صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اعتکاف جلسه بیست و یک






باسمه تعالی

چند تا فرع عنوان کردند بحث مهمی ندارد و سریع رد می شویم، اول اینکه در مسأله 18 مرحوم سید عنوان کردند در اعتکاف وحدت مسجد شرط است، در دو جا نمی شود اعتکاف کرد به این معنا که مثلا امروز این مسجد باشد فردا مسجد دیگری برود. حالا این دو تا مسجد متصل باشد یا منفصل فرقی نمی­کند پهلوی هم هستند یا جدا ولی بالاخره دو مسجد هستند، شبیه این مسئله را در نماز مسافر دارید که اگر از محلی که نیت کرده به لواحق آن محل برود، گاهی اسمش همان محل است گاهی یک اسم جدایی است ولو حالا متصل هم باشند. اگر چنانچه دو مسجد به هم متصل هستند ولی به هر حال دو مسجد هستند. از نظر ساخت یا از نظر عرف یا اسمی. اگر واقعا یکی حساب می شود در عرف آن مشکلی نیست.

ادله ای که داشتیم که در مسجد جامع باید باشد که قبلا خواندیم خوب بنابراین یک مسجد است اگر بنا بود که مساجد دیگر می شد کمی از آن را می رفتیم مسجد جامع کمی را در مسجد دیگری می رفتیم. و این که گفته در مسجد یا مسجد جامع پیداست که جنس منظور نیست طبیعت مسجد منظور نیست مسجد خاص یا مسجد معین است. در بعضی روایات داشتیم که از مسجد بیرون نرود الا لحاجة لابد منها و بیرون هم زیاد معطل نشود، این به خوبی می رساند که جا جای واحدی است اگر بنا بود که دو تا مسجد می شد خوب از اینجا می رفت بیرون آن جا می نشست یک روز هم آن جا بود دیگه لازم نبود به آن جا برگردد. به هر حال اصل مطلب روشن است بحثی هم نداریم.

مطلب دیگر این که اگر در یک مسجدی معتکف شد بعد یک مانعی از ادامه اعتکاف به وجود آمد مثل این که مسجد دراثر زلزله ای و مانند آن دارد حرکت می کند و خطر سقوط است یا ظالمی حمله برده مردم همه دارند فرار می کنند بالاخره این هم که حالت اعتکاف دارد نمی تواند آن جا بماند اینجا چکار کند؟ اگر نتوانست برگردد به آن محل و بیرون رفتنش طول می کشد اعتکاف باطل است. باید اعتکاف را در وقتی مانع برطرف شد از اول دوباره شروع کند. نمی تواند تتمه اعتکاف را برگردد و انجام دهد یعنی بنا بگذارد علی ما سبق یک روز اعتکاف کرده دشمن حمله کرده فرار کرد رفت بیرون طول کشید زیاد نصف روز بیرون است حالا بخواهد ادامه اعتکاف را انجام دهد نمی شود. گفتیم الا لحاجة لابد منها طول نکشد، طول بکشد به حیثی که گفته نمی شود تمام روز این جا بوده، این کافی نیست. باید گفته شود سه روز کامل آن جا بوده بنابراین ولو برای حاجت اما اگر طول بکشد مثلا می خواهد برود دکتر عمل جراحی کند و امثال این ها طول بکشد این درست نیست.

عرض کنم که متعلقات مسجد چطور است؟ مسجد محلی که نماز می خوانند مسلما اعتکاف مشکل ندارد ولی مرافق دیگر مسجد، حیاط مسجد، پشت بام مسجد، محل انبار واثاثیه مسجد به هر حال باید یقین کنیم که وقف مسجدیت شده نه وقف برای مسجد. یک وقتی خود محل وقف می شود به عنوان مسجدیت نمازخانه کارهای دیگر هم می شود و نماز اصل است، این مسجد است. یک وقتی که نه برای مسجد وقف می شود دستشویی هم برای مسجد است توالت هم برای مسجد است که مومنینی که به مسجد می آیند بروند وضوء بگیرند این هم برای مسجد است. این ها درست نیست و کافی نیست و به درد اعتکاف نمی خورد. دیگر باید تحقیق شود که چطور است مسجد اعظم در نظرم می آید مرحوم آیت الله ورودی حیاط را وقف مسجدیت نکرد بعد این که می گفتند مردم دستشویی می روند می آیند با کفش هایشان حیاط را وقف مسجدیت نکرد. ایشان اصرار هم داشتند که مسجد اعظم مستقل باشد جزء حرم قرار نگیرد بعدها این قضیه عوض شد. عرض می کنم که از مرحوم شهید اول نقل است: که اگر کسی برود روی پشت بام مسجد این از اعتکاف خارج شده این اشکال دارد. آیا این حرف درست است ظاهرا موارد فرق می کند یک وقتی تصریح شده که پشت بام خارج از مسجد است یک وقتی تصریح شده که جزء مسجد است یک وقتی هم به اطلاق واگذار شده. اگر به اطلاق هم واگذار شود سقف مسجد چه این طرفش که داخل است چه آن طرفش که روی پشت بام است به اصطلاح این ها جزء مسجد می دانند. در همین مسجد اعظم هم مرحوم آقای ورودی نماز می خواندند صف جماعت غیر از این که در ماه رمضان داخل مسجد مزدحم و پر بود به خاطر یک شبه نورگیری که گذاشته بودند جمعیت می رفتند روی پشت بام و از طریق آن نورگیری که بود اتصال برقرار می شد و پشت بام هم نماز جماعت بود به عنوان مسجد. به هر حال این یک مقدار عرفی است وتحقیق محلی می خواهد این مطلب.

آیا می تواند آدم یک محل معینی را در مسجد برای اعتکاف خودش قرار دهد؟ من معتکف می شوم در این مسجد قسمت دست راست آن فی المثل یا قسمت جلوی آن؟ مرحوم سید دارند که این قصد بی نتیجه است و لغو است برای اعتکاف عنوان مسجدیت است ما از پیش خودمان یک قیدی به آن اضافه کنیم این تاثیری ندارد جزء اعتکاف قرار نمی گیرد. یعنی به این معنا این محل به خصوصه دخالتی ندارد. در این مسجد معتکف شده همین کافی است تا بگوییم من معتکف می شوم در محراب مسجد. دیده اید در مسجد جمکران به خاطر نور سبزی که گذاشته اند جمعیت می رفتند توی محراب تصور می کردند این نور سبزی که آن جا هست نور آقا امام زمان هست. عرض بکنم که این ها دخالتی ندارند اصل مسجد برای اعتکاف است نه محل خاصی از آن. این هم بحثی ندارد.

اگر شک بکنیم که فلان محلی که در مسجد هست جزء مسجد هست یا نیست پیداست اگر هیچ قرائنی نباشد که جزء مسجد است حکم مسجد را پیدا نمی کند و اعتکاف در آن جا درست نیست. این معلوم هست اصل عدم وقفیت بر مسجد جاری است. در مسجد کوفه کنارمسجد قبر مسلم و هانی هست گاهی محل شبهه واقع می شود که آیا این جزء مسجد هست یا نیست؟ نوعا معتقدند که این جزء مسجد نیست کنار مسجد هست، شاید قرائن هم بر این باشد به خاطر این که ضد حکومت بودند به دست حکومت کشته شدند حکومت هم تظاهر به مذهب می کرد این ها را مخالف خودش می دانست هرگز اجازه نمی داد این هارا در مسجد دفن کنند می خواستند بگویند این ها مسلمان نیستند فی المثل یزید مسلمان است. به هر حال همان طور که بیرون هم شایع است این جزء مسجد کوفه نیست.

یکی از مسائلی که قدری دقت می خواهد این است که عنوان مسجدیت و همین طور عنوان مسجد جامع باید ثابت شود، ثابت شود این محلی که می خواهم معتکف شوم حتما مسجد است و مسجد جامع است به علاوه این که مسجد جامع را شرط دانستیم قبلا. از چه راهی ثابت می شود؟ 1- علم وجدانی: خبر دارم خودم می دانم این جا مسجد است. در این مسجد جمکران قسمت اولش که مسجدی از قدیم بوده و به اصطلاح به نظر امام ساخته شده در آن ملاقاتی که بین جمکرانی و امام زمان(س) واقع شده این یک مقدار خیلی کمی بود به اندازه دو تا اتاق تقریبا کوچک بعدا اضافه شد ولی باز به عنوان مسجد اضافه شد. یک تکه هایی هم درمسجد اضافه شد به عنوان محلی برای زوار که می آیند آن جا و می خواهند عزاداری کنند مشکوک است. این ها جزء مسجد است یا مرافق مسجد است. به هر حال اگر ثابت نشد هیچی علم می خواهد، علم وجدانی. اگر با علم وجدانی ثابت نشد شهرت. شهرت را در جاهای مکرری در فقه مطرح شده به عنوان شهرت. بعضی ها قید زده اند شهرتی که موجب علم باشد. شیاع موجب علم. در مطلق شهرت نه مطلق شیاع. در مسئله اجتهاد، اعلمیت و مشابه این موارد متعددی است. این ها تمام شیاع را گفتند شهرت را گفتند ولی قید زده اند مفید علم باشد. مفید علم باشد، مفید علم عرفی یا علم شخصی؟ بر من علم می آید یا اینکه هرکسی که نگاهم می کند علم پیدا کند؟ قاعدتا شخصی که می خواهد الان معتکف شود عالم باشد علم شخصی است. منتها اگر علم عرفی است و این علم پیدا نمی کند یک وقتی به حد وسواس است این اعتبار ندارد ولی اگر نه شک او عاقلانه و به جاست ولو نوع مردم ممکن است عالم شوند ولی این روی شبهاتی که خبر دارد عالم نمی شود. پس علم علم شخصی است ولی اگر به حد وسواسی رسیده باشد دیگر اعتباری ندارد. به هر حال شیاع مفید بالعلم این معتبراست.

راه های دیگر بینه شرعی، بینه شرعی دو شاهد عادل شهادت دادند ما بودیم که این جا جزء مسجد است بنابراین اعتکاف در آن جا درست می شود. آیا می شود به خبر یک شاهد عادل اکتفاء کرد؟ عدل واحد، شاهدین عدلین قبول است اما آیا شاهد واحد عدل واحد این می تواند اثبات کند عنوان مسجدیت را یا مسجد جامع را؟ کلا در موضوعات محل بحث است. در احکام خبر واحد حجت است اما در موضوعات محل بحث است که آیا عدل واحد قولش در موضوعات معتبراست به درد می خورد یا نه؟ ادعای اجماع کرده اند بعضی ها که به درد نمی خورد خبر عدل واحد فقط در احکام است. در احکام مسلما هست سیره هست روایات عمل می شده خبر واحد روایت واحد عمل می شده در فقه همه قبول داشتند اما در موضوعات گفتند اینطور نیست. به دلیل این که در موضوعات خیلی جاها گفتند دو شاهد عادل دو نفر پس عدل واحد کافی نیست. آیا این طوری هست؟ دلیل روشنی پیدا نکردیم که حتما بگوییم دو شاهد عادل باشد. بعضی جاها بله معلوم است. در موارد متعددی مثلا در مقام نزاع اختلاف شده دعوا دارند، زید می­گوید این خانه برای من است آن یکی می گوید برای من است مثلا، در موضوعات مورد نزاع آن جا شاهدین عدلین اما اگر محل نزاع نیست می گوییم همه جا شاهدین عدلین نه.

اگر کسی مدعی است در مال حالا نزاع هم نیست ادعا می کند که این لباس شما مال من است عبای شما مال من است و هکذا که این مال مال من است. در مسائل مالی حالا مخالفی هم ندارد باید ثابت شود به هر حال. در مسائل مالی گفتند به شاهدن و یمین یک نفر به اضافه قسم مدعی. معتبر ندانسته اند عدل واحد را و گفته اند باید قسم هم باشد. خوب این در ادعای مال است.

 درغیراموال مثل اختلاف درازدواج عقد خوانده شده خوانده نشده ومانند این ها. این جا هم گفته شده که یک شاهد و دو زن که هرکدام این ها جدا جدا در فقه محل بحث است. در چیزهایی که حدود در آن هست مثل زنا و مانند آن چهار شاهد مرد یا سه شاهد مرد و دو شاهد زن گفته شده. خلاصه موارد متعددی در فقه داریم که به عدل واحد اکتفا نشده ولی این در موارد خاص است ولی این که کلا بگوییم عدل واحد اصلا معتبر نیست این خلاف اطلاق ادله هست. مفهموم آیه نباء اختصاص ندارد به احکام موضوع آیه نباء چیزهای موضوعی بوده بنابراین به چه دلیل قبول نکنیم خبر عدل واحد را. آن هم باید پذیرفته شود نمی دانم این جزء مسجد هست که می خواهم معتکف شوم یا نه؟ مفهوم آیه نباء وادله دیگر و از همه مهم ترسیره ی عقلایی و بنای عقلایی برعمل و این که بنا اختصاص به احکام ندارد. بنای عقلایی در موضوعات است احکام مال مدرسه است و فقها و مجتهدین و طلبه ها. عقلا بحث احکام شرعی نمی خواهند ثابت بکنند باخبرعدل واحد. خبری به او دادند فلان کس گفت بیا کارت دارم، فلان رفیقش از سفر می آید بریم استقبال، فلان کس ناهار تو را دعوت کرده بیا آن جا به همین اکتفا می کنند. اختصاص ندارد به احکام شرعیه و مانند آن.

یک روایاتی هم معروف هست روایت مسئلة بن صدقة روایت معروفی هست که در کتب فقهی جای جای کتاب آمده هم در مکاسب آمده و هم در موارد دیگر. حضرت فرمود که لباسی که تن تو هست چه کار می کنی؟ احتمال دارد که این دزدی باشد به تو فروختند، اما تو اعتنا نمی کنی، عبدی که خریدی شاید به زور آوردند دارند می فروشند و مانند اینها. شما اعتنا نمی کنی که شاید لباس دزدی باشد؟ بعد تعبیر حضرت این است: والاشیاء کلها علی ذلک حتی یستقیم لک غیره اوتقوم به البینة تمام چیزها یعنی تمام چیزهایی که می خواهد با شما ارتباط برقرار کند، اشیاء همه اش این طوری است مگر این که علم وجدانی پیدا کند یا بینة قائم شود وگرنه قاعده ید جاری هست. ما به ذیل عبارت روایت کار داریم والاشیاء کلها علی ذلک حتی یستقیم لک غیره او تقوم به البینة برای این که خلاف این ظاهر، ظاهر می گوید لباس تان مال خودتان است شما ید دارید دیگری هم که به شما فروخته ید داشته معامله درست بوده اشیاء همه همین طوراست مگر اینکه خلاف اش ثابت شود یا بینة قائم شود. در این عبارت مانده اند او تقوم به البینة یعنی چی پس در موضوعات خبر عدل واحد درست نیست باید بینة قائم شود. این جا بحث شده منظور از این بینة دراین حدیث چیست؟ روایت اولا روایت معروفی هست حالا درباره آن بحث است. آیا معتبر بدانیم یا ندانیم؟ بعضی ادعا می کنند چون در اسناد کامل الزیارة از ایشان نقل شده بنابراین پس معتبر است. چون ابن قولوی در اول کامل الزیارة می گوید من هر چه نقل می کنم از مشایخ صحات نقل می کنم ثقة هستند که از آن ها دارم نقل می کنم.

بارها عرض کردیم ظاهرعبارت ابن قولوی این است که همین شیخ مستقیم یعنی این از آن یکی نقل می کند نه سلسله روات. از امام صادق(ع) نقل می کند. بین ابن قولوی تا مساده چندین نفر فاصله هستند آن نفری که مستقیما برای ابن قولوی نقل کرده او را دارد می گوید ثقة هست نه تمام وسائط تا امام. بعضی ها این عقیده را دارند ولی به هر حال نظر ما بیشتر بر این بود که واسطه را نمی گوید بلا واسطه را می گوید. ولی در عین حال مساده کثیر الروایة هست نسبتا، متین الروایة هست معمول الروایة هست. همین روایتی هم که در اینجا نقل شده همه جا در کتب فقهی به آن استناد می شود. قرائن نشان می دهد که آدم موثقی هست پس مشکل سندی خیلی ندارند. یا به خاطر اعتماد ابن قولویه یا به هرجهت دیگری این را آدم ثقه ای حساب کرده اند. در میزان هم وثوق بالروایة است نه حتما وثوق بالراوی. اگر اصحاب عمل کردند وثوق بالروایة هست.

بگویم که او تقوم به البینة یعنی چی؟ بنابراین درموضوعات الاشیاء کلها علی ذلک نمی گوید الاحکام کلها علی ذلک پس مال موضوعات است. باید بینة قائم شود پس خبرعدل واحد قبول نیست. بحث در این است که کلمه بینة را به چه معنا بگیریم؟ اصطلاح شرعی که از زمان اصحاب شاید این طوری بوده شاید اطلاق بینة به همین معنای شرعی که ما الان می گوییم باشد اما در اصل که این طوری نبوده. در اطلاقات قرآنی بینة معلوم نیست که به این معنا باشد که دو شاهد عادل بینة اصطلاحی. اگر در قرآن این طوری نشد در سنت نبوی هم بعیده که چون قرآن با پیامبر در یک زمان است. اگر در قرآن این اصطلاح ساقط نشد پس روایاتی که از پیغمبر هم رسیده در زبان پیغمبر اصطلاح نیست. یکی یکی ائمه را جلو بیاوریم. حضرت امیرهم زمان پیغمبر است فاصله زیادی نیست پس زمان حضرت امیر هم بگوییم این اصطلاح هنوز اصطلاح نشده. اگر اصطلاح نشده به چه معنا؟ بینة یعنی دلیل روشن ولاشیاء کلها علی ذلک حتی یستقیم لک غیره او و هوالامریعنی به دلیل. دلیل بیاورید شاهد بیاورید تا خلاف اش ثابت شود. خلاف اش ثابت شود علم وجدانی است. برای شما خلاف این ظاهر شود. او تقوم به البینة علم وجدانی نداریم ولی دلیل داریم شاهد داریم تقوم به البینة نه حتما دو شاهد عادل که اصطلاح فقهی است. دلیل حالا هر دلیلی که پذیرفته می شود یه جایی دلیل استصحاب است، یک جایی دلیل قاعده ید است یکی هم عدل واحد. عقلایی وقتی این را دلیل می گیرند ما چرا دلیل نگیریم؟ در قرآن که مسلم است بینة به این اصطلاح نیست بالبینات ولزبراینجا چی معنا می کنید؟ سوره بینه عرض کنیم که در آیه های نخستین هست نه به معنای دو شاهد عادل. در قرآن مکرر کلمه بینات آمده به ذهن هیچ کسی این معنا نیست هیچ مفسری هم نگفته بینه یعنی شهود دو شاهد عادل ادله موضحه ادله روشن کننده خلاصه دلیل، دلیل زیاد است اختصاص ندارد به دو شاهد عادل. از نظر عقلائیت عدل واحد هم دلیل است، حکم حاکم دلیل است، اقرار شخص دلیل است. خوب یکی از ادله هم عدل واحد است که عندالعقلا به آن عمل می شود. اصلا خیلی بعید است که بگوییم در احکام خبر عدل معتبر است احکام به این اهمیت. موضوعات دیگر معتبر نیست موضوعات یکی از مصادیق چیزهای مرتبط به حکم است و حکم شرعی با این سعه موقعیتی که دارد که هزاران مصداق پیدا می کند آن جا قبول کنیم اما در یک موضوع واحدی که یک قضیه جزئی هست قبول نکنیم خیلی به نظر بعید می رسد. بنابراین قائدتا عدل واحد درست است.

در جای جای عروه مرحوم سید به مسئله عدل واحد که می رسد می گوید اشکال و فی کفائة عدل الواحد اشکال در خیلی جاها بحث است در بحث طهارت، اثبات کریت و امثال این ها. در جاهای دیگر فقه عرض کنم که در امامت امام جماعت آن جا هم شبهه شده آیا قول یک نفر را قبول بکنیم یا نه؟ اگر اعتماد واطمینان پیدا می کنیم که بله اگر شک بکنیم و دلیل جزعدل واحد نداریم بعید نیست آن جا هم قبول کنیم. به هرحال در موضوعات مسئله به اندازه اهمیت احکام نیست اگر در احکام به مقتضای بنای عقلا و ادله شرعیه قبول کردیم در موضوعات به طریق اولی باید قبول کنیم. بنابراین عدل را هم قبول می کنیم.

یکی از مواردی که محل صحبت هست این که اگر حاکم حکم کرد چطور است؟ حاکم گفت ما می دانیم این جا مسجد است حکم کرد حکمت به این که این جا مسجد است. یک وقتی حاکم به عنوان مخبر عدل واحد خبر می دهد می گوید من می دانم این جا مسجد است این بحثش همین هست که خبر عدل واحد معتبراست یا نه؟ یک وقتی نه می گوید من حکم می کنم که این جامسجد است خبر نمی دهد که من می دانم این جا وقف مسجدی است یا نه یا مسجد جامع است؟ خبر نیست حکم می کنم به این که این جا مسجد است. آیا حکم حاکم معتبر هست؟ این تابع این هست که ببینیم ولایت تا کجا صحه دارد، ولایت حاکم حالا حاکم عدل حاکم شرعی، حاکم شرعی منظور مجتهد است یا کسی که قدرت سیاسی منطقه در دست اوست؟ مثلا زمان امام صادق(ع) حاکم کی بوده؟ امام صادق را می گوییم حاکم اما امام صادق که قدرت سیطره قدرتی که نداشته است. در این حرف است که منظور از حاکم کی است لذا در رساله ها اگر دقت کرده باشید وقتی گفته می شود حاکم بعضی ها از باب احتیاط می نویسند که مجتهد جامع الشرایط برای این که روشن شود وگرنه بعضی ها شبهه می کنند. قائدتا منظور از حاکم همان مجتهد جامع الشرایط است، این حکم می کند و قدرت هم دست این است. اگرچنان چه حاکم از نظر قدرت یک نظری داد مردم متدین از مرجع تقلیدشان می پرسند وظیفه ما چیست؟ علی ای حال آیا باحکم حاکم، مجتهد جامع الشرایط ثابت می شود؟ این بسته است به بحث در محل خودش که تا چه اندازه صحه دارد ولایت. حالا مجتهد جامع الشرایط صحه اش چقدر است؟مثلا در هلال محل بحث است هم برای خود مجتهد هم چنان چه اگراجازه به طلبه ها داد که از باب امور اسمیه حالا رفته در محل خودشان عید فطر محل بحث است حکم بکند به مقتضای ولایتی که ولی امر مجتهد جامع الشرایط به این داد، حالا این حکم می کند به ثبوت اول ماه تا ببینیم که آیا در خود مجتهد اول ماه ثابت شده یا نه جدا جدا هرکدام در صحه ولایت بحثی دارند که جای بحث است در محل خودش.






   سه‌شنبه 9 مرداد 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما