صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 96-97

اجاره جلسه ششم







باسمه تعالی


به تناسب اینکه امشب شب نیمه و شب دعا حتی یک قول هم به اینکه شب قدر هست عامه هم که خیلی بر امشب هم اهمیّت می دهند و شب قدر هم آن ها بیشتر احتمال می دهند، به هرحال شب دعاء هست، خیلی از اوقات دعا می کنیم و به اجابت نمی رسد بعضی ها گله از خدا می کنند شرایط سختی که به وجود بیاید وقتی که به نتیجه نرسید گاهی گله از خدا پیش می آید شاید همه این گونه شویم موقعی که به مشکل می­افتیم اراده خودمان را از دست می دهیم در بعضی از روایات روی این موضوع حسّاسیت نشان داده است و می فرماید که نرنجید اگر دعایتان عملی نشد و مستجاب نشد، خدا دوستتان دارد و می خواهد صدایتان را بیشتر بشنود از جمله این روایت که عرض می کنم در ابواب دعاء باب 21 روایت 17 از امام صادق(ع) إنّ العبد لیدع الله عزّ و جل گاهی بنده و عبد خدا دعا می کند و از خدا حاجت می خواهد فیقول الله عزّ و جل للملکین خداوند جلّ و اعلاء به آن دو مَلَک، دو ملک ظاهرش این است دو ملکی که همراه انسان هستند برای حفاظت انسان، دائما در این دنیا خطراتی هست، خطرات تکوینی و غیر تکوینی بیشتر اینجا تکوینی منظور است، خداوند ملائکه هایی را مقرّر کرده است که این خطرات را از ما دور کنند، خطراتی که در جوّ هست هر لحظه ممکن است کرات به هم بخورند، هر لحظه ممکن است عوارض دیگری پیش بیاید فضولات هوایی هم در عصر ما خیلی زیاد شده است، ماهواره هایی که خراب می شوند و در جوّ می مانند و امثال این ها سقوط می کنند و ممکن است روی شهرها سقوط کنند و از این قبیل، این ها را همان ملائکه ای که برای حفاظت از ما هستند دفع بلاء می کنند، خدا به این دو مَلک می گوید قد استجبت له من دعوت این مؤمن را اجابت کرده ام، به او می دهم لکن إحبسوه لحاجته نگه دارید به پای این حاجت و به او ندهید فإنّی اُحبّ أن أسمع صوته من دوست دارم صدایش را بشنوم، حاجتش که روا شود می رود، حاجت که روا نشود تکرار می کند و می ماند.

در مقابل چون زیاد صحبت شده است که می گویند بعضی از افراد بی دین هستند و بد حجاب هستند و پیش امام رضا می آیند و زود حاجت می گیرند ما دائم یک حاجتی را می خواهیم نمی دهند، مکرر این را شنیده ایم، و أنّ العبد لیدع الله گاهی هم بنده ای هست که چیزی از خدا می خواهد و یقول الله عزّ و جل عجّلوا له حاجته خدا می گوید حاجت این را زود بدهید برود و إنّی ابغض صوته[1] از صدایش بدم می آید پس معلوم می شود یکی از علائم حبّ خدا به انسان این است که حاجت انسان را دیر بدهد این از علائم حبّ خدا هست از روایت چنین استفاده می شود.

گفتیم که برده محجور است بنابراین به اذن مولا هرکاری می خواهد انجام دهد اما آیا عقد خواندن، صیغه عقد جاری کردن وکالتاً عن غیر این هم محجور است؟ روایتی به این معنا نداشتیم آیا قرآن ضرب الله عبداً مملوکاً لا یقدر علی شیء در ذهن نمی آید که این لفظ هم نمی تواند بگوید، عبارت هم نتواند بگوید، بعضی روایات هم داریم در ابواب عقود یا ابواب حجر بود که بعضی روایات هست که امام تأکید می کند که عبد لا یقدر علی شیء عرض کردم ما نفهمیدیم که منظور چه عبدی است، عبدی که در جنگ اسلام اسیر شده است آن شاید قابل توجیه باشد، عبدی که از پیش بوده و قتل غارت کرده اند و این را گرفته اند اینکه اعتباری ندارد حالا به هرحال این شبیه آیه می گوید که هیچ کاری از آن ساخته نیست اما این هیچ کاری در ذهن نمی آید که ذکر هم نمی تواند بگوید، عبارت صیغه را هم نتواند اجاره کند.

به هرحال گرچه ظاهر بعضی عبارات فقهاء این است که از عبد هیچ کاری ساخته نیست ولی ظاهرا منصرف از این معنا هست چون مسلّماً نماز را می تواند بخواند، شهادتین می تواند بگوید، اگر این ها را می تواند بگوید چطور نتواند وکالتاً عن قید یک بِعتُ بگوید یک کلمه بعتُ وکالتاً عن الغیب هیچ در ذهن نمی آید که منظور این باشد.

مطلب دیگر در محجورین مفلّس است، مفلّس هم یک وقت راجع به اموال موجودش هست، مفلّس یعنی کسی که بدهی دارد و بدهی اش را نتوانسته بپردازد، طلب کارها شکایت به دادگاه کرده اند قاضی دادگاه حکم فلس جاری کرده است یعنی اعلام کرده است این آدم مفلّس است معنای مفلّس بودن این است که حکم فلس که حجر است این را اعلام حجر می کنند که محجور است یعنی تصرف در این اموالش حق ندارد بکند باید این اموال در بین طلبکارها تقسیم شود، به عبارت دیگر این اموال و لو ملک خودش هست ولی متعلّق حقّ غیر است پس نظیر رهن و این گونه چیزها می شود که حق ندارد تصرف کند.

حکم حجر برای اموال موجود است، دو چیز از آن خارج است، اول اموالی که بعداً کسب می کند داخل در این حجر نبوده، اجیر شده جایی یا هر جهت دیگری مثلا کسی چیزی به او بخشیده و مانند این ها، این داخل در این حجر قبلی نبوده، اگر یک حجر جدیدی راجع به این اموال جدید شود فبها و الّا آن قانون حجر شامل این نمی شود، یکی هم اینکه اساساً حجری که در مفلّس هست آیا شامل گفتن یک عبارت هم می­شود؟ آن حجر در اموال است، این حجر اذکار است شامل این نمی شود و دلیلی هم بر این نداریم.

یکی از محجورین سفیه است، هم آیه و هم روایات در محجوریت سفیه وارد شده است، آیه کریمه که صریح آیه 5 در سوره نساء و لا تؤتوا السّفهاء اموالکم الّتی جعل الله لکم قیما[2] اموالتان را به دست سفیه ندهید پس سفیه حق تصرف در این اموال را ندارد، اموالکم ظاهرش در ذهن می آید که مال خودتان را به سفیه ندهید منظور اجتماعی است اموالکم خطاب به همه است به عنوان یک جامعه، هر کسی مال دارد یک نظر این است که مال شخص این هست ولی یک نظر این است که در کل برای اقتصاد مملکت است، اینکه کشورهای سرمایه داری اهمّیّت می دهند به سرمایه دار شدن سرمایه داران برای اینکه در نهایت وضع جامعه به یک اقتصاد خوبی می رسد، در نظام مارکسیستی و اشتراکی اشخاص مالکیت ندارند، همه از طرف دولت استفاده می کنند، دولت اموال در اختیارش هست و به مقدار نیاز به افراد می دهد برای مصرف به عبارت دیگر مثل تعبیر ما که می گوییم اباحه تصرفات دولت از املاک دولتی اباحه تصرفات کرده است به مقدار نیاز ولی موفّق نشدند این را اجرا کنند حتی در زمان استالین هم که خیلی سخت اجرا می شد در عین حال یک چیزهایی اضافه می شد چون بین تکنیسین، مکانیسین، مهندس، قیمت های کار فرق می کرد، گاهی یک مهندسی هیچ زن و بچه ندارد، گاهی یک کارگری چند زن و بچه دارد، این خرجش بیشتر است و حقوقش کم و آن یکی خرج ندارد حقوق بیشتر لذا پولش اضافه می ماند و روی دستش می ماند که چکار کند، در اسلام قانون مضاربه دارد آن ها این قانون را نداشتند، تجارت و مضاربه همه در اختیار دولت است در اختیار مردم است.

به هرحال در نظام سرمایه داری سرمایه افراد را باز می گوید به نفع جامعه هست، در جامعه سرمایه دارانی هستند که بالاخره در این مملکت هستند، یک وقت شرایط بد مملکت هست هرکسی می کوشد پول بدست آورد و برود، یکی از اسرار گران شدن ارز هم همین است جهت عمده اش هم همین است که خیلی ها هستند اموال موجود را تبدیل به طلا می کنند یا تبدیل به دلار و یورو و امثال این ها می کنند و فرار می کنند در نتیجه ارز هم کم می آید و قیمت ها بالا می رود، هر قدر هم بخواهند قیمت را معیّن کنند موفّق هم نمی شوند برای اینکه بالاخره یا باید دکّان های صرّاف ها را کلاً ببندند که مردم نیاز دارند و یا بالاخره ارز تمام می شود.

به هرحال در نظام سرمایه داری به احترام به سرمایه داری سرمایه داران قائل هستند، معروف این است که در فلان کشور فلان شخص این مقدار درآمد داشت، رئیس جمهور به او گفته بود چکار کنم که سال آینده تو دو برابر این داشته باشی، حالا در بعضی کشورهای اسلامی اگر کسی سرمایه دار باشد و نشان بدهد ممکن است مورد اذّیت و آزار قرار گیرد، آن جا برعکس می گوید چکار کنیم تو دو برابر درآمد داشته باشی، وقتی او دو برابر دارد در نهایت به نفع جامعه هست.

حالا به هرحال اموال درست است شخص این است ولی کل جامعه از این اموال بهره می برد، لا تؤتوا السّفهاء اموالکم یعنی اموال اجتماعی، اموال را به دست این ها ندهید پس بنابراین مال خودش هم جزء اموال جامعه هست به یک دید که به دست این ها ندهید.

اما در اینجا باز سفیه است، سفیه است باز نمی تواند در اموالش تصرف کند اما باز یک صیغه بعتُ خواندن و مانند این ها ممکن است یک کسی در اموال همه فریبش می دهند اما به او بگویند یک صیغه نکاح بخوان خیلی هم با احتیاط و خوب می خواند از این استفاده نمی شود که محجور باشد، حجر در آن چیزی که سفاهت دارد.

حالا بحث در باب نکاح دختر رشیده و غیر رشیده آن جا مطرح هست که رشد در چه چیزی، در همه مصالح یا رشد در بحث نکاح چون مسأله نکاح را می خواهد انجام دهد باید رشیده در نکاح باشد یا رشیده در کل امور آن بحث در محل خودش هست، تناسب حکم و موضوع این است که رشیده در نکاح که مصالح خودش را تشخیص دهد که زود فریب نخورد و احساسی نشود، خیلی از دخترها زود احساسی می شوند و فریب می خورند لذا رشیده نیستند، به هرحال در مسأله اموال ر شد مالی منظور هست، حالا اگر در همین رشد مالی اگر رشد نداشت و کلاه سرش می رفت این سفیه است اما اگر چنانچه بخواهد یک صیغه ای اجرا کند، یک عقد نکاحی، عقد بیعی بخواند این نباید مشکلی داشته باشد، به نظر نمی آید و منصرف از این معنا هست.

یکی از چیزهایی که گفته اند شرط است در متعاقدین اختیار است یعنی اگر مختار نباشد مقابل مختار نباشد یعنی مکره باشد، اگر مُکره باشد این عقد درست نیست، این منظور چیست مکره باشد در عقد بر مال خودش؟ اگر به زور گفتند مالت را به ما بفروش این هم گفت بعتُ این اعتبار ندارد معلوم اختیار نداشته است نه در عبارت بعتُ بلکه در اینکه بخواهد با این بعتُ مال خودش را به دیگری بدهد، در حقیقت سبب طریق برای مسبّب است این را می گویند درست نیست، اما اگر یک نفر چماق را کشیده است که بیا عقد نکاح دختر من را بخوان، یک داماد و عروسی هست بلد نیستیم عقد بخوانیم تو عقدش را بخوان یا یک معامله ای می خواهیم انجام دهیم چماق بالای سر او گرفته است که بعتُ را تو بگو ما بلد نیستیم اینجا که نمی خواهد چیزی از دست بدهد، این مکره شده است بر عبارت، بر اکراه این اثری بر این ندارد این چیزی نمی خواهد به کسی بدهد، نسبت به خود مکره که این را وادار کرده که بخوان آن هم که اکراه ندارد، آن چیزی که اکراه درباره او هست این آدمی است که می خواهد این عقد را بخواند این چیزی نمی خواهد از دست بدهد، اکراهش روی عبارت است ولی آثاری ندارد، اثر برای انتقال واقعی است و این مالی نمی خواهد از خودش منتقل کند، آن مکره که به این فشار می آورد که بیا این عقد را بخوان آن هم اکراهی برایش نیست، آن کسی که مکره است اکراهی برایش نیست، این کسی که اکراه بر سرش هست اثری برایش نیست بنابراین اختیار هم به همین معنا است منافات ندارد که مجبور باشد صیغه ای بخواند، اگر چنانچه طلبه ای به زور احضار کردند که بعداً باید بیایی عقد نکاح دختر ما را بخوانی این اشکال ندارد و ادله این را نمی گیرد.

یکی از چیزهایی که در متعاقدین شرط است بلوغ است، بلوغ یک قدری حرف دارد، در سوره نساء آیه 6 و ابطلوا الیتامی حتّی اذا بلغوا النّکاح فإن آنستم منهم رشدا فادفَعوا الیهم اموالهم[3]، و ابطلوا الیتامی آزمایش و آزمودن است معلوم می شود قبل از بلوغ هم می شود آزمون برقرار کرد برای این ها، خود آزمون دال بر اینکه یک تربیت هایی باید قبلا شوند این دانشگاه علمی کاربردی شاید تأسیس اولیه اش به خاطر این بوده که این ها یاد بگیرند ورود در بازار کار اجتماعی را حالا تا چه اندازه موفّقیت دارند به جای خودش، علی ای حال جامعه اسلامی باید قبل از اینکه بچه ها بالغ شوند تشکیلات کارآموزی فراهم کند و این ها در بازار کار زندگی وارد شوند که بعداً فریب نخورند و ابطلوا الیتامی به این ها اطلاعات بدهید و بعد هم از این ها امتحان بگیرید این ها قبل از بلوغ باشد حتی اذا بلغوا النّکاح وقتی به بلوغ رسیدند حالا ببینید اگر دیدید رشیده شدند فإن آنستم منهم رشدا نه اینکه تازه آزمایش کنید، آزمایش ها را قبلا انجام دهید که حقی از بچه تلف نشود، به محض بلوغ این کار فورا انجام شود فإن آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم اموال را دست خودشان بدهید.

از این به خوبی استفاده می شود تا بالغ نشده است و همین طور رشد پیدا نکرده اموالشان را به آن ها ندهید یعنی ممنوع التصرّف هستند.

در باب 2 از ابواب حجر بعضی روایاتی در این زمینه هست و روایات هم متعدد هست، آن روایتی که درباره برده عرض کردم از جمله این روایت در باب 4 از ابواب حجر روایت 2 مشهوره ابی خدیجه عن الصادق(ع) سأله ذریح عن المملوک یأخذ اللُقطة ذریح از ثقات اصحاب است ابی خدیجه می گوید من بودم ذُریح از امام صادق پرسید درباره مملوکی که یک لقطه ای را از زمین برداشت قال و ما للمملوک واللُقطة مملوک چه حق دارد لقطه را بردارد با اینکه آن جا نمی خواهد چیزی از دست دهد یا شاید هم نمی خواهد چیزی را برای خودش بردارد و المملوک لا یملک من نفسه شیئا[4] مملوک هیچ چیزی را مالکیت ندارد.

عبارت اولش می گوید حق ندارد لقطه را بر دارد نمی گوید برای خودش اصلا نباید دست بزند یکی از وجوه دست زدن این است که امانت دار باشد بر می دارد به صاحبش بدهد این ربطی به مال خودش ندارد ولی شاید منظورش این باشد بردارد به ملک خودش روی قرینه اینکه لا یملک من نفسه شیئا آن چیزی که به عنوان امانت به دیگری بدهد این من نفسه نیست.

حالا راجع به بلوغ صحبت می کردیم، در باب 2 از ابواب حجر روایات متعددی راجع به بلوغ داریم که بعضی ها روایت 5 را ذکر کردند، روایت 1/2 از ابواب حجر جلد 16 إنّ الجاریة لیست مثل الغلام دختر با پسر فرق دارد إنّ الجاریة اذا تزوّجت و دُخل بها و لها تسع سنین ذهب عنها الیتم دختر وقتی شوهر می­کند و دخول انجام می شود و نه سال تمام شده است یتمش از بین می رود و بالغ می شود و دفع الیها مالها اموالش هم هرچه هست به خودش تحویل می دهیم و جاز امرها فی الشّراء و البیع در خرید و فروش هم کارهایش نفوذ دارد پس قبل از بلوغ ندارد چون قید دارد اینجا هم تزویج را گفته است و هم دخول را گفته است و هم سن نه سال را گفته است بعد می گوید و اقیمت علیها الحدود التّامّة و اُخذت لها و بها همه حدود هم برایش اجرا می شود این پس اعدام و این ها هم می شود بعضی روایات می گوید حدود در سیزده سالگی اجرا می شود، والغلام لا یجوز امره فی الشّراء و البیع و لا یخرج من الیُتم حتّی یبلغ خمس عشرة سنّة أو یحتلم أو یُشعر أو یُنبت قبل ذلک[5] اما غلام یعنی پسر بچه با نه سال کارش درست نمی شود در خرید و فروش نفوذ ندارد، از یتیمی بیرون نمی آید تا پانزده سال شود یا محتلم شود یا موی آنه یُشعر أو یُنبت ظاهرا یشعر و ینبت هر دو یک معنا باشد موی آنه باشد.

حالا راجع به جاریه تزویج را گفت، دخول را هم گفت، سن را هم گفت، درباره غلام فقط سن را مطرح کرد پیداست که آن تزوّجت و دخلت مسأله رشد را می گوید، راجع به بلوغش همان تسع سنین است، در بلوغ روایات همه تسع سنین بعضی ها هم عشر سنین دارند، یک روایت هم که روایت عمار است سیزده سال دارد، قبلا توضیح دادیم روایت عمار در سرتاسر فقه طوری رد می شود که مرحوم فیض کاشانی و بعضی های دیگر دارند که ما به روایات عمار عمل نمی کنیم مگر آن چه را که مشهور عمل کرده باشند، قبلا هم برایتان توضیح دادیم، به هرحال پس بلوغ معتبر است.

در روایت 3 صدوق به طور جزمی ارسال کرده است إذا بلغت الجاریة تسع سنین دُفع الیه مالها و جاز امرها[6] پس قبل از تسع سنین نمی شود.

در روایت 5 بعضی ها روی این روایت تکیه می کنند به خاطر جنبه سندی، صدوق عن ابیه عن سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد عن بزنطی عن ابی الحسن الخادم بیّاع الّؤلؤ در کتب رجال مهمل است، در فقه هم استثناء هست بعضی ها می گویند همین یک روایت است به این تعبیر که ابی الحسن الخادم بیّاع الّؤلؤ مرحوم آقای خوئی(ره) اصرار دارند این ابی الحسن الخادم بیّاع الّؤلؤ همانی است که در کتب رجال دارد ابن متوکّل آدم بن متوکّل بیّاع الّؤلؤ، لقب بیاع لؤلؤ است این در کتب رجال روی ابی الحسن خادم نیست روی آدم بن متوکل است آن وقت ابی الحسن خادم را ذکر نکردند معلوم می شود که این ابی الحسن خادم یک کنیه ای بر او هست اسمش هم آدم بن متوکل است و ثقه هم هست حالا به هرحال عن الصادق(ع) سأله أبی و أنا حاضر بیّاع لؤلؤ می گوید پدرم از امام صادق حدیثی پرسید من بودم پرسید عن الیتیم متی یجوز امره کار یتیم چه موقع درست می شود و تمام می شود قال حتّی یبلغ اشدّهُ به اشدّش برسد قال و ما اشدّه اشُدّش چیست قال احتلامه محتلم شود قلت قد یکون الغلام ابن ثمان عشرة سنة أو اقل أو اکثر و لم یحتلم بچه هایی که دیر محتلم می شوند چطور، هجده سالش شده است و هنوز محتلم نشده است قال إذا بلغ و کتب علیه الشیء وقتی بالغ شد که حکم برایش ثابت می شود انبت علیه الشعر مو می روید اینجا جاز امره الّا أن یکون سفیهاً أو ضعیفاً[7] سفیه باشد یا ضعیف که اشاره به همان جنبه رشد است.

این به خاطر جنبه سندی اش هست و الّا روایات دیگر هم راجع به اعتبار بلوغ داشتیم اما در عین حال روایات متعددی که در این زمینه داریم آیا شامل یک صیغه خواندن هم می شود؟ یک بچه نابالغ است و مسأله را هم خوب بلد است، معروف است علامه حلّی مجتهد بود هنوز بالغ هم نشده است، مرحوم محقّق کرکی در اول کشف اللسام دارد می گوید بعضی تعجّب می کنند و می گویند مگر می شود علامه حلّی در آن سن مجتهد شده باشد می گوید من خودم هفت سال داشتم متوّل می خواندم فاضل هندی می گوید، همین طور می شمارد که چه می خواندم و بنابراین در سنین زود هم به نتایج رسیده است، حالا اولا کتاب ها خیلی زیاد شده است، اقوال زیاد شده است همه این ها را بخواهیم بررسی کنیم خیلی طول می کشد این است که سن اجتهاد و همه چیز تأخیر افتاده است باید یک قدری فعالیت را بیشتر کرد، علی ای حال ممکن است شخص بالغ نباشد ولی خوب اطلاعات داشته باشد حالا می خواهد یک صیغه ای بخواند بعید است که این ادله بخواهد جلوی او را بگیرد.



[1] وسائل باب21 دعاء روایت17

[2]  نساء: آیه 5

[3] نساء: آیه 6

[4] وسائل باب4 حجر روایت2

[5] وسائل باب2 حجر روایت1

[6] وسائل باب2 حجر روایت3

[7] وسائل باب2 حجر روایت5






   دوشنبه 12 آذر 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما