یک عقیده است، خود عروه این عقیده را دارد که می گوید در هردو جا هست، هم در موردی که اصلا نمی تواند روزه بگیرد و هم در آن جایی که مشقّت است، اول مشقّت را می گوید و بعد می گوید و بعد در آن جایی که اصلا نمی تواند، اینجا فدیه دارد و کفّاره دارد.

 بعضی ها معتقد هستند در آن جایی که اصلا نمی تواند روزه بگیرد امری ندارد، قانونی و حکمی ندارد، کفّاره چه چیزی؟ کفّاره برای جبران نفس است، اگر امری من ندارد، دستوری ندارم برای روزه مثل اینکه شارع بگوید که روزه بر هیچ کسی واجب نیست اما شما که روزه نمی گیرید باید پول بدهید، این به چه تناسب؟ با هیچ قوانین روزمره ای هم جور نیست که بگوید ما حکمی نداریم هیچ کسی لازم نیست مالیات بدهد اما روزی هزار تومان باید بدهید، این یک تهافت در تعبیر است.

از جمله آقایان اخیر مرحوم آقای سید عبد الاعلی سبزواری می گوید در هر دو جا هست، می خواهد از ادله اطلاق بگیرد، ما خوب است ببینیم آیا از ادله اطلاق استفاده می شود از همین روایات که بگوییم چه معذورید یعنی اصلا قادر نیستید و چه مشقّت دارید باید کفّاره بدهید ببینیم آیا از روایات استفاده می شود؟ کلاً گفته شده است که بعضی روایات اطلاق دارد، به نظر می آید که اطلاق ندارد و خواستند که از این اطلاق به قول خودشان استفاده کنند حالا بعضی از این روایات را می بینیم.

این روایت در همین باب 15 که روایاتش را خواندیم ببینیم چطور است، روایت اول صحیحه محمد بن مسلم سمعت ابا جعفر(ع) یقول الشیخ الکبیر و الذی به العطاش شیخ بزرگ، کبیر و آن که مرض عطاش دارد لا حرج علیه ما ان یفطرا فی شهر رمضان اشکال ندارد که اشکال کنند و یتصدّق کلّ واحد منهما فی کلّ یوم بمُدّ من طعام[2] کفّاره بدهند، آیا این عبارت می توانیم بگوییم که آن جایی که اصلا نمی تواند و به هیچ وجه قادر نیست آن جا را می گیرید، نمی گوید که چه مشقّت است و چه اصلا قادر نیست بلکه در ذیل روایت می گوید و إن لم یقدرا فلا شیء علیهما اگر اصلا قدرت ندارند شیخ کبیر و الذی به العطاش آن دیگر هیچ چیز برایش لازم نیست.

منتهی ما استدلال به ذیل نمی کنید از باب اینکه دو احتمال است، إن لم یقدرا بر روزه فلا شیء علیهما یا إن لم یقدرا بفدیه اگر نمی توانند فدیه بدهند، کفّاره را بدهند لا شیء علیهما اما در عین حال ذیلش دو احتمال است اما اصل عبارت چنین اطلاقی نداررد که بگوییم موردی که اصلا قادر نیست شیخ کبیر و کسی که مرض عطاش دارد و باید آب بخورد مثلا بیماری قند یا هرچیز دیگری دارد این ها اشکال ندارد افطار کنند و کفّاره بدهند اما ندارد حتی آن کسی هم که اصلا قادر نیست، این دو در حرج هستند ندارد آن کسی که قادر هم نیست او هم باید کفّاره دارد.

روایت بعدی تنهای روایتی است که گفته است مدّان این هم صحیحه محمد بن مسلم منتهی از امام صادق(ع) می گوید یتصدّق کلّ واحد منهما فی کلّ یوم بمُدّین[3] که فقط همین یک روایت است که جمع می شود که همین جا بگوییم حمل بر استحباب می شود کرد شاید من تطوّع خیراً فهو خیرٌ له که در خود آیه دارد آن هم راجع به همین باشد که می گوید مُدّ طعام بدهند ولی اگر کسی می خواهد بیشتر هم خیرات کند اشکال ندارد علی ای حال لزوم ندارد و حمل بر استحباب می شود.

خلاصه این دو روایت که عبارت هر دو هم یکی است فقط در مدّ و مدّین اختلاف دارند اطلاق ندارد که غیر قادر یعنی عاجز را هم بگیرد فقط برای کسی است که مشقّت دارد، آن کسی که روزه برایش مشقّت دارد نگیرد و کفّاره بدهد حالا رخصت یا عزیمت گفتیم اما اینکه کسی که اصلا عاجز است و هیچ نمی تواند روزه بگیرد او هم کفّاره بدهد با وجود اینکه امر ندارد این از آن استفاده نمی شود پس اطلاقی در این دو روایت ندارد.

در روایت سوم محمد بن مسلم عن باقر(ع) آن تعبیر هم همین است الشیخ الکبیر و الذی یأخذه العطاش[4]، مورد این ها بر تناسب موضوع مشقّت است نه عجز.

در روایت چهارم خیلی بهتر از این ها عن عدّةٍ من اصحابنا عن احمد بن محمد یعنی ابن عیسی عن علی بن حکم عن عبدالملک بن عُتبة الهاشمی گفتیم توثیق ندارد سألت ابا الحسن(ع) عن الشیخ الکبیر والعجوز الکبیرة الّتی تضعف عن الصوم فی شهر رمضان[5] می گوید آن کسی که ضعیف هست نه یعجز یا تعجز، نمی گوید عاجز است، ضعف و ضعف مقابل قوّه هست نه مقابل امکان، قال کفّاره بدهد.

روایت پنجم عن رجل کبیر ضعف عن صوم شهر رمضان قال[6] کفّاره بدهد، باز ضعف نه اصلا عاجز است و نمی تواند روزه بگیرد، این روایات نوعا این گونه هست.

بعضی روایاتش ظاهرش این است که اصلا برای عاجز است یعنی اطلاق ندارد به این معنا که برای مشقّت هم نیست، مقابل همه روایات که ظهورش در مشقّت است می گوید اصلا برای عاجز است آیا می توانیم قبول کنیم؟

روایت هفتم از این باب عیّاشی در تفسیر از سماحة بن مهران مرسله هست عن ابی بصیر قال سألته عن قول الله عزّ و جل علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین قال هو الشیخ الکبیر الذی لا یستطیع این می شود لا یقدر، آن وقت معنایش چیست؟ کفّاره مخصوص می شود به عاجز.

این را هیچ کسی قبول نمی کند مقابل این همه روایت، مرسله هم هست و روایت اعتباری ندارد، روایت نهم باز یضعف دارد، روایت دهم که دیروز هم به تناسب دیگری خواندیم عبارتش این طور دارد رجل شیخٌ لا یستطیع القیام الی الخلاء نمی تواند بیت الخلاء خودش برود و لا یمکن در نماز رکوع و سجود[7] فرمود در نماز ایماء کند بعد روزه را چکار کند فرمود وقتی در این حد است خدا دیگر تکلیفی بر این ندارد، اگر می تواند کفّاره بدهد و نمی تواند کفّاره هم لازم نیست، این باز احتمال دارد برای عجز است یعنی آن وقت بگوییم در مشقّت نیست در عاجز هست چون مفهوم دارد می گوید اذا کان فی ذلک الحد اگر به این حد رسید می شود عدم قدرت و عجز، این را هیچ کسی نمی گوید که بگوید در مشقّت روزه بخورد بدون کفّاره اما در عجز روزه بخورد و کفّاره با اینکه عجز تکلیف ندارد بگویند اینجا که تکلیف ندارد کفّاره بدهد و آن جایی که تکلیف دارد منتهی گفته اند در مشقّت است نگیر آن جا بگوییم کفّاره ندارد، این خیلی عجیب است لذا به این روایت اصلا نمی شود عمل کرد.

یک روایت دیگر هم روایت یازدهم این باب سند باز اشکال دارد در آن یحیی بن مبارک است که توثیق اصلا ندارد بقیه رجال سند اشکال ندارند، سماعة بن مهران است، ابی بصیر است، ابن محبوب است مشکلی ندارد، این طور دارد الشیخ الکبیر لا یقدر ان یصوم شیخ کبیری که اصلا قدرت ندارد روزه بگیرد قال یصوم عنه بعد وُلده بعضی بچه هایش به جای او روزه بگیرند این را که اصلا نمی شود قبول کرد از زنده که نمی شود کس دیگری بگیرد قلت فإن لم یکن ولدٌ اگر بچه ای ندارد قال فأبنی قرابةٌ قوم و خویش هایش بگیرند اصلا به شوخی اشبه است، قلت فإن لم یکن قرابة اگر قوم و خویش ندارد چطور قال[8] صدقه بدهد و کفّاره بدهد.

اگر مختص است به عاجز که لا یقدر گفته است این به هیچ وجه نمی شود قبول کرد بنابراین بعضی روایات داریم که مخصوص کرده است بلا یقدر اما این را نمی شود اصلا ذوق متشرعه و ذوق قانون گذاری، اصلا نمی پذیرد بگوییم آن جایی که عاجز هستی و تکلیف نداری کفّاره بده و آن جایی که تکلیف داری وفقط مشقّت دارد بگوییم کفّاره ندارد، این را کسی نمی تواند قبول کند بنابراین اطلاق هم که پیدا نکردیم پس کفّاره خاص آن جایی است که مشقّت دارد روزه گرفتن نه اینکه اصلا از روزه گرفتن عاجز است.



[1] بدایة المجتهد ج1: 286

[2] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت1

[3] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت2

[4] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت3

[5] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت4

[6] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت5

[7] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت10

[8] وسائل باب15 من یصح منه الصوم روایت11





   دوشنبه 1 آبان 1396




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما