صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اعتکاف جلسه بیستم






باسمه تعالی

صحبت در این بود که نذر کرده یک ایام معینی را معتکف شود، حالا به هر جهتی اضطرار، نسیان یا معصیت و عمدا فرقی نمی کند انجام نداده قضا دارد یا نه؟ ادعای اجماع شده که قضا دارد حتی مثل صاحب مدارک که معمولا به شهرت و اجماع اعتنایی ندارد اینجا تسلیم اجماع است و یک تعبیرش هم این است که مقتوم به عند الاصحاب اما روایتی، دلیلی روشن غیر از اجماع ببینیم داریم یا لااقل چیزی که بتواند مدرک اجماع باشد، ابتدا روایاتی که درباره قضاء هر واجبی، روایات دیدیم مرسله است من فاتحه فریضة یا اقض ما فات کما فات این ها مرسلات بود، هم از پیغمبر هم از ائمه.

فقط آن روایات صحیحه من فاتحه فریضة فلیقضها کما فاتت روایت صحیحه بود در باب 6 از ابواب قضاء صلوات روایت 1 صحیحه زراره فی رجلٍ فاتته صلاةٌ صلاة السفر فذکرها فی الحضر قال یقضی ما فاته کما فاته[1]، کسی نماز در سفر از دستش فوت شده در حضر یادش افتاد فرمود لیقضی ما فاته کما فات قضا کند ولی این راجع به اصل وجوب قضا نیست، راجع به کیفیت است. اگر در سفر بود یک نماز دو رکعتی فوت شده حالا در حضر یادش افتاده حالا باید آن را دو رکعتی قضا کند پس از این چیزی استفاده نمی شود.

یک وجه دیگر این بود که اگر کسی اعتکاف نبود، نذر روزه ی معینی کرد نه اعتکاف ، بحث ما در اعتکاف است، نذر روزه ی معینی کرد و انجام نداد آن جا تقریبا هم روایتی در باب ندر است هم تقریبا کالاجماع است که باید قضا کند. اما خوب این ربطی به اینجا ندارد، بحث ما در اعتکاف است، او در روزه است فقط می توانیم بگوییم که در اعتکاف هم روزه هست اما روزه اینجا شرط است آن جا بحث در خود روزه است پس از این هم نمی شود استفاده کرد.

یک بحثی در نذر روزه داریم یک بحثی در ندر اعتکاف که روزه هم در آن هست. نمی شود حکم اولی را سرایت بدهیم به دومی، این هم نشد. حالا یک وجه دیگری هم که مرحوم صاحب جواهر اعلام کرده می گوید روایاتی داریم که اگر به خاطر مرض یا عادت زنانه زن نتوانست اعتکاف بکند اعتکاف واجب را باید قضا کند، روایاتی دال بر این هست، آیا میتوانیم از این روایات استفاده کنیم؟ اگر نذر کرده اعتکافی را انجام دهد به مرض یا به حیض نتوانست انجام دهد اینجا گفتند قضا کند، ببینیم می شود از این روایات چیزی استفاده کرد؟ در باب 11 از ابواب اعتکاف بعضی روایات هست ببینیم چطور است، روایت اول این باب صدوق باسناده عن صفان بن یحیی عن عبدالرحمان ابن حجاج عن الصادق (ع) : اذا مرض المعتکف او تمسة المرأة المعتکفه فانه یأتی بیته ثم یعید اذا برأ و یصوم[2] اذا مرض المعتکف شخص معتکف مریض شد یا زن که معتکف بود حائض شد این ندارد که نذر است ببینیم می توانیم از آن استفاده کنیم؟ مریض شد یا حائض شد، حضرت فرمود: اعتکافش را حالا رها کند از مسجد بیرون بیاید به خانه بیاید بعدا وقتی خوب شد روزه بگیرد و اعاده می کند اعتکاف را. آیا این به بحث ما مربوط می شود؟ بحث ما این است که نذر اعتکاف کرده روز معینی را حالا آن روز انجام نداده نسیانا اوعمدا به هر جهتی، اما اینجا بحث اعتکاف معین ندارد در این نذر اعتکاف معین وقتی انجام نداد بحث قضاء مطرح است ولی اینجا بحث قضاء مطرح نیست چیز معینی نیست، در مورد نذرهم صحبتی نیست، اعتکاف کرده بنابراین می شود گفت که این به بحث ما مربوط نباشد.

اذا مرض المعتکف او تمسة المرئة المعتکفه فانه یأتی بیته ثم یعید اذا برأ و یصوم این بحث اعاده است اعاده در وقت است، قضاء بعد الوقت است ما بحثمان در این است که اگر نذر معینی بود برای اعتکاف در آن ایام معینی انجام نداد در خارج از آن ایام می شود قضاء، قضاء هم یعنی خارج از وقت، خارج از آن ایام هم که قضاء و خارج از این روایت است، این روایت این است که چون حائض شده یا مریض شده نمی تواند اعتکاف را انجام دهد رها کند دوباره که حالش خوب شد انجام دهد. بحث قضاء مطرح نیست که بشود خارج وقت، اعاده است، یک بحث اعاده داریم یک بحث قضاء، بحث قضاء که خارج زمان هست برای روز معینی است اگر نشد حالا عمدا یا نسیانا اینجا فقط مع العذراست روز معین هم نیست بنابراین نمی شود از این استفاده کرد.

روایت دیگری هست در همین باب روایت2 این طور هست باسناده شیخ عن ابن محبوب عن ابی ایوب عن ابی بصیر عن الصادق(ع) : فی المعتکفه اذا تمسة قال ترجع الی بیتها فاذا طهورة رجعت فقضت ما الیها[3] زن معتکفه حائض شد فرمود رها می کند و به خانه می رود وقتی پاک شد برمی گردد و انجام می­دهد. اینجا قضاء دارد ولی منظور از قضاء آن قضاء اصطلاحی نیست مثل و قضاء ربک ان لا تعبد الّا ایّاه به معنای وجوب است، قضت ما علیها آن کاری که به عهده اش است انجام می دهد آن وقت ملاحظه می­کنید قضت ما علیها، قضاء علیها نیست ما فاتت است و علیها بوده است اگر واجب بوده علیها بوده است، این می گوید علیها بالفعل است، قضت ما علیها الان، بنابراین آن قضاء نیست اگر آن قضاء بود باید فوت باشد و قبلا هم علیها بوده نه الان اما این الان علیها است و فوت هم مطرح نیست پس قضاء آن قضاء نیست به معنای اعاده است، بنابراین این هم به درد بحث ما نمی خورد.

یک روایتی در ابواب حیض هست باب 51 روایت 2 آن هم از ابوبصیر است در ابواب حیض امراة معتکفه ثم حرومة علیه الصلاة یعنی معتکف شد بعد نماز برایش حرام شد یعنی حائض شد نتوانست نماز انجام دهد و اعتکاف انجام دهد، کنایه از حیض فخرجت من المسجد از مسجد بیرون آمد فطهرت پاک شد بعد از اینکه آمد بیرون زمان حیضش گذشت پاک شد حالا چقدر زمان حیض طول کشید معلوم نیست، حداقل حیض سه روز است ده روز هم حداکثر است. حالا این چقدر طول کشیده هیچ معلوم نیست فطهرت پاک شد بعد از سه روز یا بعد از ده روز پاک شده وقتی پاک شد می گوید فلیس ینبغی لزوجها ان یجامعها همسرش حق ندارد با او هم بستر شود حتی تعود الی المسجد و تقضی اعتکافها[4] حق ندارد مجامعت کند همسرش با این زن تا این زن برگردد به مسجد و اعتکافش را قضاء کند، به حسب ظاهر در ذهن می آید که این مسئله ما نحن فیه است به این معنا که بحث قضاء مطرح است تقضی اعتکافها.

اما روایت یک مشکلاتی دارد، این وقتی از عادت پاک شد از حیض پاک شد چرا شوهرش نمی تواند با او هم بستر شود این که پاک شده، این شاید می خواهد بگوید که همین طور در اعتکاف مانده از اعتکاف بیرون نیامده که هنوز کانّ در اعتکاف است در اعتکاف مجامعت نباید شود چه شب چه روز، آن وقت یعنی در طول این مدت در اعتکاف بوده؟ اعتکاف باید استدامه مکث و لفظ در مسجد باشد، استدامه با نیت هم باشد و این را نقض نکند بیرون نیاید الا لاحاجة لابدیة ناچار شود بیاید بیرون زود برگردد نشیند، بعضی روایات هست که می گوید حتی فورا برگردد کنایه است یعنی دنبال کاری نرود زود برگردد. خوب این پاک شده می گوییم حتما نزدیکی نکند تا اعتکافش را قضاء کند. این در طول این مدت همینطور معتکف است؟ آمده است بیرون حائض بوده چند روز طول کشیده همین طور در اعتکاف بوده؟ یک مسئله ای است و آن این است که امثال اعتکاف و احرام در حج و مانند این گونه امور استدامه این­ها عقلایی است یا تعبدی؟ مثلا شخص محرم شده بعد اشکالی در حج او یا در عمره اش پیدا شد همینطور در حالت احرام است یا خود به خود از احرام بیرون می آید؟ در نماز کسی الله اکبر را گفت تکبیر الاحرام را گفت وارد نماز شد حالا می خواهد از نمازش بیرون بیاید یا نه خودش هم قصدی ندارد همین طور ایستاد بعد از الله اکبر، نه ادامه میدهد نه کاری میکند همین طور در نماز هست یا اینکه خود به خود از نماز بیرون می آید؟ استدامه لفظ میخواهد در اعتکاف هم استدامه مکث و لفظ میخواهد در احرام هم ادامه اعمال میخواهد. همین طوری در احرام نمی ماند خود به خود می آید بیرون. در احرام موارد متعددی داریم که در مورد همین مسئله هست. اگر همینطور در احرام باشد می خواهد خانه برگردد هرگونه تماسی، مباشرتی با عیال حرام است تا کی دوباره موفق شود برگردد مکه طواف کند نماز بخواند و از احرام بیاید بیرون، اینها نیست موالات شرط است یک مقداری که گذشت خود به خود از احرام بیرون می آید این عقلایی است.

بنابراین نظیر این مسئله تا حدودی اینکه اگر کسی بیرون محل مکه از منطقه حرم از منطقه میقات به بعد در آنجاها باید اعمالش را انجام دهد و با ترتیبی بیرون می آید چگونه است؟ اگر کسی وارد حرم شد باید حتما برود اعمالش را انجام دهد وگرنه در احرام می ماند مثلا کسی از کسان نزدیک او بیمارستان مریض است می خواهد به عیادت برود خانه اش آن طرف حرم است بیمارستان داخل حرم است این حتما باید محرم شود برود او را عیادت کند بعد برود اعمال حج و عمره را انجام بدهد بعد بیاید بیرون آقایان این طوری می گویند که کسی وارد حرم می شود باید محرما وارد شود و از احرام هم بیرون نمی­رود تا اعمالی را انجام دهد خیلی به نظر بعید می آید مثلا او یک ناهار دعوت است ده متر آن طرف­ تر از حرم خانه اش است آن یکی هم ده متر این طرف حرم خانه اش است ناهار دعوت دارد بیاید خانه این، او اول باید اعمال طواف را انجام دهد یک عمره انجام دهد بیرون بیاید بعد برود خانه ناهار بخورد برگردد. اینطوری کل روابط این طرف و آن طرف که بهم می خورد خیلی به نظر بعید می آید این چیزها. به هر حال این را چطوری حضرت فرموده که حق ندارد شوهرش با او هم بستر شود تا او برگردد و اعتکافش را انجام دهد. این که از حیض پاک شده، از حیض وقتی پاک شد حتی غسل هم لازم نیست می تواند آمیزش کند پس فقط مسئله این است که برای اعتکاف حق ندارد آمیزش کند؟ چرا این که از اعتکاف بیرون آمده، سه روز ده روز قبل معتکف بوده حالا آمده بیرون پاک شده مدت هاست در مسجد نیست می گویید که حتی اگر حاجت ضروری باشد معطل نشود استدام لفظ می خواهد این روایت را نمی شود قبول کرد. از این روایت هم نمی شود چیزی استفاده کرد. بنابراین لیس فی الباب الا اجماع همانطور که عرض شد صاحب مدارک توسل به اجماع دارد. اگر نذر کرد و اعتکاف در ایام معینی را و نسیانا یا اضطرارا انجام نداد این را در وجوه دیگر نمی توانیم تمسک کنیم فقط اجماع کنیم اگر کسی تائیداتی از این روایات بگیرد اینها مسئله ایست وگرنه اینها هیچکدام دلیل نیست فقط اجماع است.

مطلب بعدی اگر ندر کرد ایام معینی را برای روزه بعد نمیداند که کدام ماه را معین کرده بود و نذر کرده یا می داند چه ماهی را نذر کرده اما در یک جایی زندگی میکند مثلا در زندان است در حبس است و نمی تواند تشخیص دهد اگر هم مثلا گفته ماه ذی الحجه سال هاست الان در زندان است و الان نمی تواند تشخیص دهد اول ماه ها مشخص نیست. در زندان هارون الرشید نماز هم می خواستند بخوانند نمی­دانستند کی ظهر است کی شب است زنها با یک پیراهن علی البدل  نماز می خواندند به نوبت  با  هم  می گرداندند، بعضی ها که حافظ قرآن بودند می دانستند که مثلا هر چند جزء قرآن بخوانند از صبح تا ظهر طول می کشد، قرآن را شروع می کردند بعد از طریق خواندن قرآن می فهمیدند حالا دیگر ظهر شده.

حالا اگر کسی ماه را گم کرد نمی داند این چه ماهی است نذر کرده بوده که در ذیحجه اعتکاف شود حالا الان نمی داند در چه ماهی است و از این قبیل موارد. اینجا چکار کند؟ قاعدتا مشابه آن را در قبل ها داشتیم وقتی عمل به قطع نشد عمل به ظن است. آیا عمل به ظن همه جا معتبر است؟ در بعضی جاها قبلا در باب روزه داشتیم اما اینجا بحث اعتکاف است از جمله در احکام شهر رمضان باب 7 روایت 1 این روایت هست صدوق باسناده عن ابان بن عثمان عن عبدالرحمان بن ابی عبدلله عن الصادق (ع) : قلت له رجلٌ اسرته الروم و لم یصح له شهر رمضان و لم یدرء ای شهر هو رومیان کسی را اسیر کرده اند ماه رمضان برایش روشن نشد چه موقع است و نفهمید کی ماه رمضان می شود قال یصوم شهرا یک ماه روزه بگیرد بالاخره ماه رمضان یک ماه است، یتوخّاه و یحسب توخی و تحرّی، تحقیق کردن و بدست آوردن یا به ظن و گمان عمل کردن و حساب می کند، یک ماه روزه می گیرد  فان کان شهر الذی صامه اگر این یک ماهی که روزه گرفته پیش ازماه رمضان بوده این کافی نیست هنوز ماه رمضان نشده و ان کان بعد شهر رمضان[5] و اگر بعد از ماه رمضان بوده آن کافی است در خود ماه رمضان بوده که خوب ماه رمضان است اگر بعد از ماه رمضان بوده قضاء شده ولی اگر ماه رمضان نیامده و او روزه گرفته باید اعاده کند. بنابراین به ظن عمل کردن در اینجاها تائید شده. آیا می توانیم همین روایت را در بحث ما نافی هم سرایت دهیم؟ خوب این بحث در روزه هست بحث ما در اعتکاف است مگر اینکه بگوییم در نظر عرف متشرع به دین فرقی نمی گذارند بالاخره هر دو روزه دارنده آن روزه شرط است این روزه اصل است.

البته دو باب است روایت در خود روزه است اینجا در اعتکاف بحث ما است که روزه شرط آن است اگر در آن جایی که خود روزه محل بحث است تائید و تثبیت کرد فرمود به ظن عمل کنید آیا دلیل می شود در باب اعتکاف که روز شرط آن است اشکال می کنند می گویند این در باب خود روزه بوده به چه دلیل در اعتکاف بگوییم؟ اما اگر کسی بگوید که میزان بالاخره روزه ماه رمضان از اعتکاف از نظر متشرعه مهم تر نباشد کمتر نیست. روزه ماه رمضان بسیار مهم است کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم خداوند بسیار زیاد به روزه ماه رمضان تاکید کرده ولی اعتکاف جزء واجبات که نیست مگر اینکه با نذر بر خود واجب کند. روزه ای که واجب هست آنقدر هم اهمیت دارد گفتیم عمل به ظن در آن جایز است و پس در اعتکاف که روزه شرط آن است اینجا قاعدتا و به طریق اولی باید بگوییم عمل به ظن در آن جایز است.

به عبارت دیگر سه حالت احتمال داده می شود یک احتمال اینکه کلا بگوییم تکلیف ندارد برای اینکه نذر کرده بوده مثلا در ماه ذی حجه معتکف شود حالا نمی تواند ماه ذی حجه را پیدا کند می گوییم اصلا تکلیفی ندارد، یک احتمال اینکه عمل به ظن کند بگوید با قرائنی که پیش خودش حساب کرده فردا این ماه است مثلا و عمل به ظن انجام دهد که این در روایت اینجا راجب روزه اینطوری بود، یکی هم اینکه نه اینقدر تکرار کند که یقین کند که آن ماه واقعی واقع شد در آن ماهی که وظیفه اش بوده انجام داده، این سه احتمال است، عمل به علم اجمالی که انقدر انجام دهد تا یقین کند درست شد، دوم اینکه اصلا بگوییم تکلیف ندارد نظیر اینکه نذر کرده فلان کار را انجام دهد ولی قادر نبود وقتی قدرت نداشت، ساقط است. سوم اینکه عمل به ظن عمل کنیم به خاطر اینکه بگوییم روزه که اهم از اعتکاف است عمل به ظن پذیرفته شد اینجا باید به طریق اولی پذیرفته شود، این بسته به ذوق فقاهت است که چی بگوییم اگر گفتیم بعثت علی الشریعة سمعة السهله اینجا یا باید بگوییم حکم ساقط است برای اینکه قادر نیست یا باید بگوییم که این مهم تر از روایتی که خواندیم که نیست روزه ماه رمضان را شارع گفت به ظن خودت عمل کن اینکه اینجا یک روزه فریضه به ذات نیست فرض بالعرض است. این به طریق اولی باید عمل به ظن قبول شود. به نظر میرسد باید قبول کنیم. بگوییم به علم اجمالی عمل بکند آنقدر ادامه دهد و روزه بگیر تا یقین کنی که یک ماهش ماه رمضان بوده این هم عسر و حرج است هم با شریعت سمعه سهله سازگار نیست و در حقیقت میتوانیم بگوییم عرفا به این می گویند غیر قادر پس وقتی غیر قادر شد بگویید نظم اصلا منعقد نیست، این گونه بگوییم و الّا خیلی مشکل است.

حالا اگر گفتیم علم اجمالی، اینجا می توانیم با اصل کاری کنیم؟ بگوییم اصل عدم آمدن ماه رمضان است مثلا یا اصل عدم آمدن ماه ذی الحجّة است که نذر اعتکاف کرده بوده مثلا تا فلان تاریخ احتمال میداده که ماه ذی الحجّة آمده یا احتمال میداده که نیامده حالا ماه ها قاطی شده نمیداند چه ماهی هستیم میگذارد روی احتساب عدم آمدن ماه ذی الحجّة، شش ماه قبل مثلا نیامده بود من باب مثال قبلا ماه ذی الحجّة نیامده بود که می خواست اعتکاف کند، همین طور دائما استصحاب کنیم که ماه رمضان نیامد نیامد تا بالاخره یکسال شد این حتما ماه رمضان آمده، دوازده ماه از آن تاریخ مثلا گذشت پس این ماه اخیر یا خودش است یا قبل از این یک ماهی او بوده، بالاخره استصحاب کند عدم آمدن ماه ذی الحجّة را تا یقین کند بعد وقتی یقین کرد که این ماه آمده استصحاب بقاء این ماه را کند. ماه آمد حالا تمام شد و رفت یا هست استصحاب بقاء کند چون اگر ماه رفته باشد بدرد نمی خورد اعتکافش در ماه ذی الحجّة بوده اگر از ماه ذی الحجّة بیرون آمد که دیگر اعتکافی نیست. آن وقت اینجا تعارض نیست ؟ استصحاب کند عدم آمدن ماه را تا ماه آخر بعد ماه آخر استصحاب کند بقاء ماه رمضان را، بقاء ماه ذیحجه را استصحاب بقاء کند. آیا این دو تا استصحاب با هم کاری دارند تعارضی پیش می آید؟ استصحاب عدم ماه رمضان تا این آخری که بالاخره یقین می کند آمد یا همین الان هست؟ و این را هم باید استصحاب بقاء کند یعنی می­خواهد دوتا استصحاب معارض بگیرد. این به نظر شما معارض است؟ استصحاب میکنیم نیامدن ماه ذی­الحجّة را تا حالایی که یقین میکنیم که این ماه است یا ماه قبلی بوده، استصحاب نیامدن ماه ذیحجه تا این اواخر. این اواخرمیدانیم یا این ماه است یا قبل از این آمده بعد استصحاب میکنیم بقاء این ماه را ولی این متعلق دو تا است که اصل عدم آمدن ماه ذی الحجّة هست تا این اواخر که یقین داریم که لابد آمده بعد هم وقتی آمد استصحاب بقاء. این دو تعارض ندارند بعضی گفتند تعارض میکند و اصل برائت جاری میکند.

 بنابراین عرض ما اینطوری شد اصل مسئله سه احتمال دارد یک عمل به علم اجمالی آن قدر روزه بگیرد تا جانش در بیاید، یکی اینکه بگوییم قادر نیست ساقط است، یکی هم اینکه بگوییم به اولویت از روایتی که خواندیم گفتند در ماه رمضان عمل به ظن کنید اینجا هم عمل به ظن کنیم .به ارتکاد متشرع بگوییم اینجا اولی است از آن قضیه ماه رمضان خوب خیلی اهم است یا به آن عمل میکنیم طبق ارتکاز متشرع یا بگوییم طاقت نداریم پس ساقط است. 



[1]وسائل باب 6قضاء صلوات روایت1

[2]وسائل باب11 اعتکاف روایت1

[3]وسائل باب11 اعتکاف روایت2

[4] وسائل باب51 حیض روایت2

[5] وسائل باب7 احکام شهر رمضان روایت1






   سه‌شنبه 9 مرداد 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما